eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سینہ‌زدن‌هاۅحاݪ‌ۅهۅاۍ محمدحسین‌من‌ࢪابہ‌خۅدش جذب‌ڪࢪدۅشیفتہ‌اش‌شدم.😍 لباسش‌خیس‌عࢪق‌بۅد.👕 ساعت‌۱۱بۅدڪہ‌دیدم‌‌محمد حسین‌میخۅادازهیئت‌بࢪه🚶‍♂ ازش‌پرسیدم:‌فࢪداشبم‌میای؟ گفت: بلہ‌حتماً،مݩ‌هیئت‌حضرت زهࢪاࢪاتࢪڪ‌نمیڪنم.❤️ اۅباݪباس‌عزاێ‌حضࢪت‌زهࢪا ازهیئت‌رفت.🏴 میاݩ‌هیئت‌ازمحمدحسین‌و دۅستانش‌خۅاستہ‌میشۅدڪہ خودشان‌ࢪابہ‌خیاباݩ‌پاسداࢪاݩ بࢪسانند.🛡 محمدحسین‌باهمان‌عࢪق‌ عزای‌خانم‌زهࢪاڪہ‌بࢪجانش‌ نشستہ‌بود‌ࢪاهے‌میشود‌وبعد هم‌ڪہ‌‌شهادت‌نصیبش‌شد...😭 🖤 🖤 🖤 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
... قصه‌ے شروع شد... خدانگهدار ... مادرجان میروی اما همیشه برای من هستی.. ای بهترینم فاطمه... قرارمان یادت نرود کربلا ،گودال ،ح‌س‌ی‌ن ،سربِ‌نِی... .. 🏴 🍃🌹🍃🌹
🍃🌸 پیر ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در این دایره سرگردان است پیر ما گفت که مردان الهی مَردند که به دنبال رفیق ازلی می گردند... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
3.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 حال و هوای حرم مطهر امام رضوی در روز شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اخلاص یعنی به تکلیف الهی ات عمل کنی و منتظر باشی تا خداوند برایت حکم کند. شهید دنبال این بود که به وظیفه اش عمل کند؛ چه شهادت روزی اش شود چه نشود. در مسلخ عشق جز نکو را نکشند 💔🥀 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
شهیدتورجی زاده شهید سوخته عشق به خدا واهلبیت😭 یکی از همرزمان و دوستانشان می گفت حجره ای داشتم نزدیک حجره آیت الله جوادی آملی وایشان از آنجا گذر میکرد روزی نوار دعای کمیل شهید تورجی را گوش می کردم که آقای جوادی آملی وارد حجره شدند و پرسیدن این صدای کیه ایشون سوخته اند گفتم صدای یک شهیده گفتند نه شهید نیستند سوخته اند.....ایشان(در عشق خدا) سوخته است.گفتم : ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا (سلام الله علیها) هم بوده.استاد ادامه داد:ایشان قبل از شهادت سوخته بوده....😭😭 جهت شادی روح شهید تورجی صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
◾دنیا و آخرتمان را ، وام دار دست هایی هستیم که، تا آخرین لحظه، از ولایت دفاع کردند ! « وَ حَالَتْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهُ فَاطِمَةُ عِنْدَ بَابِ الْبَيْتِ فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ الْمَلْعُونُ‏ بِالسَّوْطِ فَمَاتَتْ حِينَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ لَعَنَهُ اللَّه‏» 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_هجدهم بعضي ها وقتي حرف مي زنند
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 اين را فهميده بودم كه از ابراز مستقيم محبت خوشش نمي آيد . از اين كه بگويد دوستت دارم و اين حرف ها . دوست هم نداشت اين حرف ها را بشنود . مثلاً من شماره ي تلفن پايگاه انرژي اتمي را داشتم . بعضي وقت ها هم دلم مي خواست كه زنگ بزنم ولي چه طور بگويم . يك كم مي ترسيدم شايد . يك بار هم گفت : " دليلي نداره ، كلي آدم ديگر هم آن جا هستند كه امكان استفاده از تلفن برايشان نيست . " درست است كه ديگر با هم زن و شوهر شده بوديم ، ولي من ، هنوز رو در بايستي داشتم . حتی روم نمي شد توي صورتش نگاه كنم . يك بار از مدرسه كه برگشتم خانه ، ديدم لباسهايش را شسته ، آويزان كرده و چون لباس ديگري نداشته چادر من را پيچيده دورش ، دارد نماز مي خواند . اين قدر خجالت كشيدم و خود را سر زنش كردم كه چرا خانه نبودم تا لباسهايش را بشويم . نمازش كه تمام شد احساس من را فهميد . گفت: " آدم بايد همه جورش را ببيند . " هيچ وقت واضح با هم حرف نمي زديم . راجع به هيچ چيز حتی خودمان . بهانه ي حرف هايمان جبهه و جنگ بود . حالا نه در اين مورد ، كلاً آدمي نبود كه حرف زدنش از عمل كردنش بيش تر باشد . حتی راجع به جبهه هم اين جور نبود كه مدام در خانه حرف جبهه و جنگ باشد . مسائل مربوط به كارش را اصلاً نمي گفت . از پشت تلفن ، هميشه اين حالت بود كه نتوانم حرف هايم را بزنم حتی روم نمي شد بپرسم كي مي آيي . وقتي هم نبود همين طور . يك بار به من گفت: " روزها توي خانه حوصله ات سر مي رود راديو گوش كن . " آن موقع راديو نداشتيم . از روز بعد يك جعبه ي آهني روي طاقچه مي ديدم . ولي بازش نمي كردم . مي گفتم حتماً بي سيمش داخل آن است . نمي خواستم بهش دست بزنم . چهار پنچ روز فقط نگاهش كردم ادامه دارد..... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi