eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 🍃🌹🍃🌹
پروردگارا در این روز که نوید بخش امید و رحمت توست هر آنکه چشم از خواب گشود قلبش را سرشار از امید و زندگی اش را سرشار از رحمت و برکت فرما به نام خدای همه 🍃🌹🍃🌹
صلوات امروز نذر فرج مولای غریبمان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🍃🌹🍃🌹
نور انِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ۖ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ فرمان جز براى خدا نیست، تنها بر او توكل مى‌كنم و همه توكل كنندگان (نیز) باید بر او توكل نمایند. -آیه ۶۷ تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش ...
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست در جوابم اینچنین گفت و گریست لیلی و مجنون فقط افسانه‌اند عشق در دست حسین بن علیست 🌤 🍃🌹🍃🌹
💚 وارث خیل رسل مهدےموعود،ڪجاست؟ محیے سـنّت دیـرینہ محمـود،ڪجاست؟ اے خــدایے ڪـہ بـہ مـا وعـده او را دادے جان‌بہ‌لب‌آمده‌آن‌منجے‌موعود،ڪجاست؟ 🦋صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 🍃🌹🍃🌹
امیدوارم امروز حال دلتون خوب لحظه هاتون شیرین کارهاتون موفق مشکلات تون آسان و تمام دعاهاتون مستجاب باشه 🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 همیشه که نباید گله کرد یک بار هم از ته 'دل' بگو خدایا شکرت🕊🍀 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🖐🏻⃟⃟💔¦⇠ 💭 مُـدت‌هـٰاسٺ‌ عملیاتِ‌انتحاری‌ِگنـٰاه‌درقلبِمان . . ریشہ‌ریشہ‌هـٰا؎ایمـٰانِمان‌را؛ منفجرڪـرده‌است . . .🖐🏻-!‌ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
* مناجات یک شهید شانزده ساله با پروردگار * 🌷 🍃ولادت: ۱۳۴۸ تهران 🥀 شهادت: ۱۳۶۴ فاو عملیات والفجر ۸ 📙برگرفته از کتاب به قلم بهشتیان. اثر گروه شهید هادی. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 متولد غدیر ؛ دامادِ غدیر ؛ شهیدِ غدیر ظهر عید غدیر عروسی‌مون بود. گفتم: ناهار بخور گفت: روزه‌ام... گفتم: روز عروسی‌مون روزه‌ گرفتی؟ گفت: نذر داشتم اگه روز عید غدیر عروسی‌ام بود، روزه بگیرم... بعد هم گفت: خانوم! تو الان دعایت مستجابه ، من دعا می‌کنم ، تو آمین بگو ... دستام رو آوردم بالا و علی‌آقا اینجوری دعا کرد: خدایا! همونطور که روز عید غدیر متولد شدم، و عیدغدیر هم عروسی کردم ، شهادتم رو هم در روز عید غدیر قراربده... من هم آمین گفتم ... بالاخره دعای علی آقا مستجاب شد و در عید غدیر سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید... . خاطره‌ای از زندگی 📚راوی: مجید ایزدی(نویسنده دفاع‌مقدس) به نقل از همسرشهید 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 رفت خدمت امام کاظم علیه‌السلام... اما ایشان او را نپذیرفت ❗️ رفیق صمیمی‌اش را فقط به این خاطر نپذیرفت که؛ ....... ویژه‌ی ولادت علیه‌السلام 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_بیست_پنجم ￿ _اومدم کہ جواب بدم تلفـݧ زنگ زد خالم بود نجات پیدا کردم و دو
_داشتم میخوابیدم کہ اردلان در اتاق وزد و اومد داخل... برق و روشـݧ کرد و گفت: خواهر گلم ساعت ۱۰ از کے تا حالا تو انقدر زود میخوابے❓ نمیخواے داداشتو ببینے باهاش حرف بزنے❓حالشو بپرسے❓مثلا تازه اومدمااااا درازکشیده بودم بلند شدم رو تخت نشستم و باخنده گفتم: داداش خلِ کچلم ماماݧ بهت یاد نداده وقتے یہ نفر میخواد بخوابہ یا داره استراحت میکنہ مزاحمش نشے❓😂 _اردلان اخم کرد و برگشت کہ بره باسرعت از رو تخت بلند شدم و بازوش و گرفتم کجااااااا لوس ماما❓ _اخماش بیشتر رفت تو هم و گفت میرم شما استراحت کنے....لوسم خودتے همونطور کہ میکشوندمش سمت تختم گفتم خوب حالا قهر نکـݧ بیا بشیـݧ ببینم چیکار داشتے اردلان نشست رو تختم مـݧ هم رو صندلے روبروش دستم گذاشتم زیر چونم و گفتم به به داداش اردلاݧ حموم لازم بودیااااا ترو خدا زود بزود برو حموم اینطورے پیش برے کسے بهت زݧ نمیده هااااااا خندید و گفت: _تو بہ فکر خودت باش یواش یواش بوے ترشیدگیت داره در میاد. همہ از خداشونہ مـݧ دامادشوݧ بشم حیف کہ مـݧ قصد ازدواج ندارم دوتایے زدیم زیر خنده. ماماݧ در اتاق و باز کرد و با یہ سینے شربت و بیسکوییت وارد شد بہ بہ خواهر برادر باهم خلوت کردید راستے اسماء با،بابات حرف زدم بہ مادر اقاے سجادے هم گفتم براے فردا مشکلے نیست جلوے اردلاݧ خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـݧ اردلاݧ خندید و گفت: خوبہ دیگہ اسماء خانوم مـݧ باید از ماماݧ میشنیدم❓ _سرم همونطور پاییـݧ و گفتم آخہ داداش یدفہ اے شد بعدشم هنوز کہ خبرے نیست... ماماݧ لیواݧ شربت و یہ بیسکوییت داد دست اردلاݧ و گفت بخور جوݧ بگیرے ببیـݧ چہ لاغر شدے چپ چپ بہ ماماݧ نگاه کردم و گفتم: ماماݧ مـݧ احتیاج ندارم بخورم جوݧ بگیرم❓ اردلاݧ بادست زد پشتم و گفت: ￿آخ آخ حســـــودے❓ ماماݧ هم لیواݧ شربت و داد دستم و گفت بیا تو هم بخور جوݧ بگیرے لیواݧ و ازش گرفتم و گفتم پس بیسکوییتش کو بلند شد و همونطور کہ از اتاق میرفت بیروݧ گفت واااااااا بچہ شدے اسماء❓خودت بردار دیگہ حرصم گرفتہ بود لیواݧ شربت گذاشتم تو سینے و بہ اردلاݧ کہ داشت میخندید دهـݧ کجے کردم اردلاݧ شربت و تا تہ خورد و گفت:آخیش چہ چسبید... _بعد دستش و گذاشت رو شونم و گفت:اسماء میخوام باهات جدے حرف بزنم سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم اردلاݧ آهے کشید و شروع کرد: سہ سال پیش اونقدرے کہ الاݧ برام عزیزے، عزیز نبودے اسماء حجابتو دوست نداشتم نوع تیپ زدنات، دوستات،بیروݧ رفتنات و..... همیشہ متفاوت بودے با کل خوانواده اینکہ بگم همه چیت بد بود و دوست نداشتما ݧ بالاخره خواهرم بودے چند بار بہ ماماݧ و بابا شکایتت و کردم اما اونا اجازه ے دخالت و بهم ندادݧ براے همیـݧ منم کارے بهت نداشتم _تا وقتے کہ اوݧ اتفاق برات افتاد،نمیدونم چے باعث شده بود کہ خواهر همیشہ شیطوݧ و درس خوݧ مـݧ گوشہ گیر بشہ و با هیچ کسے حرف نزنہ،دنبالشم نیستم چوݧ هرچے کہ بود باعث شد تو اینے بشے کہ الاݧ هستے،اسماء وقتے تورو،تو اوݧ وضعیت میدیدم داغوݧ میشدم کلے برات نذرو نیاز کردم کہ خوب بشے، حضرت زهرا رو قسم دادم کہ بہ خواهرم کمک کـݧ،اشک ریختم ،زجہ زدم و.... روزے کہ چادرے شدے _فهمیدم کہ حضرت زهرا جوابمو داده دیگہ خیالم از بابتت راحت شد فهمیدم کہ راهت رو درست انتخاب کردے. وقتے ماماݧ بهم قضیہ ے خواستگارے و گفت:خیلے خوشحال شدم و میدونستم کہ تو اونقدر بزرگ شدے کہ تونستے تصمیم بگیرے _همچنیـݧ مشتاق شدم ببینم کیہ کہ خواهر ما بیـݧ ایـݧ همہ آدم اجازہ داده بیاد براے خواستگارے.... خندیدمو گفتم: یکے مث خودت مثل من❓خوب پس قبول کن دیگه.. خندیدمو گفتم: ارہ تسبیحش همیشہ دستش دکمہ هاے پیرهنشو تا آخر میبنده سر وتهش بزنے تو بسیج دانشگاس وقتے هم کہ با آدم حرف میزنہ زمینو نگاه میکنہ اهاݧ راستے ریشم داره برادریہ براے خودش هههههه... دستشو گذاشت روشونم گفت خستہ نباشے،یکم از اخلاقش بگوووو _إ اردلاݧ پاشووو برو میخوام بخوابم خستم إ اسماء مـݧ هنوز کلے حرف دارم حرفاے اصلیم موند.... ادامه دارد بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
27_An_sooy_marg_aminikhaah.ir (1).mp3
12.8M
🦋 شگفتی‌های خانه مادرم در بهشت برزخی 🦋 "آن‌سوی مرگ" 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
•°🌱 کَربلا‌بَسته‌شُدونوڪرِآواره‌ِشدم اَربعین‌راچه‌کنم؛سَخت‌بهم‌ریختِه‌ام . .💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یه تیکه کلام داشت؛ وقتی کسی می‌خواست غیبت کنه، با خنده می‌گفت : «کمتر بگو» طرف می‌فهمید که دیگه نباید ادامه بده ... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
ڪنار تو همان مفزع الملهوفین است پناهگاه دلسوخته ها همان جایی ڪه خدا زیاد است.... همان جایی ڪه بخاطر تو بهشت است.... دلتنگم رفیق...💔 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 چه میکند اگر در هجران چکیده شود!!! و چه راه ها باز می کند اگر در تاریکی نیمه شب ها باشد و تنہا شب زنده داران به مقام محمود خواهند رسید... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi