eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
26هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر شهید شدم تا جایی که اجازه داشته باشم شفیعتان خواهم بود... اما وصیتی کلی: از ولایت فقیه غافل نشوید که من به یقین رسیدم که امام خامنه ای نائب بر حق امام زمان عجل الله تعالی است. شهید محسن حججی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی‌درونت‌پاڪ‌باشد، خدا‌چهره‌ات‌راگیرامیکند. این‌گیرایی‌اززیبایی‌وجوانی‌نیست! این‌گیرایی‌ازنورِایمانی‌است، ڪه‌درظاهرنمایان‌میشود..❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁🍂 پاییز هزار رنگ باشد یا زمستان سرد... یادت که باشد نور در دلمان جوانه مےزند... . 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🦋🕊🦋 نمیشود‌ڪه‌مرا‌پیش‌خود‌نگه‌داری؟ ڪنار‌گنبد‌زردت،میان‌ڪفترها.. امام‌رضاےدلم💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 آیا این شهید را می‌شناسید؟ ⭕️ صحنه‌ای که سالهاست از تلویزیون می‌بینیم ولی نمی‌دانستیم که... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
این جملات محشرند محشر گاهی که از دست دیگران و آزار هایشان کلافه می شوم به خودم می گویم: نگاه آسمان کن بخند حواست باشد خدای خوبت دارد نگاهت می کند تو آفریده شده ای که " عیب ها و اشتباهات دیگران را اصلاح کنی" خدا تو را آفریده که شکل زندگی قشنگ را به دیگران بیاموزی پس، تو هم مثل خدایت خوب باش عیب پوش،وصبور و شکل پروردگارت ✨" کل یوم هو فی شان"✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پانزدهم 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های #داعش نب
✍️ 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
﷽ . پست اینستاگرام در رابطه با شهادت 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 . سید مهدی هم رفت و من هنوز هم که هنوزه دنبال شهوات و بازی های بی ارزش و فانی دنیام و هر روز این سوال رو از خودم میپرسم که مگر میشود آدمی انقدر بی توفیق و کم سعادت !!! همین سال پیش بود که باهم آشنا شدیم !!! و تمام آشنایی مان هم از مجلس امام حسینی بود ‌که توی خرابه شام برگذار می شد!!! چقدر با هم سینه زدیم و صفا کردیم !!! وقتی عکس شهادتش رو دیدم حسابی دلم گرفت!!! نه برا شهید ! که اینها به فیض اعلا نایل اومدن! برا خودم که رفیقان میروند نوبت به نوبت!!! اما..... چشم هایم هنوز منتظرند . . . س 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
📸 دو شهید مدافع حرمی که در روز ۱۲ مهر ماه آسمانی شدند... 🌷شهید مدافع حرم مهدی حسینی 🌷شهید مدافع حرم یاسین رحیمی 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
± گرچه از لطف پدروارِ علی سرشارم هرچه دارم ز غلامی محمد دارم🖤 شهادت جانسوز خاتم الانبیا حضرت محمد مصطفی (ص) ، امام حسن مجتبی (ع) و حضرت شمس الشموس امام رضا (ع) را بر شیعیان و مسلمین جهان تسلیت می گوییم 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
آرامش و احساسم از آن توست ای آفریدگار ممکن من نزول آیه رحمتت را بر کویر تشنه زندگیم ناظرم مرا دریاب که برای دل کودکانه ام معبودی برتر از تو نمی‌یابم به نام خدای همه☘ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حبه نور ✨ { إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً } ‏به صبح می‌رسد این روزگارِ دائم شب!!!! ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
صبحی که در آن ذکر لبم نام حسین است ای جان دلم صبح من آن روز بخیر است 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊 از ڪرامت ڪردنت بدجور بد عادت شدم هر چہ تو خوبے ڪنی من باز هم بد میڪنم باز هم با ایڹ همہ زشتے ڪه من دارم ببیݩ ڪه فقطــ در خانه ے تو رفټــ و آمد میڪنم.. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
▪️از بس که از فراق تو دل نوحه گر شده روزم به شام غربت و غم تیره تر شده... ▪️رفت از نظر محرّم و آقا نیامدی حالا بیا که آخرِ ماه صفر شده... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️ داستان زیبای جوانی که از خدا خواست آبرویش را پیش پیامبر اکرم(ص) حفظ کند! 🌹شایدبتونم بگم یکی از بهترین کلیپهایی که دیدمه👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
سربستھ است قتل پیمبر، فـقط بدان مثل حسن به خانھ پیمبر شهـید شد! 🖤 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز سه شنبه روز زیارتی 🌸امام زین العابدین علیه السلام 🌸امام محمدباقر علیه السلام 🌸امام جعفرصادق علیه السلام دعا 🤲 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi