eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.6هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
33.4هزار ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید تجلایی 🌹🍃🌹🍃
توهین علنی به شهید سلیمانی توسط کارمند شبکه قرآن و دختر تهیه‌کننده صداوسیما! 🔺پس از انتشار یک خبر کذب توسط رسانه سعودی اینترنشنال، فرزند یکی از تهیه‌کنندگان صداوسیما که خود نیز به عنوان دستیار در برخی پروژه‌های صداوسیما حضور دارد با انتشار پستی در صفحه مجازی خود توهین بی‌شرمانه‌ای نسبت به سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی کرد. 🔸این اقدام از شب گذشته باعث واکنش بسیاری از کاربران فضای مجازی برای ورود قوه قضائیه به عنوان مدعی‌العموم و ایضا اقدام رئیس سازمان صداوسیما برای برکناری این افراد از صداوسیمای جمهوری اسلامی را در پی داشته است. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
نَحنُ‌الفُقراءالَّذينَ‌أغناهُم‌اللهُ‌بِحُبِّ‌الحُسين.. ما فقیرانی‌ هستیم‌ که‌ با حب‌ ما را غنی‌ کرد.. :)♥️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درسته شهدا گُل هستند ولی ما باید سراغ باغبونی بریم که این گل رو پرورش داده ... روایت یک عمر مجاهدت مادر شهید محمد معماریان در کتاب «تنها گریه کن» که تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب به تازگی منتشر شده. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 خبرنگار: اسرائیل شما رو تهدید به ترور کرده. سردار حاجی زاده: اونا دارن ماهی رو از آب میترسونن! ما ۴۰ ساله با غسل شهادت زندگی کردیم!! 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
بسیج در دل مردم 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✅ادامه داستان 🌺امیر حسین🌺 💠( قسمت هشتم: معادله غیر قابل حل ) . . رفتم تو ... اولش هنوز گیج بودم ...
✅ادامه داستان: 🌺امیر حسین🌺 ( قسمت نهم : حلقه ) . نزدیک زمان نهار بود ... کلاس نداشتم و مهمتر از همه کل روز رو داشتم به این فکر می کردم که کجاست؟ ... . به صورت کاملا اتفاقی، شروع کردم به دنبالش گشتن ... زیر درخت نماز می خوند ... بعد وسایلش رو جمع کرد و ظرف غذاش رو در آورد ... . . یهو چشمش افتاد به من ... مثل فنر از جاش پرید اومد سمتم ... خواستم در برم اما خیلی مسخره می شد ... . . داشتم رد می شدم اتفاقی دیدم اینجا نشستی ... تا اینو گفتم با خوشحالی گفت: چه اتفاق خوبی. می خواستم نهار بخورم. می خوای با هم غذا بخوریم؟ ... . ناخودآگاه و بی معطلی گفتم: نه، قراره با بچه ها، نهار بریم رستوران ... دروغ بود ... . خندید و گفت: بهتون خوش بگذره ... . . اومدم فرار کنم که صدام کرد ... رفت از توی کیفش یه جبعه کوچیک درآورد ... گرفت سمتم و گفت: امیدوارم خوشت بیاد. می خواستم با هم بریم ولی ... اگر دوست داشتی دستت کن ... . . جعبه رو گرفتم و سریع ازش دور شدم ... از دور یه بار دیگه ایستادم نگاهش کردم ... تنها زیر درخت ... . . شاید از دید خانوادگی و ثروت ما، اون حلقه بی ارزش بود اما با یه نگاه می تونستم بگم ... امیرحسین کلی پول پاش داده بود ... شاید کل پس اندازش رو ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi