eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
26.1هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 اگر سلاطین عالم لذت نماز را درک میکردند به دنبال لذتهای دنیا نمیرفتند 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 نور بگیریم✨ صلوات شعبانیه.. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 شهید مالکوم ایکس که بود؟ فکر می کنید رهبر مشترک سیاه‌پوستان و مسلمانان آمریکا به دست چه کسانی به شهادت رسید؟ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
خيلي قشنگه حتما بخونيد👌 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ، مثلِ.. "دل آدما" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺍﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعش ﮐﺮﺩ، ﻣﺜﻞِ... "آبرو" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ، مثلِ... "مال بچه یتیم" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ، مثلِ...."پدر و مادر" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺗَﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍد، ﻣﺜﻞِ... "گذشته" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ، ﻣﺜﻞِ..."ﻣُﺤﺒﺖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ... ﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﻣﺜﻞِ..."دوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗَﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ، ﻣﺜﻞِ..."ﺁﺩﻣﺎﯼِ ﭼﺎپلوﺱ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕو" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ، اﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ، ﻣﺜﻞِ..."ﺧَﻨﺪﯾﺪن" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ، ﻣﺜﻞِ...."تاوان" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ تَلخه، ﻣﺜﻞِ...."ﺣَﻘﯿﻘﺖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ، مثلِ...."ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ ﺯِﺷﺘﻪ، ﻣﺜﻞ..ِ.."ﺧﯿﺎﻧﺖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ، ﻣﺜﻞِ...."ﻋِﺸﻖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞِ...."ﺍِﺷﺘﺒاه" یه چیزی.. هَمیشه هَوامون رو داره، مثلِ...."خداااا" ❤️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
‍ 🌹دوستم میخندد و می گوید: فکرش رو بکن من و تو، تو چادرت صورتت رو حسابی پوشونده من موهام بیرونه. 🌼تو چادرت کل هیکلت رو تو خودش قایم کرده و من اینقد راحتم. 🌸تو جوراب مشکی کلفت می پوشی و من اصلا جوراب ندارم. 🍁چه ترکیب عجیبی شدیم من و تو! چرا اینجوری شدی؟ بعد هر دو می خندیم. دوستم نمیدونه...‼️ 🍀نمیدونه که من تو رو دارم. تویی که حجاب زهرایی میخوای، تویی که حد محرم ونامحرم میخوای، تویی که با جوراب سفید به خاطر جلب توجه نامحرم مخالفی. 🌷دوستم نمیدونه یه دوست آسمونی با حال دارم. دوستی که باهاش عهدی دارم .... به خاطرش «ودر واقع به خاطر خودم» حجاب درست داشته باشم، و اون در عوض نماز اول وقتم روضمانت کنه.. 🍃🌸چه معامله ی شیرینی!!! همه چیز برای من و برای دوست آسمونیم فقط زحمت موند.. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 پنجشنبه ات بخیر ای آرزوی نداشته‌ی تمام هفته‌ی من .. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 پای کرونا که به مازندران باز شد دکتر عزم رفتن کرد. گفتم نرو! شما جانباز شیمیایی هستی. ریه‌ات طاقت کرونا ندارد. گفت یک سری از همکارها بیمارستان را رها کردند.من هم نرم؟ گفتم شما که چند سال قبل از دانشگاه علوم پزشکی مازندارن بازنشسته شدی. تعهدی نداری. این همه پزشک جوان داریم. میدان خالی نمی‌ماند. گفت اگر ماند چی؟ اگر دکتر نبود که به داد مریض برسد چی؟ روز اول فروردین نام دکتر؛ پزشک مازندرانی به جمع اضافه شد و پازل عاشقانه هایش تکمیل. رفت و با شهادتش داغ بر دلمان گذاشت 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
تا خــدا هست کسی تنهـا نیست من اگر گم شده ام تو اگر خسته شدی در پس پرده ی اشک من و تو مأمن گــرم خـداست او همین جــــاست کنار مـن و تــو در این آدینه مبارک پر کن ظرف وجودمان را از آنچه خدایی توست .. به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور ✨ [ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ] دوست داشتی دلم بهت گرم باشه ببخش که حواسم نبود!!! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
صبحِ محشر عاجز از ترتیب اوراق من است بس که خود را در سراغِ "تو" به یکدیگر زدم...! بِنَفْسِي أَنْتَ أُمْنِيَّةُ شَائِقٍ يَتَمَنَّى... کاش می‌دانِستم تُو را چِگونه آرزوُ کنَم؟ اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
در جشن طلوع صبح در باغ وجـود آن گل که به روی صبح خندید تویی‌... سلام صبح بهاری تون بخیر 🌱 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
شکوفه‌های لبخند را بر لبان آذین کنید، بیرق‌های عشق را بر قلب بیاویزید، غبارِ حوضچه‌ها را بربایید و بر گونه‌هایش، بوسه‌ی شمعدانی‌های منتظر را بکارید... به ابرها بگویید باران را بفرستند تا کوچه‌ها را آب و جارو کند! نسیم را خبر کنید که قاصدک‌های مجنون را برای چراغانیِ شهر بیاورد... مهمان‌های‌مان در راهند! فرزندانِ علی و فاطمه (ع) در راهند.. بیایید باهم به استقبال‌شان برویم! علوی اعیاد شعبانیه پیشاپیش تهنیت باد 🌸🌷🌸 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درســت مےگویند: هرعمل، عڪس العملے دارد...🍃 مثلا... تو میخندی و... من مےمیرم برایِ خنده هایت😍 ؛ ❤️ 🍃🌹
اگر درد را احساس کردی، زنده ای!! اما اگر درد دیگران را احساس کردی، انسانی..! 🍃🌹
✨💎✨ خدایا! فاصله زندگی با مرگ خیلی کوتاه‌تر از آن است که من گمان می‌کنم و فاصله کودکی‌ام با پیری‌ام بسی کوتاه‌تر از هر چیزی! سعادت دنیا و آخرت، در گرو دیدن این فاصله کوتاه است. بر من این فاصله را تا می‌توانی کوتاه‌تر نشان ده تا هیچ غمی در دنیا رنجورم نسازد و هیچ شادی مرا مغرورام در دنیا نگرداند. 🍃🌹
قسمت چهل و هشتم روزهای آخر🌺 💢صبح روز ششم نبرد و روز حضور ما در کانال مصادف با ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ بود. 💢بعثی ها فشار خود را افزایش دادند ولی تعداد اندکی که باقی مانده بودند مقاومت می کردند. 💢نزدیک ظهر تقریبا مهمات ما تمام شد. 💢 بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد و برایشان صحبت کرد: بچه ها غصه نخورید حالا که مردانه تصمیم گرفتید و ایستادید اگر همه هم شهید شویم تنها نیستیم. 💢مطمئن باشید مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند. 💢بغض بچه ها ترکید. بسیجی های خسته به پهنای صورت اشک می ریختند. 💢ابراهیم ادامه داد: غصه نخورید اگر در غربت هم شهید شویم مادرمان ما را تنها نمی گذارد. 💢بچه هایی که گرسنگی تشنگی و جراحت بسیار خم به ابرویشان نیاورده بود دیگر تاب و قرار از کف داده بودند و زار زار می گریستند. 💢همه با صدایی گرفته و لب هایی ترک خورده مادر را صدا می کردند و به صورت هایشان سیلی می زدند. 💢ذکر مصیبت های مادر که شروع شد آتش بعثی ها نیز کاملا قطع شد! 💢نیم ساعتی منطقه در سکوت کامل فرو رفت و فقط ذکر "مادر ،مادر" بچه ها بود که از درون کانال به گوش می رسید. 💢پنج روز از محاصره بچه ها در کانال گذشت. در این مدت آفتاب روز، سرمای شب، غربت وتنهایی، جراحت، تشنگی و گرسنگی همه و همه تمرین مقام صبر و رضای یاران خمینی بود. 💢تا فنای فی الله شدن راهی نمانده بود. بچه ها جانانه ایستاده و مقاومت می کردند. 💢تقریبا تمام بچه ها زخمی بودند. حتی دیگر چفیه و زیر پوشی برای بستن زخم ها پیدا نمی شد. زخم های پیکر بچه ها دهان باز کرده بود. 💢عرصه بر بچه ها تنگ شده و دشمن مصمم بود تا با تنگ تر کردن حلقه ی محاصره و ریختن آتش شدید تر کانال را یکسره کند. 💢ابتدا کاماندوهای بعثی و بچه های حنظله در کانال های سوم که از شب قبل محاصره شده بودند حمله کردند. 💢بعد از یک ساعت درگیری شدید بچه های آنجا را قتل عام کردند و بعد از چند طرف به سمت کانال کمیل سرازیر شدند. 💢تعداد نیروهای دشمن بسیار زیاد بود. 💢بچه ها آخرین تیرهای خود را نیز شلیک کردند دیگر چیزی نبود که با آن بشود مقاومت کرد. 💢یکی از کاماندوهای دشمن توانست خودش را به بالای کانال برساند. 💢او با آرپی جی به سمت نیروهای بدون سلاح در داخل کانال شلیک کرد. 💢گلوله آرپی جی به نزدیک سید جعفر طاهری منفجر شد. یکباره سر و دست سید جعفر از پیکرش جدا شد و چند متر عقب تر افتاد! 💢همین چند روز پیش بود که او سهمیه آب خودش را به یک اسیر عراقی بخشید. حالا با لب های خشکیده از عطش در میان خاک وخون جان می داد. 👇👇👇
👇👇👇 💢یادم افتاد که سید همان روز قبل از طلوع آفتاب با شش نفر از بچه ها به بیرون کانال رفت. 💢آنها در میان شهدا خوابیدند و منتظر آمدن کماندوها شدند. 💢با آمدن کاماندوها درگیری سختی میان آنها اتفاق افتاد. 💢سه نفر از رزمندگان در همان جا به شهادت رسیدند. سید جعفر با دو نفر دیگر به کانال بازگشت. 💢محمد شریف از دیگر بچه های شجاع بود. او دلیرانه می جنگید. در این هنگام به سختی مجروح شد. 💢او در لحظه شهادتش به دوستش گفت: به مادرم بگو برود شاه عبدالعظیم و مرا دعا کند. 💢بعد دستش را بالا گرفت و با صدای لرزان اما با حالت عرفانی خاصی فریاد زد مهدی جان دستم را بگیر. 💢بچه ها دیدند که در لحظه شهادتش چگونه چهره معصومانه او از شادی شکفت. او به نقطه ای خیره شد و چشمانش برق زد. 💢حال همه نیرو ها منقلب بود. هر لحظه منتظر حضور نیروهای دشمن بالای سر خودمان بودیم. 💢در این لحظات خبر رسید که دشمن از انتها وارد کانال شده به سمت انتهای کانال دوید. 💢یکباره از همان سمتی که ابراهیم رفت چندین انفجار قوی رخ داد. 💢لحظاتی بعد یکی از بچه ها از انتهای کانال به سمت ما دوید و فریاد زد: ابراهیم هم شهید شد.😭 💢رنگ از چهره ام پرید. دیگر امیدم را از دست دادم. 💢لحظه آخر مقاومت بچه ها در کانال بود یکی با بیسیم توانست با فرماندهان در عقبه تماس بر قرار کند. 💢او گفت: سلام ما را به اماممان برسانید. از قول ما به امام بگویید همانطور که فرموده بودید حسین وار مقاومت کردیم ماندیم و تا نفر آخر جنگیدیم. 💢یکباره چندین لوله سلاح عراقی ها را بالای کانال دیدیم. کاماندوهای عراقی به بالای کانال رسیدند. صدها لوله اسلحه به سمت ما نشانه رفت. 💢از مسیری که حالت راه پله بود یک افسر به همراه یک سرباز بعثی وارد کانال شد. 💢همه مجروح روی زمین افتاده بودیم. 💢 افسر نگاهی به جمع ما انداخت 💢آنها آمده بودند تا انتقام این چند روز را از انسان هایی بدون سلاح و مجروح بگیرند. 💢افسر بعثی اسلحه اش را مسلح کرد. به هر کسی می رسید با تیر خلاص ملکوتی اش می کرد. 💢لحظاتی بعد افسر بعثی از کانال خارج شد. بعد به افرادی که بالای کانال بودند دستور شلیک داد. 💢آنها بی رحمانه داخل کانال را به رگبار بستند و فرزندان غیرتمند خمینی رحمت الله را به خاک و خون کشیدند. 💢نزدیکی های ظهر جمعه ۲۲ بهمن ماه ۱۳۶۱ بود که عراق کار کانال را یکسره کرد. 💢آنها به هر جنبنده ای که در کانال بود شلیک کردند و پس از اطمینان از اینکه دیگر کسی زنده نیست، منطقه را از نیرو های خود تخلیه و به عقب رفتند. 💢حالا کانال قتلگاهی شده بود با پیکر های قطعه قطعه و غرق در خون! 💢سکوت مطلق در کانال بر قرار بود. هر از چند گاهی صدای باد در کانال می پیچید. 👇👇👇
👇👇👇 💢ساعتی از رفتن عراقی ها می گذشت. 💢من با بدنی غرق خون، در کنار پیکر چند شهید افتاده بودم. شاید برای همین به سمت من تیر خلاص شلیک نکردند. 💢چشمانم را باز کردم. نور خورشید درست توی چشمانم بود. با سختی نشستم. بدنم زخمی وخسته بود. به هر زحمتی بود از جا بلند شدم. هیچ جنبنده ای در اطرافم نمی دیدم. سکوت مطلق همه جا را فرا گرفته بود. 💢کمی به اطراف رفتم. متوجه شدم یکی از بچه های مجروح تکان می خورد. یکی هم آن طرف از لابه لای مجروحین بلند شد با وجود تمام اقدامات وحشیانه بعثی ها تعدادی از بچه ها به لطف خداوند از تیر خلاص آنها در امان ماندند. 💢تا زمان تاریکی هوا صبر کردیم. حالا تعداد کسانی که زنده مانده بودیم ده نفر بود. 💢با همدیگر قرار گذاشتیم هر طور شده از همان روشی که ابراهیم گفته بود استفاده کنیم و به عقب برگردیم. 💢با تاریک شدن هوا چند نفر از بچه های گردان حنظله هم به ما اضافه شدند. و با کمک آنها چند مجروح بدحال را نیز با خود حرکت دادیم. 💢آخرین لحظات بود. همه را از مسیر راه پله ای که به بیرون کانال منتهی می شد عبور دادم. 💢بار دیگر برگشتم به داخل کانال نگاه کردم. پیکر های پاره پاره شهدا در سراسر کانال پخش شده بود. 💢نمیدانم واقعا نمیدانم که این پنج روز را چگونه باید توصیف کرد. 💢من هم باید می رفتم اما چرا ماندم؟ من در خودم این لیاقت را نمی دیدم خدا خواست که چند روز را مهمان شهدا باشم تا از آنها درس وفا و ایثار بیاموزم. 💢برای آخرین بار نگاهی به کانال کمیل کردم. به شهدا قول دادم که برگردم. گفتم: که بر می گردم تا خاطرات شما را برای تمام آیندگان بگویم. 💢حرکت ما به سختی آغاز شد. دیگری خبری از رگبار وشلیک و.. نبود. گویی همه چیز دست به دست هم داده بود تا این چند نفر برگردند. تا راز کانال کمیل در دل این صحرا گم نشود. 💢ساعتی بعد به کانال اول رسیدیم. سنگر های کمین عراقی هنوز در مسیر ما دیده می شد اما کسی از آنها فکر نمی کردند که نیروهای ایرانی زنده باشند. 💢در تاریکی به حرکت خود ادامه دادیم برخی نیرو ها چهار دست و پا و برخی کشان کشان می آمدند. دیگر رمقی در بدن ها نبود. 💢بعد به تپه دو قلو رسیدیم با دور زدن تپه به نیروهای گردان یاسر رسیدیم در آنجا مستقر بودند. 💢آنها به محض اینکه چهره های ما دیدند جلو آمدند و گفتند: شما کی هستید؟ کجا بودید؟ 💢گفتیم: از گردان کمیل هستیم. 💢من به محض اینکه به نیروهای خودی رسیدیم افتادم و از هوش رفتم. بقیه هم شبیه من بودند. 💢بلافاصله برانکارد آوردند و.. 💢روز بعد در بهداری لشکر در حوالی چنانه در حالی که سِرُم به من وصل بود به هوش آمدم. 💢هرکس می آمد از ما سوال می کرد که شما کجا بودید؟چه می کردید؟ بقیه کجا هستن؟ 💢آری قرار بود ما بمانیم تا آیندگان بدانند که و رزمندگان در محاصره چه حماسه ای را خلق کردند. 🗣یکی از بازماندگان کانال
🤲بعداز نماز ظهر امروز (جمعه) دستانمان را به سوی آسمان بلند کرده و دعای فرج( الهی عظم البلاء) را همزمان با شبکه های تلویزیونی زمزمه میکنیم. 📖برای تعجیل در فرج امام زمان (عجل الله)، شفای بیماران، آمرزش درگذشتگان، سلامتی مردم و کادر درمانی دعا را میخوانیم.... ❤️اطلاع رسانی کنید... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
Faraj-Farahmand (1).mp3
3.6M
🤲بعداز نماز ظهر امروز (جمعه) دستانمان را به سوی آسمان بلند کرده و دعای فرج( الهی عظم البلاء) را همزمان با شبکه های تلویزیونی زمزمه میکنیم. 📖برای تعجیل در فرج امام زمان (عجل الله)، شفای بیماران، آمرزش درگذشتگان، سلامتی مردم و کادر درمانی دعا را میخوانیم....
💔 شهیداحمدرضا احدی: ديگر نمےخواهم زنده بمانم من محتاج نيست شدنم من محتاج توام! خدايا! بگو ببارد باران که کوير شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است من ديگرطاقت دوري از باران راندارم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌹به یادشهدای خان طومان 🌺ميلاد گل رسول و زهرا و علي است زيرا که جهان خجسته زين نور جلي است 🌺ما را دگر از روز جزا بيمي نيست چون بر دل ما عشق حسين ابن علي است 🌺ولادت با سعادت امام حسین (ع)و روز پاسدار بر شما مبارک
mohamadrezataheri-@yaa_hossein.mp3
6.96M
🎙شب تولد عشقه، شب تولد مستم... با نوای محمدرضا طاهری 🌺ولادت امام حسین (ع) و روز پاسدار مبارک باد. @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi