📚برشی از کتاب #خدای_خوب_ابراهیم
🌷گاهی وقت ها با خودم میگویم: چه میشود که شهیدی مانند #ابـراهـیـم اینقدر محبوب شود که کتابش بیش از یک میلیون و دویست هزار نسخه چاپ شود؟!
🌷خدای خوب ابراهیم جوابم را می دهد که اگر بنده خوبی باشی محبتت را در دل مردم می اندازم
همانطور که محبت موسی را در دل فرعون انداختم.
🌷محبت دست #خداست. من و تو کاره ای نیستیم. ما فقط برای او #بنده باشیم، آن موقع خدا جبران می کند.
* إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا *
(به یقین کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، به زودی خداوند رحمان محبتی برای آنان در دلها قرار می دهد!) (مریم۹۶)
📚 خدای خوب ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#میزکار_شهید_ابراهیم_هادی👇👇👇
🔰اوایل انقلاب بود. ابراهیم در کمیته مشغول فعالیت بود. حیطه فعالیت کمیته ها بسیار گسترده بود. مردم در بیشتر مشکلات به کمیته ها مراجعه می کردند.
🔰من به کمیته ای که ابراهیم در آنجا مشغول بود رفتم. چند اتاق کنار هم بود در هر اتاق یک میز قرار داشت و یکی از نیروهای کمیته پشت میز جوابگوی مردم بود.
🔰وارد اتاق #ابراهیم شدم برخلاف دیگر اتاق ها میز کار پشت سرش بود و صندلی جلوی میز قرار داشت!! صندلی مراجعین هم جلوی صندلی ابراهیم بود.
پرسیدم: اینجا چرا فرق داره⁉️
🔰گفت: پشت میز که نشستم احساس غرور بهم دست داد. گفتم اینطوری از مردم دور می شم برای همین صندلی خودم را آوردم این طرف تا به مردم نزدیک باشم.💞👌
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💠شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی #مشاور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم. روزی که به #کربلا رسیدم، به نیابت از #ابراهیم زیارت و دعا کردم. همان شب در عالم رویا مشاهده کردم که در #بینالحرمین جمعیت زیادی نشستهاند. مانند جلسات هیئت!!
من هم وارد شدم و گوشهای نشستم. یکباره دیدم که #ابراهیم، با همان چهره ملکوتی روبروی من نشسته. خواستم به طرفش بروم اما #خجالت کشیدم.
از آقایی که چای پخش میکرد پرسیدم: ایشون #ابراهیم_هادی است؟گفت:بله. گفتم: اینجا در عراق چه میکند؟ به آرامی گفت: ایشان #مشاور حاج قاسم سلیمانی است...
و ما مشاهده کردیم که درست در همان ایام، رزمندگان عراقی شهر #تکریت که دژ محکم داعش محسوب میشد را به راحتی و با کمترین تلفات آزاد کردند. آن هم با #توسل به مادر سادات حضرت زهرا (س)
کتاب سلام بر ابراهیم۲
#شهید_ابراهیم_هادی
#خوشا_به_حالت_سردار
#شهادتت_مبارک
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#امتحانات_خدا
خدای ابراهیم،وقتی که او در جرگه بندگان با ایمان وارد شد امتحان های بسیاری برایش ایجاد کرد.
ابراهیم امتحان های زیادی را پشت سر گذاشت. امتحان قدرت. امتحان زیبایی.امتحان تکبر و... ولی همه آن ها را با موفقیت پشت سر گذاشت.
همه ما اینگونه ایم. چقدر از امتحانات خدا سربلند بیرون آمده ایم؟
کتاب خدای #ابراهیم
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#آرامش_دلها
تو اوج درگیری وعملیات بودیم.شرایط خیلی سخت وروحیه نیروهای ما خراب بود. از همه طرف به سمت ما شلیک می شد.دشمن حلقه محاصره را کامل کرد. در این شرایط ابراهیم بر روی بلندی رفتو با صدای بلند فریاد زد:الله اکبر...اشهد ان لا اله الا الله
وقتی اذان ونام خدا به گوش ما خورد چنان آرامش پیدا کردیم که گویی هیچ خبری نیست! دشمن هم با نوای ملکوتی ابراهیم عقب نشینی کرد.وقتی ابراهیم پایین آمد،یکی از رفقا بهش گفت:خیلی عالی بود.با صدای شما آرامش پیدا کردیم.ابراهیم یاد آور شد که:من نبودم این یاد خدا بود که آرامش ایجاد کرد:
ألا بذکر الله تطمئن القلوب
آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرام ومطمئن می گردد.رعد/28
کتاب خدای خوب#ابراهیم
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#ابراهیم
🔸در یکی از عملیات های منطقه غرب، دستور عقبنشینی صادر شد و بچهها سریع آن ارتفاع رو تخلیه کردن و به سمت نیروهای خودی بازگشتن. من هم زودتر از بقیه با یه سری از بچهها بقیه مهماتها رو آوردم عقب و چند روز بعد به مرخصی رفتم.
🔹در مرخصی بودم که یکی از بچههای محل که در آن عملیات مجروح شده بود و پایش قطع شده بود تماس گرفت و گفت: "سید امشب بیا منزل ما شام دور هم باشیم". من هم قبول کردم و ساعت حدود ۹ شب بود که رفتم خانه دوستم، اما مجلس، یک شام معمولی نبود تقریباً همه فامیل او حضور داشتن . سفره مفصلی هم چیده شده بود.
🔸خیلی تعجب کردم که چرا من رو دعوت کرده، اون هم میون این همه غریبه، با اشاره به او گفتم: "خبریه؟"
با دست اشاره كرد: "صبرکن"، پدر دوستم که آدم تحصیلکرده و با شخصیتی بود نگاهی به فامیلها کرد و گفت: "دوستان، منتظر آقا سید بودیم که تشریف آوردن"، بعد مکثی کرد و ادامه داد: "این آقا سید کار بسیار بزرگی کردن که من خیلی مدیون ایشون هستم و این مهمانی رو برای تشکر از ایشون ترتیب دادم".
و بعد ادامه داد: "تنها پسر من توی این عملیات مجروح میشه و همه نیروها با سرعت در حال عقب نشینی بودن، ایشون با بستن پای پسرم جلوی خونریزی اون رو میگیره و حدود ۸ کیلومتر روی دوش خودش اون رو عقب میآره، اون هم در كوهستان، اگر ایشون این کار رو نمیکرد معلوم نبود پسرم الان شهیدِ یا اسیر عراقیها شده . برای همین ما این مجلس رو برای تشکر از این سید اولاد پیغمبر تشکیل دادیم و این هدیه ناقابل رو هم من و همسرم برای ایشون تهیه کردیم".
🔹من که بهت زده داشتم صحبتهای پدر دوستم رو گوش میکردم
#نبرد_با_اسرائیل
دور هم جمع شدیم.شبهای جبهه بود وهمه رزمنده بودیم.قرار شد از آرزوهایمان بگوییم. یکی گفت در راه خدا شهید شوم.یکی گفت تا آخر جنگ باشم ونبرد کنم و... منتظر آرزوی #ابراهیم بودیم.سکوتی کرد وگفت: آرزوی من شهادت است حالا نه. من دوست دارم در نبرد با #اسرائیل شهید شوم.
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#خاطره_شهید
❇️میزکارشهیدابراهیم هادی
🔰اوایل انقلاب بود. ابراهیم در کمیته مشغول فعالیت بود. حیطه فعالیت کمیته ها بسیار گسترده بود. مردم در بیشتر مشکلات به کمیته ها مراجعه می کردند.
🔰من به کمیته ای که ابراهیم در آنجا مشغول بود رفتم. چند اتاق کنار هم بود در هر اتاق یک میز قرار داشت و یکی از نیروهای کمیته پشت میز جوابگوی مردم بود.
🔰وارد اتاق #ابراهیم شدم برخلاف دیگر اتاق ها میز کار پشت سرش بود و صندلی جلوی میز قرار داشت!! صندلی مراجعین هم جلوی صندلی ابراهیم بود.
پرسیدم: اینجا چرا فرق داره⁉️
🔰گفت: پشت میز که نشستم احساس غرور بهم دست داد. گفتم اینطوری از مردم دور می شم برای همین صندلی خودم را آوردم این طرف تا به مردم نزدیک باشم.💞
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ
خون زيادے از پای من رفتہ بود😞. بی حس شده بودم. عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. #زير_لب فقط مےگفتم:
يا صـاحـب الـزمـان ادرڪنی😔
هوا تاريک شده بود.
#جوانی خوش سيما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را بہ سختی باز کردم.
مرا بہ آرامی بلند کرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ ای امن مرا روی زمين گذاشت. آهستہ و آرام.👌
من دردے حس نمےڪردم!
آن #آقا ڪلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: ڪسی مےآيد و شما را نجات مي دهد. #او_دوست_ماست!❤️
لحظاتے بعد #ابـراهيـم آمد. با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن #جمال_نورانی، ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش...💔😔
#شهید_ابراهیم_هادی
#سالروز_شهادت🕊🕊
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
..
همیشه آیهي
#وَجَعَلْنا را زمزمہ میڪرد
گفتم: آقا #ابراهیم این آیہ براے محافظت در مقابل دشمنہ
اینجا کہ دشمن نیسٺ!
نگاه معنا دارے ڪرد گفٺ:
دشمنے بزرگتراز #شیطان هم وجود داره؟
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
❤️ #دلنوشته
#ابراهیم هدایتگر
درست آخرین روزهای سال 96 بود. وقتی به خانه برگشتم به همه چیز و همه کس بد بین بودم. به انقلاب و مسئولین و... همه بد می گفتم.
من سالها در جبهه بودم و جانباز شدم. حالا چند وقتی بود که برای استخدام پسرم به همه ارگانها سر می زدم و کسی جواب درستی به من نمی داد. نمی دانستم چه باید کرد.
حتی توی اداره آخری گفتم: ای کاش داعش می آمد و بساط شما رو جمع می کرد.
✳️وقتی آمدم خانه، فرزندم پیش من آمد و برای اینکه من رو آروم کنه، یک کتاب به من داد و گفت: بابا این رو بخون. خیلی جالبه.
نگاهی به چهره روی جلد کردم و نام کتاب را خواندم: سلام بر ابراهیم
باعصبانیت کتاب را به گوشه ای پرت کردم و گفتم: اینا دروغه. مسئولین می خوان کاراشون رو خوب جلوه بدن از شهدا مایه می ذارن...
✅بلند شو... بلندشو...
از جا پریدم. دو نفر با هیکل ورزشکارها اما چهره نورانی بالای سرم بودند.
نفر اول گفت: اجر اعمال وجهاد خودت رو به خاطر کار پسرت از بین نبر.
هرآن کس که دندان دهد نان دهد. خدا خودش کارها رو به موقع درست می کنه.
بعد ادامه داد: شکر نعمت های خدا رو به جا بیار. یک آیه قرآن هم خواند که به من خیلی آرامش داد. چند جمله هم گفت که دوای همه دردهای من بود.
بعد خداحافظی کرد و از در بیرون رفت.
گفتم شما کی هستی؟
گفت ی بنده خدا
وقتی اصرار کردم. نفر پشت سری گفت: ایشون ابراهیم هادی هستند.
از خواب پریدم. مات و مبهوت بودم. سریع دنبال کتابی گشتم که دیشب فرزندم به من داده بود.
کتاب را پیدا کردم. چهره شهید با عکس روی جلد کمی فرق داشت. کتاب را که باز کردم تصویر مهمان چند دقیقه قبلم را دیدم. چهره ای زیبا و نورانی با محاسن بلند.
حالا در ایام عید کتاب را تا آخر خوانده ام. هر لحظه خدا را به خاطر نعمتهایش شکر میکنم و از حرفهایی که زدم استغفار میکنم. به راستی سلام خدا بر ابراهیم که مرا هدایت کرد.
التماس دعا. یک جانباز از روستاهای خراسان جنوبی.
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور✨
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي ۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ
پروردگارا مرا برپا دارنده نماز قرار ده و از نسل و ذریّه ام نیز. پروردگارا دعاى مرا بپذیر.
پروردگارا مرا وپدر و مادرم را و مؤمنان را، روزى كه حساب بر پا مى شود ببخشاى.
#ابراهیم-آیه (۴۱-۴۰)
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi