🔸اتش دشمن به قدری شدید بود که کسی جرات بیرون آمدن از کانال را نداشت دیدم یک نفر با سرباند پیچی شده روی دژ راه می رود و نیروهایش را هدایت می کند.
تعدادی نیروی دیگر هم دادم دستش که برود سمت کانال ماهی.
گفت چشم و راه افتاد با ان حجم آتش گمان نمیکردم حتی به کانال ماهی برسد اما چند ساعت بعد پشت بی سیم گفت از کانال عبور کرده با این کار شجاعانه فرمانده سپاه خودش امد روی خط بی سیم و حاج مهدی را تشویق کرد.
🔷تصویرساز: کمیل کریمی
🔶مدیر تولید: امین زاده تقی
🔷گردآورنده: احمد ایزدی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺در کربلای خان طومان چه گذشت؟
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
به نام خدایی که باقیست
و همه چیز، غیر او فانیست
شروع کارها با نام مشکل گشایت:
یاٰ مَنْ هُوَ یَبقیٰ وَ یَفنیٰ کُلُّ
به نام خدای همه
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور ✨
«قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى»
نترسید، خودم هواتونو دارم.
#سوره محترم طه.۴۶
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
نشستهام ز هٖجر تو تنها دو همنشین دارمـ
دلِ شکستهٖ یکے
جانِ بےقرار یکے..
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
مگر اینکه تو بیایی و نجاتم بدهی ...
#یا ایها العزیز
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💙 در دسٺ امام ما زمام عصر اسٺ
🎊ازحضرٺ او بہ پا قوام عصر اسٺ
💙 تبریك بہ شیعیان عالم گوئید
🎊آغازامامٺ امام عصر اسٺ
#مولاےمن_یاصاحبالزمان💗
#رداےامامٺ_برقامٺ_شریفتان💚
#مبارڪباد❣
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
صبح یعنی
به صدای نفس شببوها
غرق آیینهی خورشید شوی
نور شوی،،،
#صبحتون بهشت
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
+ دلممیخوادشهیدشماما ..🌿
- اماچی⁉️
+میگموقتیسَرِیکیرومیبُرندردداره؟
- میدونیرفیق🌱
ماهنوزشهادتیبیدردمیطلبیم😊
اماغافلازاینکهشهادترو
جزبهاهلدردنمیدن .. :)
[ #عشقجگرمیخواهد ]✌️🏻
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
✅ #رهروان_راه_ابراهیم
سید ابراهیم کیست؟
🌷به ابراهیم هادی بسیار علاقه داشت. خاطراتش را برای دوستان تعریف میکرد.
🌷بارها کتاب سلام بر ابراهیم را خریده و به دیگران هدیه میداد.
🌷در صفحه اول می نوشت: وقف در گردش. پس از مطالعه در اختیار دیگران قرار دهید.
🌷شهید سید مصطفی صدر زاده فرمانده گردان عمار لشکرفاطمیون، ابراهیم هادی را الگوی خودش قرار داد و حتی نام جهادیش را سید ابراهیم نهاد.
" روحش شاد و راهش پر رهرو باد "
#قهرمان_من
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🏷اخرین باری که اومده بود شب ساعت ۱۱ شب بود که در خیابان قدم میزدیم .
یک مرد ناشناس بود که نه من او را می شناختم و نه مصطفی یکدفعه #سلام کرد که مرده جاخورد گفت علیک سلام
سریع جواب سلام داد و رفت
بهش گفتم مصطفی چرا سلام کردی ⁉️
برگشت گفت حدیث داریم در اخر الزمان مردمی که همدیگر را نمشناسند به هم سلام نمیکنند ، گفتم بزار سلام کنم تا جزو این مردم نباشم .😊
آن طور نبود که بخواهد کسی را تحویل نگیرد ، خود را بگیرد خاکی تر از این حرف ها بود ـ
#شهیدمصطفیصدرزاده
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺(السلام و علی یا سید الموعود)🌺
آغاز امامت امام مهدی (عج) ...
با نوای 🎙️: حاج صابر خراسانی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
«بسیجیِ شھید !»
همین دو واژه سالهاست
که بھ دادِ انقلاب رسیده است؛
در اوج فتنهها و سختیها و...
و بسیجی عشقی درسینه دارد
کھ هیچ قدرتی را توانِ مقابله
با آن نیست عشقِ بھ #شھادت !🌱
+هرکهبسیجیتر....پَـــر
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
↯○●🕊●○↯
نباشـد از شهیـدان دوࢪ گࢪدیم
بـہ ذلت ࢪهسپاࢪ گوࢪ گࢪدیم
#شهید_غلامࢪضا_لنگࢪێزاده
#شهید_عبدالمهدێ_مغفوࢪێ
#زیارت_نیابتێ🌹
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کوتاه با شهید محمد بلباسی
شهید محمد بلباسی یکی از ستارههای جاودان حماسه خانطومان است.🕊
#شهدای_خان_طومان
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
•| #پایدرسدل |•
خدا اهل "رفاقت" است!
خدا رفیقداری و جوانمردی را دوست دارد، خودش بیش از همه اهل رفاقت و مروت است...!
وقتی با همه ضعفت بھ یاد او باشی؛
با همه قدرتش بھ یادت خواهد بود...!
#استادپناهیان
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_106 قبل از حرکت به پروین و فاطمه خانم متذکر شدیم که حسام تا رسیدن به مرز، نب
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_107
اتوبوس به نجف نزدیک میشد وضربان قلب من تپش به تپش بالا میرفت.
اینجا حتی خاکش هم جذبه ایی خاص و ویژه داشت.
حالِ بقیه ی مسافران دست کمی از من نداشت..
تعدادی اشک میریختند.
عده ایی زیر لب چیزی را زمزمه میکردند.
و نوایِ مداحیِ مردِ تپل و چفیه به گردنِ نشسته در جلویِ اتوبوس این شور را صد چندان به جانم تزریق می نمود.
حس عجیبی مانند طوفان یک به یک سلولهایم را می نوردید و من نمیداست دقیقا کجایِ دنیا قرار دارم.
طعمی شیرین، شاید هم ملس.. اصلا نمیدانم. هر چه که بود کامم داشت مزه ی آسمان را میچشید.
در این بین، حسام مدام تماس میگرفت و جویای مکان و حالمان میشد. بماند که چقدر اصرار به حرف زدن با مرا داشت و من حریصانه، صبوری میکرد.
نمیدانم چقدر از رسیدنمان به آن خاکِ ابری میگذشت که هیجانِ زیارت و بی قراری، جان به لبم رساند و پا در یک کفش کردم که بریم به تماشایِ سرایِ علی.
اما دانیال اصرار داشت تا کمی استراحت به جان بخریم و انرژی انباشته کنیم محض ادامه ی راه که تو بیماری و این سفر ریسکی بزرگ.
مگر میشد آن حجمه از تلاطم عاشقی را دید و یک جا نشست؟
اینجا آهن ربایِ عالم بود و دلربایی میکرد.
هر دلی که سر سوزن محبت داشت، سینه خیز تا حریم علی را میدویید.
ما که ندیده، مجنون شدیم. راستی اگر در خلافتش بودیم دست بیعت میدادیم یا طناب به طمعِ گرفتنِ بیعت به دورش میبستیم؟
این عاشقی، حکمش بی خطریِ زمان بود یا واقعا دل، اسیرِ سلطان، غلامی میکرد؟
نمیدانم.. اما باید ترسید..
این خودِ مجنون، اسم جانِ شیرین که به میدان بیاید، لیلی را دو دستی میفروشد..
حرفهایِ دانیال، اثری نداشت و مجبور شد تا همراهیم کند.
هجوم جمعیت آنقدر زیاد بود که گاه قدمهایِ بعدیم را گم میکردم.
از دور که کاخِ پادشاهی اش نمایان شد.. قلبم پر گرفت و دانیال ساکت، چشم دوخت به صحنِ علی.
با دهانی باز، محو تماشا ماندم. اینجا دیگر مرزی برایِ بودن، نبود.
اینجا جسم ها بودند، اما روح ها نه.
قیامت چیزی فراتر از این محشر بود؟؟
در کنارِ هیاهیویِ زائرانی که اشک میرختند و هر کدام به زبان خودشان، امیرِ این سرزمین فقیر نشین را صدا میزدند، ناگهان چشمم به دانیال سنی افتاد که بی صدا اشک از گوشه ی چشمانش جاری میشد و دست بلند کرده زیر لب نجوا میکرد.
در دل قهقه زدم، با تمام وجود..
اینجا خودِ خدا حکومت میکرد!
بیچاره پدر که با نانِ نفرت از علی ما را به عرصه رساند و حالا دختری مرید و پسری دلباخته ی امیرالمومنین رویِ دستانش مانده بود.
و این یعنی "من الظلمات الی النور"
طی دو روزی که در نجف بودیم گاه و بیگاه به زیارت محبوس شده در زنجیره ی زائران، آن هم از دور رضایت میدادم و درد دل عرضه میکردم و مرهمِ نسخه پیچ، تحویل میگرفتم.
حالا دیگر دانیال هم بدتر از من سرگشتگی میکرد و یک پایِ این عاشقی بود.
با گذشت دو روز بعد از وداع با امیرشیعیان که نه، امیر عالمیان.. به سمت کربلا حرکت کردیم..
با پاهایی پیاده، قدم به قدمِ جنون زدگان حسینی..
دلدادگانی که از همه جای دنیا به سمتِ منبعی معلوم میدویدند..
یکی برهنه.. دیگری با چند کودک.. آن یکی سینه کشان.. گروهی صلیب به گردن و تعدادی یهودی پوش..
و من میماند که حسین، امام شیعیان است یا پیشوایِ یهودیان و مسیحیان؟؟
انگار اشتباهی رخ داده بود و کسی باید یاد آوریشان میکرد که حسین کیست..
گام به گام اهل عراق به استقبال میآمدند و قوت روزانه شان را دست و دلبازانه عرضه ی میهمانِ حسین میکردند و به چشم دیدم التماسهایِ پیرزنِ عرب را به زائران، برایِ پذیرایی در خانه اش..
این همه بی رنگی از کجا میآمد؟؟
چرا دنیا نمیخواست این اسلام را ببیند و محمد (ص) را خلاصه میکرد در پرچمی سیاه که سر میبرید و ظالمانه کودک میکشت.
من خدا را در لباسِ مشکی رنگ زائران
پاهایِ برهنه و تاول زدشان
آذوقه های چیده شد در طبق اخلاصِ مهمانوازانِ عرب
و چایِ پررنگ و شیرین عراقی دیدم.
حقا که چای هایِ غلیظ و تیره رنگ اینجا دیار، طعم خدا میداد.
گاهی غرور، بیخ گلویم را فشار میداد که ایرانیم که این خاک امنیتش را بعد از خدا و صاحبش حسین، مدیونِ حسام و دوستانِ ایرانی اش است.. و چقدر قنج میرفتم دلم.
امیرمهدی مدام از طریق تلفن جویایِ حال و موقیت مکانی مان بود و به دانیال فشار میآورد تا در موکبهایِ بعدی سوارِ ماشین بشویم، اما کو گوشِ شنوا..
شبها در موکبهایی که به وسیله ی کاروان شناسایی میشد اتراق میکردم و بعد از کمی استراحت، راه رفتن پیش میگرفتیم.
حال و هوای عجیبی همه را مست خود کرده بود.
گاهی درد و تهوع بر معده ام چنگ میزد و من با تمام قدرت رو به رویش می ایستادم.. قصد من تسلیم و عقب نشینی نبود و دانیال در این بین کلافه حرص میخورد و نگرانی، خرجم میکرد.
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💠 آدم ها از چیزی که به آن دل میبندند شناخته میشوند،
و ما تورا از کسی که به تو دلبست،
از کسی که فرشتگان بر حال او غبطه میخورند و او بر حال تو،
ما تو را از حاج قاسم شناختیم.
از آن عطشی که هنگام یاد تو وجودش را میسوزاند.
به راستی تو چه کردی که مهرت اینگونه در دل علمداران زینب خانه کرد؟
از آن قصه شهادت زهرا گونه ات پیداست که با چه زکاوتی بند دلت را از تعلقات دروغین دنیا جدا کردی و بر بساط عند ربهم یرزقون گره زدی.
کاش میدانستم که چگونه دل عباس زینب را ربودی که روز تاسوعا بر سر سفره ی پر نعمتش تنعم کردی.
ای کاش مثل تو بودم.❤️
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
سه درس #ولایت پذیری از سه شهید❤️
🌹شهیـد حاج #قاسم_سلیمانی :
«اگـر ڪسی صدای رهبـر خود را نشنود به طور یقین صدای امامزمانِ (عج)خود را هم نمیشنود؛و امروز خط قرمز بایدتوجه تمام واطاعت از ولی خود،رهبریِنظام باشد.»
🌹شهید #مصطفی_صدرزاده :
✔️ سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد.
🌹شهید #حسین_معزغلامی :
✔️ در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید...
💚#سید_علی_خامنه_ای 💚
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌺میگفتدوستدارم
🌺تویجوونیبمیرم...
🌸شهیدهزینبکمایی🌸
#پروفایل #عید_بیعت
#آغاز_ولایت_امام_زمان
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌴تا زمانــی ڪه سلـطان دلت...
خــــداسـت
ڪســی نمـی تـواند
دل خـوشـی هایـت را...
ویــران کنـــد...!!!
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi