فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تفحص پیکر مطهر شهید
📍منطقه عملیاتی شرق دجله عراق
🕰 چهارشنبه ۱۷ دیماه ۹۹
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه شهید مهدی زین الدین
🔸مقدمه
در کتاب قطور تاریخ فصل جدیدی به نام انقلاب اسلامی و به نام انسان نوشته شده است. این فصل از جنس بهار است ولی به رنگ سرخ نوشته شده است و خزانی به دنبال ندارد. این فصل داستان تجدید عهد انسان در روزهای پایانی تاریخ است و برای همین با خون و اشک نوشته شده است. خونی که یک روز در این سرزمین بر خاک ریخته شد و اشکی که روزی در وداع گوشه ی چادری پنهان شد و روزی دیگر برسر مزاری به خاک فرو شده و امروز باز هم جاری میشود تا بار دیگر گرد و غبار ناگریزی زمان را از چهره ی سرداران روزهای انتظار بشوید .
در کتاب قطور تاریخ فصل جدیدی نوشته شده است که سخت عاشقانه است .
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
زندگی با مهدی برای من یک خواب بود. خوابی کوتاه و شیرین در بعد از ظهر بلند تابستان جنگ . دو سال و چند ماهی که میتوانم تعداد دفعه هایی که با هم غذا خوردیم را بشمرم . از خواب که پریدم او رفته بود. فقط خاطره هایش آن چیزهایی که آدم ها بعدا یادش می افتند و حسرتش را می خورند باقی مانده بود. می گویند آدم ها خوابند وقتی میمیرند بیدار می شوند . شاید او بیدار شده و من هنوز خوابم . شاید هم همه این مدت خواب او را می دیده ام از آن خواب هایی که وقتی میبیند توی خواب هم میخندد . خوابی غیر منتظره ، خوابی با یک فرشته .
ادامه دارد.....
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین
🔸 #قسمت_اول
شهيد «مهدي زين الدين» در سال ۱۳۳۸ ه.ش در خانوادهاي مذهبي و متدين در تهران ديده به جهان گشود.
مهدي در دوران تحصيلات متوسطهاش به لحاظ زمينههايي كه داشت با مسائل سياسي آشنا و در اين مدت (كه با شهيد محرب آيتالله مدني (ره) مانوس بود)،
روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيد بزرگوار سيراب مينمود.
او در كنكور سال ۱۳۵۶ شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفتهشدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جديتر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
ادامه دارد...
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_یازدهـم برمی گردم طرف آن دو رزمنده ، دارند دور می شونـد، انگار همه رمق و
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_دوازدهم
می نشینم روی نیمکت، عزا گرفته ام که امشب را تا صبح کجا صبح کنم ، ناخود آگاه یاد خواب شب قبل می افتم..
به ذهنم فشار می اورم بلکه چهره پیرمرد را بین شهدایی که میشناسم پیدا کنم اما بی نتیجه است😔
خیره می شوم به زاینده رود ، اب را باز کرده اند و انعکاس نور چراغ های پل فردوسی در ان پیدا است.
گوشی ام زنگ می خورد ، عمو رحیم است، عموی ناتنی ام که برعکس بقیه مرا دوست دارد!
-سلام عمو! خوبی؟
-سلام،ممنون!
-زنگ زدم خونتون نبودی، کجایی؟چکار میکنی؟
-زاینده رودم، شما خوبید؟
-راضی نشدن حوزه بخونی ؟
-تقریبا چرا!
-نمی خواد ازم قایم کنی دخترم ، از بابات شنیدم چی گفته!
بغض می کنم، عمو رحیم بیشتر از هر کسی شبیه است به یک پدر واقعی ، گرچه پدر نشده و با زن عمو تنها زندگی می کنند و از بچگی دوست داشتند مرا به جای بچه نداشته شان دخترم خطاب کنند .
-می گید چیکار کنم؟نمی دونم کجا برم!
نمی دانم چرا این طور اظهار نیاز کردم! کمی پشیمان می شوم ولی دلم گرم است که عمو با بقیه فرق دارد.
نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_سیزدهم
_ناراحتی نداره که عمو! بیا خونه ما ، یه فکری می کنیم بلاخره ! بی کس و کار که نیستی!
بین دو حس متضاد گیر کردم ، اینکه دست نیاز دراز نکنم جلوی کسی، یا محبت پدرانه عمو را بپذیرم ، سکوتم که طولانی می شود عمو می گوید: بیام دنبالت؟
-نه ، ممنون ....خودم میام.
-منتظرتم بیا که زن عموت منو کشت !
تماس را که قطع می کنم ، خط اشک روی چهره ام کشیده می شود ، دلم پدر می خواهد ، کسی مثل پیرمردی که در خواب دیدم ، تصاویر زیادی از پدرم ساخته ام و همه ختم می شوند به تصویر لب حوض فیروزه و زیر درخت انگور که ریحانه یک و نیم ساله را روی پایش نشانده.
اگر پدر بود، حتما حمایت می کرد از تصمیمم.
با همین فکرهاست که می رسم سر خیابان، شاسی بلندی جلوی پایم ترمز میزند، بیشتر از اینکه بترسم ، تعجب می کنم که کجای قیافه من به آن هایی می خورد که .....
بگذریم!
یادم نمی اید در طول عمرم از پسری ترسیده باشم، همیشه مقابلشان جسور و بداخلاق بوده ام ، حالا اما پسری که جلویم ترمز زده و دارد متلک بارم می کند...
موجبات خنده و شادی ام را فراهم کرده! بدبخت بی چاره چقدر از همه جا رانده است که آمده یه دختر چادری را سوار کند! حتما طمع چمدان را دارد و خلوت بودن خیابان جسورش کرده😒
اصلا تا به حال یادم نیست متلک شنیده باشم...
ولی خب این ها دلم را به رحم نمی اورد ، درحالی که با دستی چمدان را نگه داشتم و با دستی چاقوی ضامن دار را از کیفم بیرون می کشم از ماشینش فاصله می گیرم ، به نفعش است مثل یک پسر خوب بفهمد به کاهدان زده و برود پی کارش....
نویسنده :خانم فاطمه شکیبا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
خواهد آمد مرهم زخم علیِ مرتضی در کوچه ها..."
💔
#قرار_دلتنگی😔
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷أنظروافيعيونالشهداء
ترونبعضامنجمالالجنة...
بهچشمایشهدانگاهکنید!.،
بعضیاز زیباییهایبهشتراببینید.💔
#لاله_صابرینی
#شهیدمحمدغفاری
چقددلمونبرات تنگہ(:💚
#پنج شاخه گل #صلوات هدیه به روح شهدا..📿
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
براش فرقی نمیکرد وزیر و وکیل و آیت الله کنارش باشن، به پدرش که میرسید، خم میشد و پاهای پدر رو میبوسید...
خاطراتی از احترام فوق العاده حاج قاسم سلیمانی به پدر بزرگوارش
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
نزدیکتر جا به کربلا
مرز مهران نیست...
نزدیکترین جا به کربلا
فقط
مرز دلتنگیه...
رفیق من..
تو همونی هستی که
ما رو به امام حسین میرسونی..
این دلتنگی ها رو نگیر از ما...💔
#رفیق_شهیدم
#شهید_جواد_محمدی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
~🕊
#مناجات🍂
خـدایــا...
مرا به خاطر گناهانی که
در طول روز
با هزاران قدرت عقل
توجیهشان مےکنم
بــبـخـــش!
#شهید_مصطفی_چمران♥️🕊
👈🏻اللهم اغفرلی کل ذنبٍ اذنبته🤲🏻😞
🌿خدايا! بيامرز همه گناهانى را كه مرتكب شدم.
🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
خدا جانم❤️
چنانکه یادت در ایام زندگیم با من بود
پس در زمان مرگ مرا از رحمت خودت محروم مکن😔
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
◻️◻️◻️◻️
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
#سنایی
به نام خدای همه🌱
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
امروز نفستون رو خوشبو کنید
به ذکر صلوات بر
حضرت محمد وآل محمد
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور✨
وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ
و تنها مرا بپرستيد، كه راه مستقيم همين است.
سوره مبارکه يس | ۶۱
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
❣ #سلام_امام_زمانم❣
باور دارم یکی از همین صبح ها
که بی هوا و خسته چشم باز کنم
بوی نرگس در همه عالم دمیده است...
آمدن برازنده ی توست!
❤️اللهم_عجل_لولیک_الفرج❤️
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
❁﷽❁
#اللهم_ارزقنا_کربلا🌷
عامل درد و پریشانے من، هجران اسٺ
مثل هر هفتہ همین وقٺ، دلم نالان اسٺ
حال من خوب نشد وضعیتم بحرانیسٺ
#روز_جمعہسٺ فقط #ڪرببلا درمان اسٺ
#کاش_امروز_کربلا_بودیم🥀
#السلام_عليك_يا_ابا_عبدالله❤️
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
در این صبح زیبای زمستانے آرزوے
ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ،🌺
ﺳﻌﺎﺩﺕ ،ﺳﻼمتے وﺳﺮﺑﻠﻨﺪیست🌺
صبحتون زیبا، ،🌺🌺
لحظه هاتون پر از آرامش،🌺🌺
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
تجلی خداست در نگاهش؛
که اینگونه
مایه آرامش دلهاست ...
#سلام_رفیق_شهیدم🥀
#صبحتون_شهدایی🌤
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊
🌿#کلام_شهید💌
ملتی که شهیدانش را فراموشکند؛
هرگز رنگ خوشبختیوعزت را نخواهد دید!
#شهید_احمد_مهنه♥️🕊
یادشهداباصلوات🌹
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺مدافعان حرم چگونه با همسرانشان آشنا میشوند؟
شاید برای عدهای این سوال پیش بیاید که آدمهای مذهبی مثل مدافعان حرم چطور دختر مورد نظرشان را انتخاب میکنند و با همسرانشان آشنا میشوند؛ یک تجربه در همین زمینه را از زبان همسر شهید نوید صفری بشنوید
📽 #مستند
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷 #شهدا
🍃 #عکسنوشته
❤️ #شهید_مجید_شهریاری
📱 #سایز_پروفایل
🍃نشر حداکثری...
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دلمون رو بدیم به خدا
🔊صحبتهای دلنشین شهید همت
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi