eitaa logo
عاشقان فاطمی💕")
185 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
135 فایل
به نام خدای خدایا به نام عاشقان خدایی 🙃❤ 🍃💕 سلام سلام 🤚💛 ب کانال 🍃پُشتِ 'خاکریزه "های عِشق "🌱"🙃❤خوش آمدید امیدوارم از کانالمون لذت ببرید ورود برادران پیگرد الهی دارد😇 کپی:آزاد صلواتی بر محمد آل محمد لف ندید💫🙈🙊
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ضامن اهو
••🌸🐣•• انگیزھ‌از‌این‌بیشتࢪ‌ڪه‌رهبرت‌گفتھ بچه‌هاے‌عزیز‌من! اگر‌درس‌نخونید‌نمیتونید‌اثر‌گذار‌باشید! باید‌درس‌بخونید :)✨" ≼👨🏻‍🎓≽ کانالی سرشار از بهترین ها با انواع مطالب احکام،داستان،عکسنوشته،علمی،پزشکی @FadaeeRahbar_313
هدایت شده از ضامن اهو
تکه هایی حقیقی:/ . +خان؟ . +تینوش رو از من نگیر ... . +میگی من پسرمو ،، وارسمو بدم دست تو ... تو؟؟ . +من حسش کردم ،، تو به من ظلم کردی :/ فقط و فقط این بچه دلگرمیم بود با اینکه بچه ی خودم نیست ... من دوستش دارم ... نمیذارم پیش پدری مثل تو بمونه ... . +پسر خوبیه بگی نگی خودم هم یکم ازش خوشم اومده ‌. +سواک مهدی رو گرفت ... . +این اعلامیه ها رو بگیر . +من پشت پرده جونمو واسه این مردم میدم ... . +من بدون تو میمیرم ... . +میخوای دست رو دست بذاری پسری که شیرنی خورده ی خواهر زادته تو زندان بمونه . +روشنک ... خوش اومدی به دنیا ... . +خدا خیلی دوسش داره ... از راه میانبر اون رو برد پیش خودش ... . +شرمندتم خواهر . +من عشق رو با تو تجربه کردم بی معرفت ،، کجا رفتی ... . +روشنک خیلی سوال داره من چی بگم؟؟ . +ببین خواهرته ... چقدر نازه . +میدونی مرگ چیه ؟؟ من روزی هزار بار تجربش میکنم ... . +چرا فکر میکنی من نمیفهمم عشق چیه دوست‌ داشتن چیه ؟؟ . ✨°•@romanhoviyat•°✨
هدایت شده از ضامن اهو
✿ دَسـ‌ـ‌ت‌هـ‌ای‌جـ‌ُ‌ـ‌دا ✿رمانی‌از‌جنس‌جدایی‌و‌سردرگمی‌‌همچنین‌عاشقانه💔🌱 عبارتی..) ثانیه‌به‌ثانیه‌گذشت..◼️👀 و‌من‌هرگز‌نخواستم‌..🍂 که‌ازتو..ازنبودن‌توچیزی‌رافاش‌کنم..🥀 سعی‌کرده‌ام‌که‌نگذارم‌..🌾 از‌پنجره‌چشمانم‌نمایان‌شوی..☘️ همیشه‌نبودت‌را‌در‌خود‌حبس‌کردم..🌪️ مگر‌گاهی‌که..هوا‌..ابری‌می‌شود..🌧️ پنجره..بارانی🖇️💎 و ... ) کانال : ➜ @Pglmhayejoda
هدایت شده از ضامن اهو
تجـمـ؏‌دخترخانوم‌هاۍ‌مهربون‌ومذهبی🤓📚! ڪلے ایده‌دخترونھ😻🌸➩! https://eitaa.com/joinchat/649658544C9594484f72.🍶🍫 تـبدیݪ‌شو‌بھ‌همونے‌ڪہ‌تو‌رویـا‌هاتھ☝️🏼🌈 چـادرۍ‌شدن‌چیزۍ‌نیست‌چادرۍ‌بودن‌مهمھ🧕🏻💜 ꔷ͜ꔷ 🤧🚎🧢!
هدایت شده از ضامن اهو
راوی گذشته ای تلخ🖤 اتفاق های متفاوت جوانانی👱‍♂ که در تکاپوی جوانی هستند رفیق👫 هایی که دوستیشان به گذشته ای دور برمی گردد و همین دوستان درگیر دعوایی بد می شوند😡🤬 دعوایی که منجر به جدایی دو دوست می شود 💔🖤 قسمتی از رمان:👇👇 کیان: بابا من دختر عمو رو دوست ندارم اون مثل خواهرم می مونه👫 زهرا: خدایا کیان خیلی برام مهم... ایندش از همه چی برام مهم تر🤲🤲🥺 مهراد: با اینکه هوا سرد بود برای من مثل باد بهاری بود🌸😞 کیان: چطور پا بزارم روی دل مهراد❤️🚶‍♀👣 سمانه : من به شما علاقه ای ندارم 💔🖤 مهراد: دیگه نمی خوام تو رو ببینم پاتو از زندگیم بگک بیرون 😡🤬 کیان : مهراد مراقب باش مهررررررررررررادددددد😨😱😨😱😰 مهراد: واییییییییییی نه😱😨😰 کیوان: میدونم با گفتم این حقیقت تخم کینه رو تو سینه هر سه شما می کارم🤭😔 کنجکاو شدی نه خب بیا کانال زیر ادامه رمان بخون زرنگی همه رو می خوای تو بنر بخونی بیا کانال زیر پشیمون نمیشی 👇👇👇👇@farar_az_eshgh_novel
هدایت شده از ضامن اهو
تو را دوست میدارم😍 یه چنل اوردم واسه طرفدار های وحید رهبانی و سوگل طهماسبی 💕🌪 کانالی پرازعکس،کلیپ،استوریا‌ و پستای جدیدش با یه عالمه فیلم وعکس و ادیت های کیوت🥺✨ وصندلی داغ، فال و چالش 🌝 📸🌸 🎞🌸 🧚‍♂✨ 🧚‍♂🌸 🪄🌸 📱🌸 ✉️🌸 🗞🌸 💝🌸 🧕🌸 ✨🌸 🌝✨ ••••••••••••••••✶••••••••••••••• 𝐬𝐨𝐠𝐨𝐥 𝐭𝐚𝐡𝐚𝐬𝐛𝐢🍧🤍 ‌ ⇃ʲᵒᶤᶰ⇂ 『 @rahbani_Tahmasbii_lovely』 『@rahbani_Tahmasbii_lovely 』 『@rahbani_Tahmasbii_lovely
هدایت شده از ضامن اهو
بـہ خـداحا؋ـظے تلخ تو سوگنـد نشـد🥀 کـہ تو رـ؋ـتے دلم ثانیه‌اے بنـد نشـد🍁 ﷽ 🖤🍂 نوردخت:سلام و عرض ادب تارا:سلام نوردخت:اگه اجازه بدید چند لحظه وقت تون رو بگیریم🙂خب متشکریم☺️ از رمان های بچه مهندس خسته شدید؟؟ دنبال یه رمان هستید که متفاوت باشه؟؟ رمان عشق بی صدا رو خواندید؟؟! چیییییی نخواندید؟؟؟ مگه میشه روبیکا ندارید؟؟ بنده و خواهر جان اومدیم ایتا قراره عشق بی صدا رو اینجا بزاریم😍🤩 مطمئنم تا الان همچنین رمانی نخواندید😍 ژانرش چیه؟! ژانر:🌹عاشقانه،مذهبی،طنز موافقید با هم بخشی از رمان رو بخوانیم؟؟ + شما ها چرا وقتی یه خانم چادری رو می‌بینید سر خم میکنید؟! + حق با شماست!». فکر میکردم تعجب کنه اما نکرد و عادی پرسید:«چی؟!». + در مقابل چادر خانم فاطمه‌ی زهرا سر خم کردن کمه باید سجده کرد! + موضوع پایان نامه‌ی زهرا در مورد آسیب های اعتقادی آتئیست‌ها توی فضای مجازی ایرانه!...خیلی موضوع گسترده ای با شنیدن اسمشم حس غرور بهم دست میده... + عشق یه نفر به تنهایی برای دو نفر کافیه +دعوتم کردی زجرم بدی آره؟ موفق شدی؛خواستی بهم ثابت کنی آخرش مال کی میشه آره؟خواستی تاوان اون روز رو بدم...دادم😭 + آیا بنده وکیلم؟! + نههههههههه + فریاد کشید:آروم باشم ها؛آروم باشم داری بچم مو می‌کشی سامان من داره نفس می‌کشه میخوای زنده به گورش کنی؟! قصه‌ی...! بی صدا ترین عشقی که صدایش به گوش عالم می‌رسد❗️ فلسفه‌ای جدید از عشق...🥀 @Harim_Ehsas_novel اومدید ها منتظریم...🏃‍♀🏃‍♀ فقط خواهران دنبال کنند❌ دنبال نکن برادر حلال نمیکنم ⛔
هدایت شده از ضامن اهو
💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓 به نام خداوند روح و قلم حقیقت نگار وجود عدم خدایی که داننده ی راز هاست نخستین سر آغاز آغازهاست 💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞 سلام امیدوارم حالتون خوب بوده باشه ...... رمان بی گناه پایان یافته رمان صدای پای آشنا در حال تایپ ....... من نویسنده ی صدای پای آشنا هستم که امیدوارم دوست داشته باشید ..... بخشی از رمان زمان حال رسول :مدت هاست که به این خاطره فکر میکنم از وقتی که آقا محمد دو ماه تو کماست و بیدار نمیشه ..... از وقتی که من مراقب خانواده اش بودم و شاهد گریه های دخترش آیسو بودم شاهد گریه های مادرش و همسرش بودم قلبم درد میگرفت.......... کلافه بودم دستم به کار نمی‌رفت چند وقت بود حتی آب خنک هم از گلوم پایین نمی‌رفت حوصله نداشتم حوصله ی هیچ کسی رو نداشتم از همه فراری بودم از سعید و فرشید و علی و داوود دوست نداشتم کنارشون باشم هر وقت دور هم بودیم خنده های آقا محمد میومد جلوی چشمم .... عه داشتی میخوندی 🙂 میخوای ادامه اش رو بدونی 🙂 پس بفرما داخل لینک 💖رمان صدای پای آشنا 💖 رمانی ژانر پلیسی عاشقانه غمگین 💖💖 https://eitaa.com/saday_pay_ashna 💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞خوش اومدی
هدایت شده از ضامن اهو
با بی خیالی همیشگیم و در حالی که آبی کاربنیم تنم بود و شال ابیمو با روی سرم بود روی شونم جا به جا کردم که یه ماشین به سرعت جلوی پام زد سرمو بالا اوردم تا هایی که اماده کرده بودم رو نثار راننده کنم که با دیدن به معنی واقعی کپ کردم😳 از ترس نمیتونستم حتی آب دهنمو قورت بدم مات و مبهوت به صورت قرمز و بیرون زده ش نگاه میکردم 😰 در حالی که سعی میکرد خودشو کنترل کنه که داد نزنه گفت: سوار شــــــــــــو 🤬 انگار زیر پام پاشیده بودن اصلا نمیتونستم از جام تکون بخورم : اون منو بالا نیار خودت که میدونی اگه پیاده بشم جلوی این همه ادم میکنم بیا سوار شــــــــو با قدمای لرزون به سمت ماشین رفتم و سوار شدم بی اختیار جلو کشیدم و خودمو توی صندلی جمع کردم نمیدونستم از کجا پیدام کرده بود نیش خندی زد و با عصبیت گفت : تیریپ جدید مبارک !!!!!!!!!!!! چشم بابا روشن 😏 چشم پسراش روشن با این تربیت کردنشون 😡 ساکت یه گوشه نشسته بودم اصلا حرف زدن نداشتم که یکدفعه ... 😱 https://eitaa.com/joinchat/1396637864C08861fd4a4
هدایت شده از ضامن اهو
پایان تبادلات نسیم 😌✨ نیم ساعت آینده می تونید بنر ها رو پاک کنید (زود تر حق الناسه) 🙂🌿(بعد از یک ربع فعالیت آزاد) یه نگاه به بنر های بالا بندازید... تمام کانال هایی که معرفی میشه از نظر اخلاقی تایید شدن🌸خیالتون راحت... 😉 آمار تون +100 بود پیوی در خدمتم 😃 @neoteric
هدایت شده از ضامن اهو
سلااام. پاتوق رمان خونای ایتا رو پیدا کردم😃📚. کانال یه فنجون رمان رو دیدی؟ 👀🌸. رمانای کانال 😌🖊: دکمه تماس رو فشار دادم... قبل از اینکه بخوام حرفی بزنم کسی که پشت خط بود گفت: گوش کن ببین چی میگم... یه آدرس برات ارسال می کنم باید تا دو ساعت دیگه اونجا باشی... نیای مجبور میشم لایو (live) شکنجشو... ببخشید... لایو مُردنشونو برات ارسال کنم... _ می تونی بری داخل پسرم و اومد داخل ... باورم نمی شد ... اون امین بود ... عشق سه سال پیشم که دیروز توی پارک دیدمش ... یعنی دانشجوی انتقالی اونه ... وایییییی ... رمانای دیگر 🤓🗞 در آمار 300 رمان پارت گذاری میشه😉🖇 با مدیریت و 😌😉🙃😍😊🤩😎🤓 @roooman