۱۳۱ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍   2⃣بخش دوم 🔸️محبت شهید به برادران 👤رضا محمدنژاد، استان ایلام یک شب در فضای مجازی نگاهم به عکس شهید عباس افتاد. شوق و اشتیاقی در درونم ایجاد شد. همین نگاه باعث شد پیگیر زندگی‌نامۀ سیره و منش او باشم. در ماه رمضان ۱۴۰۰ مسافر مشهد مقدس بودم و حاجت بسیار مهمی داشتم. در حرم مطهر امام‌رضا(علیه‌السلام) بعد از خواندن زیارت و دعا و قرائت قرآن شهید عباس را واسطه قرار دادم و از او خواستم پادرمیانی کند. در همان مشهد مقدس به من خبر دادند که مشکلم حل شد. شب جمعه در دعای کمیل خیلی گریه کردم. صدای مداح هم بسیار سوزناک بود. در بین دعا می‌گفتم: «عباس‌جان، من و تو با هم رفیقیم. شب جمعه می‌رید محضر امام‌حسین(علیه‌السلام) و حضرت زهرا(سلام‌الله علیها)، توفیق زیارت کربلا رو برام بگیر.» در همان شب جمعه، خواب دیدم بین‌الحرمین در کنار شهید عباس روبه‌روی حرم امام‌حسین(علیه‌السلام) مشغول زیارت هستم. از خواب بلند شدم. اذان صبح بود. 📗 #ادامه_دارد #کتاب #رفیق_شهیدم_مرامتحول_کرد #شهید_عباس_دانشگر #موسسه_شهیددانشگر ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahiddaneshgar ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯

۱۳۲ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍   2⃣بخش دوم 🔸️محبت شهید به برادران 👤محسن حسن‌زاده، استان سمنان در تدوین چهار کتاب شهید عباس دانشگر، کتاب‌های لبخندی به رنگ شهادت و آخرین نماز در حلب و تأثیر نگاه شهید و راستی دردهایم کو با پدر شهید همکاری داشتم. یک شب در عالم رؤیا دیدم در حسینیۀ شهدای مدافع حرم سمنان حضور دارم که عباس سال‌ها قبل در ایام فاطمیه برای برپایی آن زحمت می‌کشیدند و قرار است در صبحگاه جمعه دعای ندبه باشکوهی برگزار شود. پدر شهید جلوی در حسینیه ایستاده بود. رو کرد به من و گفت: «قرار بود مداح بیاد و دعا بخونه؛ ولی نیومده. از شما می‌خوام زحمت بکشید و دعا بخونید.» قبول کردم. 📗 #ادامه_دارد #کتاب #رفیق_شهیدم_مرامتحول_کرد #شهید_عباس_دانشگر #حسینیه_شهدای_مدافع_حرم_سمنان #موسسه_شهیددانشگر ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahiddaneshgar ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯