📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۳۵)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊پدر شهید
یکی از دوستان و علاقمندان به مدافعان حرم در اوایل سال ۱۳۹۶ به من گفت: در عالم رؤیا شهید عباس دانشگر را در خواب دیدم. گفتگویی بین ما رد و بدل شد. آخرسر به عباس گفتم:«سردار حاج قاسم سلیمانی خوب داره فرماندهی میکنه و داعشیها دارن نابود ميشن.» عباس گفت:«آخر كار او شهید خواهد شد.»
در سيزدهم دي ماه ۱۳۹۸ كه سردار دلها حاج قاسم سليماني شهيد شد به ياد حرف عباس در آن خواب افتادم.
ادامه دارد ...
#کتاب_تاثیرنگاه_شهید
#یادشهداباصلوات
🌷🇮🇷
💠 @shahid_abas_daneshgar
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۳۶)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊پدر شهید
گاهی همکاران و دوستان شهید عباس از شهرهاي دور و نزديك با من تماس میگیرند و میگویند قرار است ما به امامزاده علی اشرف (ع) بياييم. اگر امکان دارد شما را سر مزار شهید ببینیم. براي ديدار برادران وقتي وارد امامزاده میشوم متوجه میشوم دوستان عباس در مسیر رفت یا برگشت از مشهد مقدس در سمنان توقف کردهاند و به امامزاده آمدهاند.
بارها دیدهام دوستان نماز جماعت میخوانند گاهی هم در صحن امامزاده موكت پهن کردهاند و مشغول صرف ناهار يا شام هستند. یا همه سر مزار شهید جمع شدهاند و بعد از ذکر مصیبت عکس یادگاری میگیرند و بعد راهی مشهد مقدس میشوند.
یک بار یکی از دوستان عباس گفت ما هر سال کاروانی به مشهد مقدس میبریم. بعد از شهادت عباس با این امامزاده آشنا شدیم. نماز و گاهي ناهار يا شام به اين امامزاده ميآييم. به او گفتم اتفاقا شما تنها نیستید. تا به حال صدها نفر دانشجو از دانشگاه امام حسین علیهالسلام و دانشگاههاي دیگر به اين امامزاده آمدهاند و در این فضا نماز جماعت برپا کردهاند.
ادامه دارد ...
#کتاب_تاثیرنگاه_شهید
#یادشهداباصلوات
🌷🇮🇷
💠 @shahid_abas_daneshgar
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۶)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊مادر شهید
روز پنجشنبه اواخر آذر ماه سال ۱۳۹۷ بود. سر مزار فرزندم بودم. خانمی نزديك من آمد و گفت شما مادر شهید عباس دانشگر هستید؟ گفتم بله. بعد از احوالپرسی گفت درود بر شما که چنین فرزندی را تربیت کردی، که در راه اسلام شهید شده است. گفت من پسری هجده ساله دارم. یک مدتی آشفتگی روحی روانی داشت. از آشنایان شنیده بودم که در این مزار، شهید عباس دانشگر به زائرانش محبت میکند.
من دو سه هفته قبل برای اولین بار به این امامزاده آمدم. به شهيد شما متوسل شدم و به او گفتم خوب شدن بچهام را از تو می خواهم. طولی نکشید که بچه ام خوب شد و امروز هم برای تشکر و قدردانی به زیارت شهید آمده ام.
ادامه دارد ...
#یادشهداباصلوات
#کتاب_تاثیرنگاه_شهید
🌷🇮🇷
💠 @shahid_abas_daneshgar
مؤسسه شهید عباس دانشگر
🔖 کارنامه🔺🔺 🌸 مادر بگو چه جوری آروم بشم 🌸 با یاد تو هنوز نفس می کشم ✾࿐༅🍃🌸🌸🍃༅࿐✾ ❇️ تهیه
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۸)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊مادر شهید
صبح جمعهاي بود که بر سر مزار فرزندم، عباس، حاضر شده بودم. دیدم گلدانی سر مزارش هست و یک برگه کاغذ در بین برگهای گل جلب توجه میکند. برگه را برداشتم. کارنامهي تحصيلي يك دانشآموز بود. نام و نشانی از صاحب کارنامه پیدا نبود؛. احساس کردم مال هرکس که هست نخواسته شناخته شود. از عنوان درسهایش فهمیدم باید دبیرستانی باشد. با نگاه کردن به کارنامه هم خوشحال شدم و هم تعجب کردم. همه نمراتش ۲۰ بود. معدلش هم ۲۰ شده بود؛ اما با خواندن دلنوشتهاي که در پشت کارنامه نوشته شده بود متاثر شدم:
«شهید عباس جان ... این کارنامه منه، آوردم تو ببینی با معدل ۲۰ . ولی من این معدل رو وقتی میخوام که هم مامانم و هم بابای گلم از دخترشون راضی باشند. برام دعا کن تا اخلاقمم ۲۰ بشه... برام دعا کن از ته دلت که عاقبت بخیر بشم. من هم تلاش میکنم. پانزدهم اسفند میرم مشهد. به یادت هستم. دعا کن من هم شهید بشم.»
26/11/1397 16:10
ادامه دارد ...
#یادشهداباصلوات
#کتاب_تاثیرنگاه_شهید
🌷🇮🇷
💠 @shahid_abas_daneshgar
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۵۰)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊خانم نجفی - زن دایی شهید
اواخر سال ۱۳۹۷ بود. یک شب در عالم رویا عباس را دیدم. به او گفتم التماس دعا دارم. ما را فراموش نکن. گفت بروید به سردار سلیمانی التماس دعا بگویید. جايگاه و منزلت او در اين عالم بسيار رفيع و بلند است.
وقتی از خواب بیدار شدم به سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران بسيار علاقهمند شدم. با خود گفتم او در راه دفاع از اسلام و مردم مظلوم و مسلمان عراق، سوریه، لبنان و فلسطين جانفشانی کرده است و آن جايگاه، مزد زحمات و مجاهدتهاي او در راه خداست.
وقتی خبر شهادت سردار دلها حاج قاسم سليماني را در سیزدهم دی ماه سال ۱۳۹۸ شنیدم به ياد خوابم افتادم و وقتي تشييع پیکر با شکوه و با عظمت او را از تلویزیون دیدم آن جايگاه بلندي كه عباس در خواب به من گفته بود برايم معني شد.
ادامه دارد ...
#یادشهداباصلوات
#کتاب_تاثیرنگاه_شهید
🌷🇮🇷
💠 @shahid_abas_daneshgar
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۵۵)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊مادربزرگ شهید
ساعت 10 صبح دهم بهمن ماه سال 1398 بود. بلندگوی مسجد صاحب الزمان(عجلالله تعالی فرجه الشریف) شهرک شهيد مدرس ورامین خبری پخش می¬کرد. خوب گوش کردم. متوجه شدم پيكر یک شهید مدافع حرم اهل افغانستان به نام شهيد اصغر احمدي را آورده اند و لحظاتی بعد می خواهند تشییع كنند. من بخاطر سن بالا و پا درد، تاب راه رفتن نداشتم، ولی دلم طاقت نداد. هر طور بود عصا به دست گرفتم و آرام¬آرام خودم را به مسجد رساندم. دیدم جمعیت زیادی جلوي در مسجد ایستاده اند. وقتی تشییع شروع شد، چند قدمی همراهی کردم. راه رفتن برايم مشکل بود. به خانه برگشتم. خیلی ناراحت بودم كه چرا تا آخر مسیر تشییع نرفته ام. با خودم گفتم بعد چند روز برای جبران و تسلیت به خانه آنان می روم.
بعد از سه، چهار روز به خانه شهید رفتم. بعد از فاتحه و قرائت قرآن، آنان را به صبر و شکیبایی دعوت کردم و گفتم برادرم شهيد غلامرضا سالار در هشت سال دفاع مقدس شهید شده و نوه ام، عباس دانشگر هم در حلب سوریه به شهادت رسیده، عکسی از عباس داشتم به مادر شهید نشان دادم. خواهر شهید وقتی عکس را دید با تعجب گفت: این نوه شما است؟ گفتم: بله یک لحظه دیدم اشک تو چشمهایش جمع شد گفت: من دو سال پیش جوانی را در خواب دیده بودم. الان که این عکس را دیدم متوجه شدم آن جوان همین عباس شما است. این خواب را تا به امروز برای هیچکس تعریف نکرده ام. همان زمان در خواب هرچه دیده بودم را یادداشت کردم. در عالم رؤیا دیدم آن جوان گفت من شهید شده ام. برادر شما هم مزد زحمات و جانفشانی خود را در سوریه می گیرد و شهید می شود. مادربزرگم برای عرض تسلیت به خانه شما می آید. عکس من را به شما می دهد. بهش بگویید جای من خیلی خیلی خوب است. من زنده ام و مثل قبل به شما سر می زنم و از حال شما باخبر هستم و توي کارها به شما کمک می کنم. بعد از لحظاتی سکوت، خواهر شهید گفت: امروز خوابم تعبیر شد. پدر و مادر شهيد وقتی این خواب را شنیدند گاهی با گریه و گاهی با خوشحالی می گفتند فرزندمان چند بار به سوریه رفت. سه بار هم مجروح شد، ولی هر بار بعد از بهبودی دوباره به سوریه مي رفت و خداوند متعال امروز مزد زحمات او را داد.
ادامه دارد ...
#یادشهداباصلوات
#کتاب_تاثیرنگاه_شهید
╭─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╮
@shahid_abas_daneshgar
╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─╯
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۵۷)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊مادربزرگ شهید
مادري را مي شناسم كه به همراه دخترش در یک خانه استیجاری زندگی می کند و وضع مالی چندان خوبي ندارد و زندگی اش به سختي می گذرد.
یک روز آن خانم به خانه ما آمد. بعد از احوالپرسی گفت: خواب نوه شهيد شما را دیده ام. برايم تعريف كرد:«زنگ خانه ما به صدا درآمد. من جلوی در رفتم. دیدم شهيد دانشگر است با دو تا ظرف غذا در دستش. گفت یک غذا برای شما و یک غذا برای دخترت و بعد چند شکلات هم به من داد. دیدم چند متر دورتر یک ماشین است که درآن پر از غذاهاي بسته بندي است. شهيد عباس به سمت ماشین رفت. ناگاه از خواب بیدار شدم.»
ادامه دارد ...
#یادشهداباصلوات
#کتاب_تاثیرنگاه_شهید
🌷🇮🇷
💠 @shahid_abas_daneshgar
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۵۸)
🌟 ادامه ی کتاب :
4⃣بخش چهارم :
محبت شهيد به دوستان و آشنايان
✍خانم مرتضي نژاد- نمازگزار مسجدالزهراء(سلامالله علیها)
بيست و پنجم خرداد 1395 مصادف با هشتم ماه مبارک رمضان بود. هوا بسیار گرم بود. دلم میخواست در مراسم تشییع پیکر شهيد دانشگر شرکت کنم اما گرمای هوا مانعم شد. بعد از مراسم، وقتی خبر حضور گسترده مردم را شنیدم، حسرت خوردم از این که توفیق حضور در این مراسم را پیدا نکردم. با خودم میگفتم کاش گرما را تحمل میکردم و میرفتم...
این حسرت در تمام طول روز با من بود تا این که شب، در خواب دیدم که به امامزاده علي اشرف (ع)، مشرف شدهام. حرم امامزاده سراسر نور بود و از مزار عباس، نوری به آسمان میرفت. به جای ساختمان حرم و شبستانها، قصری بنا کرده بودند. من، غرق در تماشای این زیباییها، کنار مزار شهيد عباس نشستم و شروع کردم به خواندن آیهالکرسی. دیدم دو نفر با چهرههای نورانی سمت راست و چپ مزار عباس نشستهاند.
....
ادامه دارد ...
#یادشهداباصلوات
#کتاب_تاثیرنگاه_شهید
🌷🇮🇷
💠 @shahid_abas_daneshgar
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۵۹)
🌟 ادامه ی کتاب :
4⃣بخش چهارم :
محبت شهيد به دوستان و آشنايان
✍آقاي مهران مجیدپناه- دوست شهید
دو سه روزی از شهادت عباس میگذشت که یکی از همکاران، عکسی از شهيد را به اداره آورد؛ عکسی که عباس در آن لبخند میزد. یکی از همکاران خواهر، عکس شهيد را که دید، برای لحظاتی به چهره معصومش خیره شد و بدون این که حضور ما او را به پنهان کردن احساسش وادار کند، به شدت منقلب شد و اشک ریخت. چند روزی که گذشت، دیدیم که حجابش کاملتر شده. برای همه ما سوالبرانگیز بود که چه اتفاقی افتاده که روحیات آن خانم همکار، ناگهان تغییر کرده است. وقتی از او سوال كرديم، خوابش را برایمان تعریف کرد:
«عباس به خوابم اومد. گفت حالا که شما از غم شهادت من گریه میکنی و شهادتم توی روحیه شما تأثیر گذاشته، خودت رو به راه شهدا نزدیک تر کن...»
ادامه دارد ...
#یادشهداباصلوات
#کتاب_تاثیرنگاه_شهید
🌷🇮🇷
💠 @shahid_abas_daneshgar