eitaa logo
「شهیده راضیه کشاورز」
862 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
63 فایل
「شهیده راضیه کشاورز」∶ ●دوست دارم راهی رو برم که خدا راضی باشه...🌱 راض بابا↯ @shahidehRaziehkeshavarz✨ کانال مثلِ راضیه...↯: 『 @meslerazieh313 』 کانال پیام های شما↯ @nashenass_khoone کانال رسمی-زیرنظر مادر شهیده✓ ◢کانال وقف امام زمان(عج)◤
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر شهید راضیه کشاورز در خاطره ای می گوید: کلاس پنجم ابتدایی بود. توی آشپزخانه مشغول پختن غذا بودم. مدتی پیش همسرم تقویمی را خریده بود. راضیه مرا صدا زد. تقویم را در دستش گرفته بود و گفت: "مامان وقت داری برات حدیثی از امام صادق (علیه السلام) بخوانم." با آن چهره مهربان و معصومانه ای که اکثر دختر های 10-11 ساله دارند، آمد کنارم، دستی روی سرش کشیدم و او را بوسیدم. شروع کرد به خواندن حدیث که پشت تقویم نوشته بود. گفت: "مامان امام صادق (ع) فرموده اند اگر هر شخصی 40 صبح بعد از نماز، دعای عهد امام زمان (عج) را بخواند جزء یاران امام زمان (عج) می شود؛ حتی اگر در هنگام ظهور امام از دنیا رفته باشد به دنیا رجعت کرده و درکاب امام زمان(عج) سرباز او می شود." وقتی حدیث را خواند خدا را شکر کردم و برایش از خداوند طلب موفقیت و عاقبت بخیری کردم. مدتی گذشت. دیگر تاریخ و روز ماه از دستم خارج شده بود. پدرش هنوز از سرکار به خانه نیامده بود. راضیه گفت: "مامان پول بده تا برم از مغازه شکلات بخرم." 500 تومانی پول به او دادم. رفت و شکلات را خرید آمد و گفت: "مامان وقتی بابا از سر کار اومد بریم خونه هر دو تا آقام؟" منزل پدر بزرگ هایش یکی مرودشت و دیگری در روستای کوه سبز نزدیک مرودشت بود. گفتم: "راضیه جان امروز دیگه دیره و بابات خسته است و خانه پدر بزرگ هایت هم دور است. ان شاالله جمعه ی دیگر." ولی راضیه دست بردار نبود. مدام اصرار می کرد. گفتم: "مامان چرا انقدر اصرار میکنی؟!" گفت: "این یک رازه." گفتم: "قول میدم به هیچ کس نگم ." گفت: "مامان یادتون هست چند وقت پیش حدیثی از امام صادق (ع) برای شما خوندم؟" گفتم: آره؟ گفت: "من از همون موقع چله ی دعای عهد امام زمان (عج) را گرفتم و امروز چهل روز تمام شده و من یار امام زمان شده ام و این شکلات شیرینی یار امام زمان است." زمانی که این را گفت اشک از چشمانم سرازیر شد و افتخار کردم به داشتن دختری که دلش با امام زمانش است. او دعای عهد را تا زمان شهادتش رها نکرد. این امر در دست نوشته هایش کاملا مشهود است. @shahidehRaziehkeshavarz
🔹مادر شهیده راضیه کشاورز: شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷ بود. از مدرسه آمد. پس از ناهار گفت: "مامان میتونم تو بغلت بخوام." نیم ساعتی خوابیدیم. دلم آشوب بود . روز قبل به مرودشت رفته بودیم، تمام مسیر دلم شور میزد . آیت الکرسی خواندم و روی بچه ها مخصوصا راضیه که پشت سر پدرش نشسته بود فوت کردم. ولی آن روز آشوب دلم بیشتر شده بود.🍃 پدر تازه از سر کار به خانه آمد. مرضیه و راضیه توی اتاق درس می خواندند. راضیه چادر گل گلی اش را پوشید و توی سالن ایستاد و بلند گفت: "کیا حسینیه ای هستن؟" همه برگشتیم و به راضیه نگاه کردیم. چهره اش زیبا و نورانی شده بود پدرش گفت: "بابا راضیه... تو چرا انقدر امروز قشنگ شدی! نکنه اومدن خواستگاریت؟!" راضیه خندید سرش را پایین انداخت رفت توی اتاق. آن شب همه به علتی نمی توانستند به هیئت بروند به جز راضیه. مرضیه که پایه ی همیشگی راضیه بود را نگذاشتم برود و گفتم: "نه مادر شما امسال کنکور داری و تا زمان کنکورت تمام برنامه هایت را لغو کن." مرضیه مدام گریه می کرد و می گفت: "منم می خوام برم" و من هم محکم می گفتم نه. فقط راضیه ماند آماده شد و رفت حسینه. شب بود توی آشپزخانه در حال آماده کردن شام بودم که تلفن خانه به صدا در آمد. همسرم گوشی را برداشت. صدای بلندی توی خانه پچید. همسرم گفت: ،«دخترم؟!... نَه دخترم سالم بود!! مشکلی نداشت... » حالم دگرگون شد. با استرس پرسیدم: تیمور چی شده ؟! ذهنم همه جا رفت... نکنه تصادف کرده!... چادر را سرم انداختم. به بچه ها چیزی نگفتیم و با شتاب از خانه به سمت حسینه خارج شدیم. در راه انقدر با سرعت رانندگی می کرد که متوجه نشدم چطوری رسیدیم . درهای ماشین را باز رها کردیم و به سمت حسینه دویدیم. در راه به سر و سینه ی خود می زدم. به درب حسینه که رسیدم سیل جمعیت در حال خارج شدن بودن. هر چه اصرار می کردم که دخترم داخل است بگذارید بروم... ولی اجازه نمی دادند و می گفتند از خانم ها فقط یک نفر شهید شده که آن هم از بچه های کادر انتظامات است. دلم آرام و قرار نداشت به هر سختی که بود وارد حسینیه شدم. حسینه پر از دود و خون بود. هر چه گشتم دخترم را نیافتم. بیرون رفتم . همسرم را دیدم چشمانمان در هم قفل شد با اشاره گفتم راضیه؟ گفت ندیدم... ذهنم به19 روز قبل زمانی که راضیه از مشهد آمده بود افتاد که گفت: "مامان می خواستم برا خودم کفنی بخرم... دوستم نذاشت و گفت از کربلا بخرم." آشوب دلم بیشتر شد... راضیه مامان کجایی ...🥀 به گوشی راضیه زنگ زدم ولی جواب نداد. دلشوره ام بیشتر شد. حضرت زینب را صدا زدم و گفتم: "یا زینب (سلام الله) چه بر سرت آمد لحظاتی که به دنبال فرزندان حسین(علیه السلام) بودی..." با خود می گفتم شاید راضیه از صدای انفجار ترسیده و در گوشه ای نشسته است... حدودای ساعت 11 بود که مرضیه زنگ زد و گفت راضیه در بیمارستان نمازی است . با اضطراب و سرعت خودمان را به بیمارستان رساندیم. مرضیه رادیدم گفتم: "مادر راضیه کجاست؟" گفت توی اتاق عمل... داشتم قالب تهی می کردم. با خود می گفتم راضیه... راضیه ی من.... اتاق عمل.... راضیه ۱۸ روز در کما بود. اسمش را به نیت حضرت زهرا راضیه انتخاب کرده بودم. آن هم دقیقا با سینه‌ای خورد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک و... این 18 روزی که راضیه ماند برا این بود که ما را آماده کند و ما آماده بشویم برا رفتنش ! روزی که به شهادت رسید و بالای سرش رفتم، چشمانش را بسته بود. آرام صحبت می کردم. مثل اینکه بچه ی شیر خواره ام خواب باشد و ترس از بیدار شدنش داشته باشند. او در آغوش گرفتم و لالایی خواندم. نمی خواستم با گریه و زاری ام آرامشش را بهم بزنم. آرامشی تمام وجودم را فرا گرفته بود. یک لحظه تمام روزهای راضیه «تولد، خنده ، گریه هایش... سکوی قهرمانی ، چشمان بی باکش، چهره ی معصومش و ... » در برابر چشمانم مجسم شد. آری اکنون دخترکم در سکوی قهر مانی ایستاده بود و چه خوش می درخشید با همان صلابت و مهربانی. فرشته ی زیبای من به آسمان رفته بود. او به قافله شهدا پیوسته بود و قطعا دوستان شهیدش به استقبالش آمده بودند . به راضیه گفتم: "مامان دعا کن بتونم پیام رسان خونت باشم و پیامت رو به هم سن و سالانت برسونم." من باید آن پرچمی که راضیه به دستم داده بود را برای اینکه زیر دینش نباشم به دیگری بدهم . این لطف خدا بود که راضیه را به من هدیه داده بود  و قطعا برای یک مادر سخت است که فرزندش را اینگونه تکه تکه ببیند تمام زخمهای راضیه برای من روضه بود ولی خدا را شاکرم که در آن لحظه به من صبر داد هر چه دارم از آن صبر است. اکنون که چندین سال از آن اتفاق می گذرد ولی برای من هنوز تازگی دارد. از پای ننشستم همه جا می روم هر کجای ایران و از راضیه می گویم و قطعا پیام شهدا تاثیر گذار است. شهدا اخلاص مطلقند.🌷 @shahidehRaziehkeshavarz
‏سراغ‌قبرِشهیدهایی‌که‌زیادزائرندارندبروید! آن‌هاچیزهایی‌که‌می‌خواهند به‌صدنفربدهندرابه‌یک‌نفرمی‌دهند...(: کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
نامه شهیده راضیه به امام زمان درسن 13 سالگی🍃 نشانی گیرنده : نمی دانم کجایی یا مهدی ؟! شاید در دلم باشی و یا شاید من از تو دورم . کوچه انتظار، پلاک یا مهدی! به نام خداوند بخشنده ومهربان سلام من به یوسف گمگشته ی دل زهرا و گل خوشبوی گلستان انتظارای دریای بیکران ، آفتاب روشنی بخش زندگی من که از تلالو چشمانت که همانند خورشید صبحدم از درون پنجره های دلم عبور می کند و دل تاریک و سیاه مرا نورانی می کند . تو کلید درِ تنهایی من ! من تورا محتاجم . بیا ای انتظار شبهای بی پایان ، بیا ای الهه ی ناز من ، که من از نبودن تو هیچ و پوچم . بیا و مرا صدا کن ، دستهایم را بگیر و بلند کن مرا . مرا با خود به دشتِ پر گلِ اقاقیا ببر . بیا و قدمهای مبارکت را به روی چشمانم بگذار . صدایم کن و زمزمه ی دل نواز صدایت را در گوشهایم گذرا کن ، من فدای صدایت باشم . چشمان انتظار کشیده من هر جمعه به یادت اشک می ریزند و پاهایم سست می شوند تا به مهدیه نزدیک خانه مان روم و اشک هایم هر جمعه صفحات دعا ندبه را خیس می کند . من آنها را جلو پنجره اتاقم می گذارم تا بخار شود و به دیدار خدا رود . به امید روزی که شمشیرم با شما بالا رود و برسر دشمنانتان فرود آید . یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک دوستدار عاشقانه شما راضیه🥀 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بـٰا‌‌ شھدا صحبت کنید . . . آنھا صدایِ شمـٰا را بہ خوبـے میشنود و برایتـٰان دعـٰا مۍ‌کنند (: دوستـے بـٰا شھدا دوطرفہ است 🌿'! با این ستاره ها می توان راه را پیدا کرد🦋 ❲💯پیشنهاد دانلود❳ کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
شهیده راضیه کشاورز: [کاشکی هیچ‌وقت حضورآقا رو ندیده نگیریم و از محضرش غایب نشیم زیرا که... غیبت از ماست و حضور او همیشگی است...] کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
♦️‌ آخرین عکس یادگاری شهیدان زینال زاده و رضازاده یک روز قبل از شهادت در مراسم تشییع شهید براتی😔 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
نگاهم روی دوربین عکاسی خبرنگار، قفل شد. گوشه سالن ایستاده بود و از تمرین قبل از مسابقه مان،سوژه شکار می کرد. با عجله سر و وضعم را چک کردم. موقع تمرین دست و پایم بیش از حد معمول از لباس سفید کاراته میزد بیرون. دویدم سمت گوشه سالن، _خانم،خانم با خنده نگاهش را از دوربین برداشت _ آفرین عزیزم لذت بردم از این همه انرژی و مهارت. _ ممنون فقط لطفاً عکس هایی رو که از من گرفتین پاک کنین. حالا چشمان گرد شده او از تعجب روی صورت من قفل شد تا به دنبال دلیل بگردد _حجابم کامل نبود...🍃 +خاطره ای از شهیده راضیه کشاورز🌺 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
2.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علاقه خیلی زیادی به خانم حضرت زهرا (س) داشت.🌷 همیشه می گفت«مامان به خاطر انس واقعی که به خانم دارم حجاب می گیرم»🦋 و واقعاً هم این را در ورزش، کانون زبان ایران و جاهای مختلفی که می رفت ثابت کرد.  راضیه ثابت کرد که با حجاب و ایمان هم میشه، همه کار انجام داد.🌸 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
شهیده بزرگوار ارادت و علاقه عجیبی به امام رحمة اللّٰه و رهبر گرامی ایه اللّٰه خامنه ای داشتند و بیشتر اوقات مشغول مطالعه مخصوصا زندگی و وصیت نامه شهدا بودند و به شهدا ارادت داشتند واز آنها همیشه سخن می‌گفتند و می‌پرسیدند؛ که می‌توان شهید برونسی را از جمله این شهدا و کتاب خاکهای نرم کوشک و حماسه یاسین را از جمله این کتابها نام برد که تحول بیشتری در زندگی این شهیده به وجود آورد."🥀 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
🔹متن قسمتی از مصاحبه ای با مادر شهیده راضیه کشاورز: راضیه خانم محصل سال دوم تجربی بود که با مقایسه الان تقریبا میشه،دهم. ایشون رشته تجربی بودن و [در] مدرسه نمونه دولتی محصل بودند. و جزو به قولی یکی از دانش آموزای ممتاز مدرسه تو همه چیز نه فقط توی درس[بودن]. ایشون یه دانش آموزی بودند که با جدیت و تلاش زیادی درس میخوندن.📚 خیلی دوست داشتن موفق باشن نه تنها توی درس،در همه زمینه ها ایشون فعالیت داشتن.💫 توی زمینه ورزش،توی زمینه هنر،توی آموزش زبان انگلیسی...توی حالا مسائل دینی و مسائل فرهنگی هم ایشان همیشه فعال بود. ایشون یک بسیجی فعال بود. ایشون قاری قرآن بود.حافظ چند جزء قرآن بود.🌸 راضیه موقعی که شهید شد۱۵سال و نیم بود. یعنی قرار بود که ۱۱ شهریور ۸۷،جشن تولد ۱۶ سالگیش رو بگیریم. که[در]فروردین ۸۷ توی واقعه بمب گذاری ایشون مجروح شدند و در سه شنبه در اردیبهشت به شهادت رسیدن🥀 ولی وقتی شهید شدن ۱۵ سال و نیم بودن راضیه سنش کم بود، ولی کوله بارش پر بار بود🌱 با دست پر توشه خیلی عظیم خوبی برای سفر آخرتش برداشته بود راضیه زرنگ بود،راضیه باهوش بود. چرا میگم باهوش؟ نه اینکه به صرف اینکه چون درسش خوب بود🍃 درسخون بود باهوش بود چرا که از همه فرصت های زندگیش به نحو احسن استفاده کرد✨ [و]فرصتهای زندگیش رو به بطالت،تنبلی به بیهودگی نگذروند....🥀 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
-بالا عکس پدران شهیدشونه که همه در جنگ شدن ... -پسرا هــم به یاد پدران در همان حالت عڪس پدران با هم عڪس گرفتند...! 🧡 چه قشنگ:))) کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz