eitaa logo
🌺ابراهیمـ دلها🌺«قهرمان مـن»🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
14.1هزار ویدیو
127 فایل
ـ🦋⃟ ﷽🦋 امام محمد باقر «ع»:⤵️ فضیلتی چون جهاد نیست ، و جهادی چون مبارزه با هوای نفس نیست...🌱 #کپی!؟ به عشق صاحب الزمانمون، حلالت مومن🕊 ارتباط باما⤵️🌹 «ارسال نظرات ودرخواست ها»👇 @majjnon_al_mahdi313
مشاهده در ایتا
دانلود
ای که مرا خوانده ای ٬راه نشانم بده... ‌ و امروز به نگاهت ، به دعایت از همه وقت بیشتر احتیاج دارم... به حال خودم رهایم نکن برادر😔 🕊🌹
‌ابراهیم روحیات جالب و عجیبی داشت. بارها دیده بودم که در مسابقات، اجازه می داد که حریف او را خاک کند! به او اعتراض می کردم که چرا فلان فن را نزدی؟ می گفت: "خب این بنده "خدا" هم تمرین کرده و سختی کشیده. او هم آرزو داره که حریفش را خاک کند." من واقعا نمی فهمیدم که ابراهیم چی میگه؟! مگه میشه آدم این همه تمرین کنه و توی مسابقه برای حریفش دلسوزی کنه؟!
_نِمےدٰانـــــم‌!!! شَھــــٰـادت شَرطِ‌زیبـــــٰا‌دیـــــدَن‌ أست یٰا‌د‌ِل‌ بہ دریــــٰـا زَدن وَلےهَرچہ هَســت۔۔۔ جــُـــزدریــــٰـا دلٰان ↓↓↓ ⇆دِل‌ بہ دریــٰـــا نمےزَنـــــند.
به گردنت‌ نباشه سعی کن به وسیله ای که مال خودت نیست نزدیک نشی خیلی مراقب باش "خدا"توی قیامت‌ ازهرچی بگذره ازحق‌الناس‌نمیگذره.. 🕊🌷
دلِمان که از روزگار میگیرد تنها پناهمان عکس های رفیقِ شهیدمان میشود و چقدر خوب از پشت قاب شیشه ای آرامِمان میکنی رفیق . .🤍🌿:))
🌷شهید ابراهیم هادی مدتی در جنوب شهر بود😊 🔹️مدیر مدرسه اش میگفت آقا ابراهیم از جیب خودش پول میداد به یکی از شاگردان تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد. 🔸️چون آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه محروم هستند و اکثرا سر کلاس گرسنه هستند و بچه گرسنه هم درس را نمیفهمد. 🌷ابراهیم هادی نه تنها معلم ؛ بلکه الگوی اخلاق و رفتار بچه ها بود.                                                            طاق ابروی تـو سرمشق کدام استاد است که خرابات دلـم در پی آن آباد است ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌
ابراهیم در کنار تمام ویژگیهای مثبت و اخلاقی، به کتاب و مطالعه بسیار اهمیت میداد. اولین کتابی که در دست او دیدم زندگینامه پوریای ولی بود. کتابهای اخلاقی و دینی را بسیار اهمیت می داد و سعی می کرد آنچه از دستورات زندگی شنیده عمل نماید... یکی از دلایل بینش بالای او در مسائل مختلف زندگی به همین امر مربوط می شد.
🌷🕊🍃 گــمنامـی را انتخاب‌ کرده‌ای کـه قید زمان‌ و مکانـی در کار نباشد.. تا دلھا را هر کجا که باشند گــــرد خود جمع‌ کنـی :)) 💔
شھادت یعنۍ: نمـیر حیف اسـت، بمـان، ساختہ شـو،بسـاز! و در ڪلـام آخر براۍ خدا، شھید شـو... :)👌🏻♥️!
دفعه آخری که به مرخصی آمده بود به او گفتم می‌خوام دامادت کنم. گفت: من مطمئنم این‌بار برم دیگه برنمی‌گردم، نمی‌خوام چشم گریانی گوشه خانه منتظرم باشه. 🕊
🌷شهید ابراهیم هادی مدتی در جنوب شهر بود😊 🔹️مدیر مدرسه اش میگفت آقا ابراهیم از جیب خودش پول میداد به یکی از شاگردان تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد. 🔸️چون آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه محروم هستند و اکثرا سر کلاس گرسنه هستند و بچه گرسنه هم درس را نمیفهمد. 🌷ابراهیم هادی نه تنها معلم ؛ بلکه الگوی اخلاق و رفتار بچه ها بود.                                                            طاق ابروی تـو سرمشق کدام استاد است که خرابات دلـم در پی آن آباد است ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌
💔🕊 دُعـٰابِخـوٰان‌‌ بَراۍِعـٰاقِبَـت‌بِخِیـر؎مَـن تـویۍ‌ڪِہ‌خَتـمِ‌‌بِخـیر‌شُـدعـٰاقِبَتـَتッ رفیق آسمانی من❤️
🔖🥀 شهیـد بیدارت میڪند شهیـد دستت رامیگیرد شهیـد شهیـدت مےڪند اگرڪه بخواهے فرقـےنمےڪند " فڪه " و " اروند" یا " دمشق " و "حلب" یا " صعده "و " صنعا " تـوَ این را بــدان
𖧧 . . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هرکس که شیفته‌ی یک شهید است، رسالتی دارد ... شبیه [ رسالت تکمیل نشده آن شهید ] گویی خود ِ شهید مُکمل‌های رسالت‌ اش را مبعوث میکند ‌…‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوی خواهری که با معجزه برادر شهیدش براورده شد خاطره شنیدنی خواهر شهید هادی از روز تشییع شهید حاج قاسم سلیمانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔖🥀 شهیـد بیدارت میڪند شهیـد دستت رامیگیرد شهیـد شهیـدت مےڪند اگرڪه بخواهے فرقـےنمےڪند " فڪه " و " اروند" یا " دمشق " و "حلب" یا " صعده "و " صنعا " تـوَ این را بــدان
رفقا 💔 رفیق شهید فقط یه رفیق ساده نیست رفیق شهید یعنی -یکی هست که همیشه حواسش بهت هست -یکی هست که وقتی خواستی گناه کنی نذاره -یکی هست که تورو با فرهنگ دین آشنا کنه خلاصه یه راهنمای کامل برای درست زندگی کردن همراه با یه عشق خاصه امیدوارم شهدا هم مارو لایق بدونن که رفیقشون باشیم🥀 صبحتون شهدایی🌷🌷🌷
🌷 ▪️از جبهه به سمت تهران برمی‌گشت، راننده‌ی اتوبوس آهنگ ترانه گذاشت تا بدین وسیله خوابش نبرد، ابراهیم برای اینکه کار بد او را گوشزد کند، قرآن را باز و شروع کرد بلند بلند قرآن خواندن! راننده آهنگ را خاموش کرد! این طور هم راننده خوابش نبرد و هم آهنگ پخش نشد✌️ سیره شهدا در سبک زندگی ✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ✨ 💞اللہمـ.صلےعلےمحمد وآل.محمدوعجل.فرجہمـ💞 ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــ
ابراهیم هادی زاده یکم اردبیهشت ۱۳۳۶ در حوالی میدان خراسان تهران است. او چهارمین فرزند خانواده ۶ نفرشان بود. پس از مرگ ناگهانی پدر، که علاقه ‌دو طرفه شدیدی بین آن ‌ها در جریان بود، به ‌ناچار بار سنگین مخارج خانواده به ‌گردنش افتاد. او دوران دبستانش را در مدرسه طالقانی گذراند. سپس برای دوران دبیرستان به مدرسه‌ی ابوریحان و کریم‌خان زند انتقال یافت. در دوره‌ دبیرستان بود که کم‌کم جایگاه معنوی پدر در خانه آنها کمرنگ شد. او در سال ۱۳۵۵ مدرک دیپلشم را گرفت و کم کم به محافل مذهبی مانند مسجد و هیئت ها وارد ‌شد. در پای درس بزرگانی مثل علامه جعفری نشست. بخش مهمی از اخلاق و مرام سنتی ابراهیم که بعد ها در جبهه ‌های جنگ زبان‌ زد خاص و عام شده ‌بود، علاوه‌ بر تربیت خانوادگی اش از حضور در همین محافل سر چشمه می گیرد.
همه جمع شده بودند مسابقه حساس والیبال بینِ معلم مدرسه یعنی ابراهیم هادی و منتخب دانش‌آموزان بود ! وسط بازی توپ را نگه داشت ؛ صدایِ اذان می‌آمد با صدای رسا اذان گفت .بچه‌ها صف گرفتند و در حیاط مدرسه نماز جماعت بر پا شد .. - آری از مهم‌ ترین علل ترقیِ ابراهیم ، اقامھ نمازاول‌وقت و جماعت بود🌼 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 شهید گمنام خوش نام تویی، گمنام منم ...💔 ✍ نام مادر سادات را که به زبان می آورد، بلافاصله می گفت “سلام الله علیها” یادم هست یکبار در در زورخانه، مرشد شروع به خواندن اشعاری در مصیبت سلام الله علیها نمود ابراهیم همینطور که شنا می رفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد ، لحظاتی بعد صدای او بلند تر شد و به هق هق افتاد طوری که برای دقایقی ورزش مختل شد و مرشد شعرش را عوض کرد. برادر شهیدم ...🌷🕊