eitaa logo
❤️ شهیدگمنام ❤️
2هزار دنبال‌کننده
22هزار عکس
9.1هزار ویدیو
22 فایل
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(‌س) 🌷یادشهدا کمتراز شهادت نیست🌷 معـرفی شـ📋ـهداء،کلـ🎞ـیپ،‌مدا🎤حـی،خاطــرات شــهداء،عفاف و حجاب،بصیرت افزایی و... #‌شهیدگمنام #حاج_‌قاسم_سلیمانی کپی پست با ذکر صلوات آزاداست تبادل باکانالهای 2k+ تبادل: @gomnam_14
مشاهده در ایتا
دانلود
- مسافرت‌ها رو کنترل نکردیم، به دستور العمل‌های وزرات بهداشت توجه نکردیم، حمل و نقل عمومی رو کنترل نکردیم، فاصله‌گذاری اجتماعی رو جدی نگرفتیم ولی هنوز مردم رعایت میکنن، چیکار کنیم!؟ + وام یک میلیونی بده بگو هر کی میخواد باید سیم‌کارت به نام خودش باشه - ایول، همین مسیر رو ادامه میدیم 🌷 @shahidegomnam14 🌷
گاهے اوقاٺ ما یڪ غصه‌هایے داریم ڪھ منشا آن معلوم نیسٺ و فرد نمیداند ڪھ چھ اتفاقے افٺاده اسٺ ڪھ دلش گرفٺھ ... در این مواقع باید گفٺ: ان‌شاءالله ڪھ خیر اسٺ... گاهے دل‌گرفتنے‌هاے اسٺ ڪھ هیچ منشایے ندارد و فرد به سبب آنها غصه میخورد. در حدیث داریم ڪھ این غصه خوردن‌هاے بدون منشا سبب آمرزش گناهان مےشود... آیٺ ‌الله‌فاطمے‌نیا 🌷 @shahidegomnam14 🌷
📸 تصويری کمتر دیده‌شده از رهبر معظم انقلاب و سردار قاآنی در دوران دفاع مقدس 🌷 @shahidegomnam14 🌷
این روزها یادی کنیم از بهبهانی، "داوود دانایی" که در ۲۰بهمن ۶۵، زمانی که بمب شیمیایی☠ به خط اصابت می‌کند، را به رزمنده‌ای که ماسک ندارد می‌دهد و را به دیگری و خودش بی‌دفاع در معرض گاز خردل😔 قرار گرفته و به شدت شیمیایی می‌شود و به می‌رسد🕊 روحش شاد و یادش گرامی باد 🌷 ‌ ‎‌‌‌‎🌷 @shahidegomnam14 🌷
❤️ شهیدگمنام ❤️
#بدون_تو_هرگز #قسمت_نوزدهم صداش رو آورد پايين تر، هنوز مي خنديد... - قسم خوردن که خوب نيست؛ ولي ب
علي پريد و بين زمين و آسمون گرفتش.محکم بغلش کرد... - چيزي نشده زينب گلم. بابايي َمرده، مردها راحت دردشون نمياد... سعي ميکرد آرومش کنه اما فايده اي نداشت. محکم علي رو بغل کرده و براي باباش گريه مي کرد؛ حتی نگذاشت بهش دست بزنم. اون لحظه تازه به خودم اومدم... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهميدم هر دو دست علي... سوراخ سوراخ... کبود و قلوه کن شده بود. تا روز خداحافظي، هنوز زينب باهام سرسنگين بود. تلاشهاي بي وقفه من و علي هم فايده اي نداشت. علي رفت و منم چند روز بعد دنبالش تا جايي که مي شد سعي کردم بهش نزديک باشم. ليلي و مجنون شده بوديم. اون ليلی من... منم مجنون اون... روزهاي سخت توي بيمارستان صحرايي يکي پس از ديگري ميگذشت. مجروح پشت مجروح، کم خوابي و پر کاري، تازه حس اون روزهاي علي رو ميفهميدم که نشسته خوابش مي برد. من گاهي به خاطر بچه ها برمي گشتم؛ اما براي علي برگشتي نبود. اون مي موند و من باز دنبالش بو مي کشيدم کجاست! تنها خوشحاليم اين بود که بين مجروح ها، علي رو نمي ديدم. هر شب با خودم مي گفتم خدا رو شکر! امروز هم علي من سالمه، همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه... بيش از يه سال از شروع جنگ مي گذشت. داشتم توي بيمارستان، پانسمان زخم يه مجروح رو عوض مي کردم که يهو بند دلم پاره شد. حس کردم يکي داره جانم رو از بدنم بيرون مي کشه... زمان زيادي نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن، اين وضع تا نزديک غروب ادامه داشت و من با همون شرايط به مجروح ها مي رسيدم. تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بيشتر مي شد. تو اون اوضاع يهو چشمم به علي افتاد! يه گوشه روي زمين... تمام پيراهن و شلوارش غرق خون بود... با عجله رفتم سمتش... خيلي بي حال شده بود. يه نفر، عمامه علي رو بسته بود دور شکمش تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد. عمامه سياهش اصال نشون نمي داد؛ اما فقط خون بود... چشمهاي بيرمقش رو باز کرد، تا نگاهش بهم افتاد... دستم رو پس زد. زبانش به سختي کار مي کرد... - برو بگو يکي ديگه بياد... بي توجه به حرفش دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم دوباره پسش زد. قدرت حرف زدن نداشت... سرش داد زدم... - ميذاري کارم رو بکنم يا نه؟ ادامه دارد... 🌷 به ما بپیوندید👇 🌷 @shahidegomnam14 🌷
❤️ شهیدگمنام ❤️
#بدون_تو_هرگز #قسمت_بیستم علي پريد و بين زمين و آسمون گرفتش.محکم بغلش کرد... - چيزي نشده زينب گلم.
مجروحي که کمي با فاصله از علي روي زمين خوابيده بود. سرش رو بلند کرد و گفت: - خواهر، مراعات برادر ما رو بکن. روحانيه؛ شايد با شما معذبه... با عصبانيت بهش چشم غره رفتم... - برادرتون غلط کرده! من زنشم، دردش اينجاست که نميخواد من زخمش رو ببينم... محکم دست علي رو پس زدم و عمامه اش رو با قيچي پاره کردم. تازه فهميدم چرا نمي خواست زخمش رو ببينم... علي رو بردن اتاق عمل و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم. مجروح هايي با وضع بهتر از اون، شهيد شدن؛ اما علي با اولين هلي کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب... دلم با اون بود؛ اما توي بيمارستان موندم. از نظر من، همه اونها براي يه پدرومادر يا همسر و فرزندشون بودن، يه علي بودن... جبهه پر از علي بود. بيست و شش روز بعد از مجروحيت علي، بالاخره تونستم برگردم... دل توي دلم نبود. توي اين مدت، تلفني احوالش رو مي پرسيدم؛ اما تماسها به سختي برقرار مي شد. کيفيت صداي بد و کوتاه... برگشتم... از بيمارستان مستقيم به بيمارستان. علي حالش خيلي بهتر شده بود؛ اما خشم نگاه زينب رو نمي شد کنترل کرد. به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود... - فقط وقتي مي خواي بابا رو سوراخ سوراخ کني و روش تمرين کني، مياي؛ اما وقتي بايد ازش مراقبت کني نيستي. خودش شده بود پرستار علي، نمي گذاشت حتي به علي نزديک بشم... چند روز طول کشيد تا باهام حرف بزنه... تازه اونم از اين مدل جمالت... همونم با وساطت علي بود. خيلي لجم گرفت... آخر به روي علي آوردم... - تو چطور اين بچه رو طلسم کردي؟ من نگهش داشتم، تنهايي بزرگش کردم، ناله هاي بابا، باباش رو تحمل کردم! باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا مي کنه... و علي باز هم خنديد. اعتراض احمقانه اي بود وقتي خودم هم، طلسم همين اخلاق با محبت و آرامش علي شده بودم... بعد از مدتها پدرومادرم قرار بود بيان خونه مون! علي هم تازه راه افتاده بود و ديگه ميتونست بدون کمک ديگران راه بره؛ اما نمي تونست بيکار توي خونه بشينه... منم براي اينکه مجبورش کنم استراحت کنه، نه ميگذاشتم دست به چيزي بزنه و نه جايي بره... باالخره با هزار بهانه زد بيرون و رفت س*پ*ا*ه ديدن دوستاش، قول داد تا پدرومادرم نيومدن برگرده! همه چيز تا اين بخشش خوب بود؛ اما هم پدرومادرم زودتر اومدن... هم ناغافلي سر و کله چند تا از رفقاي جبهه اش پيدا شد. پدرم که دل چندان..... ادامه دارد... به ما بپیوندید👇 🌷 @shahidegomnam14 🌷
❤️ إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ خدایا به من انقطاع کمال از دنیا بسوی خودت عطا فرما ... 🌷 @shahidegomnam14 🌷
🌷۳۱ فروردین ماه سالروز شهادت هفت شهید مدافع حرم گرامی باد. 🕊شهید مدافع حرم حسین بادپا 🕊شهید مدافع حرم روزبه هلیسایی 🕊شهید مدافع حرم صادق شیبک 🕊شهید مدافع حرم هادی کجباف 🕊شهید مدافع حرم حسین همتی 🕊شهید مدافع حرم سیدجلال حبیب‌الله پور 🕊شهید مدافع حرم محمد مهدی مالامیری کجوری 🌷 @shahidegomnam14 🌷
❣عشقند آن عاشقانی که پلاکشان را از گردنشان کندند... تا گمنام بمانند اما عکس امامشان را از سینه نکندند... 🌷نثار ارواح مطهرشان صلوات 🌷 @shahidegomnam14 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 / تصاویر رهگیری ناو آمریکایی در توسط نیروی دریایی سپاه پاسداران درود بر این شیربچه های غیور راستی شما تا به حال دیدین که این برعندازان وطن فروش در رسانه هایشان از خلیج فارس دفاع کنند؟ این دروغگویی در وطن پرستیشون هم به سایر دروغ هایشان اضافه کنید 🌷 @shahidegomnam14 🌷
شاید شهادت آرزوۍ همہ باشد اما یقیناً جز مخلصین ڪسی بدان نخواهد رسید ... ڪاش بجای زبان با عملم ، طلب شهادت می ڪردم . سلام🌷 صبحتون مزین بہ نگاه پرمهر شهدا 🌷 @shahidegomnam14 🌷
... هر آنچه خواهم ، از کَرَم ات می دهی ، و هر آنچه خواهی ، از بنده ات نبینی ! . ... 🌷 @shahidegomnam14 🌷
یادمہ حاج‌آقا پناهیان آخرِیہ... سخنرانے دعا کردن وگفتن: یاامام‌حُسین! میخوام جورۍ زندگی کُنمـ کہ منو دیدۍ بگے اگر این مدینہ بود ما بہ ڪربلا کشیده نمیشد... 🌷 @shahidegomnam14 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهرداد عزیزاللهی ۱۴ سال داشت که به عنوان «تخریب‌چی» به جبهه اعزام شد. 🌷 @shahidegomnam14 🌷
●آگاه باشيد كه بازگشت همه به سوى خداست پس باز گرديد به سوى خودتان و خودتان را دريابيد تا خداى خود را بشناسيد. وظيفه سنگينی داريم، بايد از خون بيش از 70 هزار نفر پاسدارى كرد. بايد اسلام عزيز را زنده نگه داشت. ● ببينيد كه چه گرگهائى براى نابودى اسلام و ملت مسلمان و شهيد پرور ايران دندان تيز كرده اند، شما را به خدا قسم مى دهم كه به رهنمودهاى امام گوش كرده و آنها را در عمل و زندگى سرمشق قرار دهيد 🌷 @shahidegomnam14 🌷
گِره عشق تو را هیچ کسے باز نکرد💔 تو خودت خواسته بودے که معمّابشوے 🌷 @shahidegomnam14🌷
. بهش گفتن : + چـرا پلاڪتو ڪندے ؟! گفـت : - هرچی فڪر میڪنم یاراے امام‌حسین تو ڪربلا پلاڪ نداشتن :) 🌷 @shahidegomnam14 🌷
◀️ سندروم ذهن‌های بی‌قرار و آشوب‌طلب آذر منصوری : ادامه کرونا شورش گرسنگان را در پی خواهد داشت سعید حجاریان: با وضعیت نفت ارزان و حضور کرونا، شورش‌های اجتماعی-معیشتی در تقدیر است 🔺این قبیل پیش‌بینی‌ها در حقیقت دادن کد آشوب است؛ چرا که تجربه نشان داده اصلاح‌طلبان پس از هر شکست در انتخابات، نجات خود را در نشان دادن راه خیابان به مردم جستجو می‌کنند... 🌷 @shahidegomnam14 🌷
🍃•° کیا هر روز شهید میشن؟! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷 @shahidegomnam14 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{ بر دل نام نقش بسته است } اَلسَّلامُ عَلیڪَ یٰا مُعِزّ المُومِنین .... 🌷 @shahidegomnam14 🌷
❤️ شهیدگمنام ❤️
#بدون_تو_هرگز #قسمت_بیست_ویکم مجروحي که کمي با فاصله از علي روي زمين خوابيده بود. سرش رو بلند کرد
:بیست_دوم خوشي از علي و اون بچه ها نداشت... زينب و مريم هم که دو تا دختربچه شيطون و بازيگوش... ديگه نمي دونستم بايد حواسم به کي و کجا باشه... مراقب پدرم و دوست هاي علي باشم... يا مراقب بچه ها که مشکلي پيش نياد... يه لحظه، ديگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زينب و مريم رو دعوا کردم. و يکي محکم زدم پشت دست مريم... نازدونه هاي علي، بار اولشون بود دعوا مي شدن... قهر کردن و رفتن توي اتاق و ديگه نيومدن بيرون... توي همين حال و هوا و عذاب وجدان بودم... هنوز نيم ساعت نگذشته بود که علي اومد... قولش قول بود... راس ساعت زنگ خونه رو زد... بچه ها با هم دويدن دم در و هنوز سالم نکرده... - بابا، بابا... مامان، مريم رو زد... علي به ندرت حرفي رو با حالت جدي مي زد؛ اما يه بار خيلي جدي ازم خواسته بود، دست روي بچهها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود. خودش هم هميشه کارش رو با صبر و زيرکي پيش مي برد، تنها اشکال اين بود که بچه ها هم اين رو فهميده بودن... اون هم جلوي مهمونها و از همه بدتر، پدرم... علي با شنيدن حرف بچهها، زيرچشمي نگاهي بهم انداخت! نيم خيز جلوي بچه ها نشست و با حالت جدي و کودکانه اي گفت... - جدي؟ واقعا مامان، مريم رو زد؟ بچه ها با ذوق، باال و پايين مي پريدن و با هيجان، داستان مظلوميت خودشون رو تعريف مي کردن...و علي بدون توجه به مهمون ها و حتي اينکه کوچک ترين نگاهي به اونها بکنه... غرق داستان جنايي بچه ها شده بود... داستان شون که تموم شد... با همون حالت ذوق و هيجان خود بچه ها گفت... - خوب بگيد ببينم... مامان دقيقا با کدوم دستش مريم رو زد... و اونها هم مثل اينکه فتح الفتوح کرده باشن و با ذوق تمام گفتن با دست چپ... علي بي درنگ از حالت نيم خيز، بلند شد و اومد طرف من... خم شد جلوي همه دست چپم رو بوسيد و لبخند مليحي زد. - خسته نباشي خانم، من از طرف بچهها از شما معذرت مي خوام... و بدون مکث، با همون خنده براي سالم و خوشامدگويي رفت سمت مهمونها... هم من، هم مهمونها خشکمون زده بود. بچهها دويدن توي اتاق و تا آخر مهموني ادامه دارد... 🌷 @shahidegomnam14 🌷