خداوند، ای عزیز!
من سالهاست از کاروانی بهجا ماندهام و پیوسته کسانی را بهسوی آن روانه میکنم، اما خود جا ماندهام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@shahideh_faezeh_rahimii
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آغوش من و عشق و تو و لحظه ی دیدار
رویای قشنگی ست اما شدنی نیست!😭
#شهیده_فائزه_رحیمی
@shahideh_faezeh_rahimii
⌝دلانــه✨⌞
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ
+ بقره ۱۸۶
🕊و هنگامى که بندگانم، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم🤍!
الهی . . .
در پس روز و شب هایی که می گذرد ، تمام نور امیدم تویی(:✨
آن کسی که می خواهم و می دانم و احساسش می کنم تویی!
الهی . . .
تمام وجودم را مملو از عشق خودت کن؛
که در پس تمام تنهایی ها ، آن کس که یقین دارم برایم می ماند تویی ..🌱
@shahideh_faezeh_rahimii
#شهیده_صدیقه_رودباری
تابستان، صبحها به جهاد میرفت و عصرها هم در کلاس قرآن و نهج البلاغه شرکت میکرد.
گاهی اوقات آخر هفتهها سری به معلولان آسایشگاه کهریزک و بیمارستان میزد و به پرستاران و بهیاران آنجا برای شستوشو و رسیدگی به سالمندان و معلولان کمک میکرد. گاهی برای بچههای کوچک آنجا غذا میپخت. آنها را حمام میبرد و با آنها بازی میکرد.
@shahideh_faezeh_rahimii
آرزوی شهادت داشت
مادرم در تب و تاب خرید جهیزیه برای او بود، اما خواهرم در فکر و اندیشه دیگری بود.
آخرین باری که تلفنی با خانواده صحبت کرد برای ما از شهادت گفت. مرور دفترچه و دستنوشتههایش او را مشتاق شهادت نشان میداد.
#شهیده_صدیقه_رودباری
@shahideh_faezeh_rahimii
اونجا که امیر وجود میگه :
هیچکس نخواهد فهمید
در زندگی هر آدمی
یک نفر هست،
که دوست داشتنیترین پنهانِ دنیاست...
@shahideh_faezeh_rahimii
همیشه حجابشون کامل بود طوری که گاهی میشد دید عبا هم با چادر میپوشیدن و تنها به پوشیدن عبا راضی نمیشدن! :)❤️
✍به نقل از خانواده شهیده
#شهیده_فائزه_رحیمی
@shahideh_faezeh_rahimii
که هیچ حالی دائمی نیست ؛
مگر دلتنگی برای ِتو . .💜
@shahideh_faezeh_rahimii
🕊|مادر کمی از تو برایمان میگوید...
یادمه فائزه پیش دبستانی هم که میرفت؛ سعی میکرد چون معلمشون میگفتن که:«هرکی مثلا مشقاشونو بنویسن حروف الفبا و حتی سوره قرآن که حفظ میکنن بهشون جایزه میدیم»
به سه تا سوره که میرسید، فائزه میگفت:«که مامان بیا بریم مال من سه تا شده هاا»
یه موقع هایی میشد، دوستاشون تو یک هفته سه تا سوره حفظ میکردن؛ فائزه چهار تا پنج تا حفظ میکرد که من از دوستام جلوتر هستم.
چون بچه ای بود که همیشه دوست داشت تو کاراش اول بشه!
تو بچگیش هم همیشه این اخلاقشو داشت.
📜|نقل از مادر شهیده
#شهیده_فائزه_رحیمی
#شهیده_دانشجومعلم
@shahideh_faezeh_rahimii