♦️ طی هفته های اخیر در حالی رسانه های ضد انقلاب تلاش کردند تا با استفاده از مرگ نیکا شاکرمی و نشر اخبار جعلی در این باره موج تخریب جمهوری اسلامی را گسترده کنند تا جایی که حتی پس از منتشر شدن اسناد پزشکی قانونی و علت اصلی مرگ هم گروهی بر نشر اخبار دروغ خودشان اصرار داشتند!
🔹 اما شب گذشته گروهک تروریستی منافقین با رونمایی از مسعود شاکرمی (از اعضای گروهک منافقین در آلبانی) اعلام کرد وی از نزدیکان خانوادگی نیکا و از عوامل اصلی تحریک خانواده نیکا برای مصاحبه با رسانه های ضد انقلاب و دروغ پراکنی علیه جمهوری اسلامی بوده است
@shahidehhashemi
همیشه مقداری دلگرمی داخل جیبت باشد..
که اگر ناگهان در خیابان
یا در گوشه یک رستوران،
یا حتی در کنج دیوار خانهای،
سرمای ناامیدی چشمت را گرفت؛
یا بغضی دهانت را تلخ کرد!
دلگرمیت را از جیب در بیاوری...
آن را با عشق ببخشی...
تا آرام آرام شیرینیاش در وجود دیگری بپیچد!
دلگرمی همیشه باید باشد!
و … وای به تمام لحظههایی که هر چه جیبها و کیفت را بگردی
دلگرمی پیدا نکنی…!
همیشه دوستت دارم ها را
لبخندها را ...
به موقع ابراز کنید
و دلگرمی دیگران باشید ..
مهربان بودن ..
مهمترین قسمت انسان بودن است ..
@shahidehhashemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جورام وَن! یک سیاستمدار هلندی که تمام تلاش خود را برای جمعآوری مساجد و حجاب در هلند کرد، درباره اسلام چه میگوید؟!
#لبیک_یا_خامنه_ای
#زن_زندگی_آگاهی
#پایان_مماشات
@shahidehhashemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ستین خواننده کانادا نشین از اوضاع این روزهای همراهی با زن زندگی ازادی
پ.ن
بببین چقدر اش داره شور میشه یکی یکی دارن عذر تقصیر میارن و از عزاداری خداحافظی میکنن😁
فقط همینقدر بدونید اواز دهل شنیدن از دور خوشه.
@shahidehhashemi
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرکت زیبای طلاب سبزواری در خیابان
پخش دمنوش و شلغم در هوای سرد
همراه با پخش سرود انقلابی و مهدوی
#یادمیگیریم🇮🇷
@shahidehhashemi
#خداےخوبِابراھیم 🌿'
جلوی نامحرم که قرار میگرفت، همیشه سر به زیر بود. هیچگاه با نامحرم در جای خلوت قرار نمی گرفت. همیشه در تلاش بود تا نگاه خودش را حفظ کند. حتی خودش را تنبیه می کرد که چرا چشمش نا خودآگاه به نامحرم افتاده. ابراهیم میدانست که یکی از بهترین راه های نفوذ شیطان، از طریق جنس مخالف است. می خواست راه نفوذ شیطان را ببندد. می خواست به این کلام خدای خوب خود عمل نماید:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ
وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَزْكَىٰ لَهُمْ إِنَّ
اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ :به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و دامان خود را (از بی عفتی) حفظ کنند. این برای آنان(بهتر و) پاکیزه تر است. خداوند به آنچه انجام میدهند آگاه است.
سورھ نور/آیہ ۰۳
@shahidehhashemi
برنامه های پایگاه شهیده طاهره هاشمی
#اهداف_دنیایی_مبارزه_با_هوای_نفس 16 🌀یه کاری بهت میگم انجام بده، لذّتت بیشتر خواهد شد 😌💕 -- چیکار؟
#اهداف_دنیایی_مبارزه_با_هوای_نفس 17
🔵اگه میخوای آدم شادتری باشی
⬅️ باید گاهی وقتا جلوی خشمت رو بگیری
😤❌✋
این تنها راه #افزایش_لذت هست...✅
💢 شما که یه عمر دنبال تنوعِ لذّت ها بودی،بیا و این کاری که گفته شد رو هم امتحان کن
📊🌺 نتایجش برات عجیب خواهد بود....👌
@shahidehhashemi
برنامه های پایگاه شهیده طاهره هاشمی
#دست_و_پا_چلفتی 🙁 #قسمت_دوم 👈از زبان مجید👉 . تا تولد 9 سالگی مینا این اومدنا به خونه مادربزرگ ادام
#دست_و_پا_چلفتی 🙁
#قسمت_سوم
.
بعد از اون سال من کمتر خونه مامان جون رفتم...
بعد از ظهرا تو کوچه میرفتم و با بچه های محل فوتبال بازی میکردم...
همبازیهای زیادی پیدا کردم ولی باز ته دلم برا مینا تنگ شده بود😕
چند ماه بعد متاسفانه مامان جونم فوت کرد و دیگه از اون به بعد مامان و خالم کمتر میرفتن خونه مامان جون..
.
ولی باز دلم به همون شب نشینی های شب جمعه ها خوش بود.
اما بعد چند ماه شوهر خالم هم به خاطر شغلش انتقالی گرفت یه شهر دیگه و شانس دیدن مینا برای من خیلی کم شد😔
اولین باری که بعد مدتها دیدمش عید اونسال بود.بعد از هشت نه ماه که همدیگه رو ندیده بودیم..
وقتی که شنیدم مینا اینا میخوان بیان دل تو دلم نبود😊
کلی خاطره نگفته از این یه مدت داشتم براش تعریف کنم...
شب قبلش تا صبح نخوابیدم و حرفام رو تو ذهنم تک تک مرور کردم که کدوم مهم تر و قشنگ تره که به مینا بگم😯
از جکهایی که شنیده بودم تا اتفاقات تو مدرسه همه رو ردیف کردم تو ذهنم..
با خودم گفتم حتما اونم خیلی چیزا برا گفتن داره که تعریف کنه برام.
اتاقم رو با کلی ذوق و شوق تمیز کردم😌
اخه مینا همیشه میومد میرفتیم تو اتاق و باهم بازی میکردیم...
.
فردا صبح دل تو دلم نبود...ظهر که شد یهو دیدیم درومون رو زدن...
بابام رفت در رو باز کرد و منم سریع پریدم تو حیاط برای استقبال از مینا اینا😊
خاله اینام اومدن تو...و مینا هم با یه چادر مشکی وارد شد و سلام کرد و...
اولین بار بود مینا رو با چادر میدیدم...خیلی باوقار شده بود ولی دلم گرفت😕
اخه قبلا همیشه با موهای دوگوشی بسته و دامن چین چینی میدیدمش و الان😞
حتی با من سلام درست و حسابی هم نکرد😔
یهو انگار تموم ارزوهام خشکید😕
وقتی وارد خونه شدیم رفت پیش خانما نشست و منم پیش بابام و شوهر خاله به بحث های کسل کننده سیاسی گوش میدادم 😔
مینا سرش پایین بود و گاهی اوقات زیر زیرکی نگام میکرد ولی چیزی نمیگفت.
.
بلند شدم رفتم تو اتاقم...وقتی تمیزی اتاقم دیدم و ذوق دیشبم یادم اومد حالم داشت از خودم بهم میخورد...
با گریه همه لباسام رو از کمد در اوردم و ریختم وسط اتاق ...
حس میکردم دیگه دنیا برام تموم شده.
برام این همه بی محلی مینا قابل هضم نبود
برای منی که همیشه دوستش داشتم و حامیش بودم 😔
برای منی که کلی به خاطرش کتک خوردم.
نمیدونستم باید چیکار کنم
.
#ادامه_دارد
نویسنده ✍🏻
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
رمان های عاشقانه مذهبی
@shahidehhashemi