#استوری | یادم هست که کنار مسجد، خانهی محقری بود که یک پیرزن معلول، تک و تنها در آن زندگی میکرد. هیچ کس و کاری نداشت، بوی غربت و بیکسی از در و دیوار آن خانه میبارید، هیچکس سراغی از او نمیگرفت. همین کافی بود تا علیآقا را مصمم کند که در حد توان دست آن پیرزن را بگیرد. بارها و بارها با همدیگر میرفتیم و به آن پیرزن سر میزدیم. احتیاجاتی که داشت در حد توان برطرف میکردیم. همیشه میگفت هر چه توی این دنیا بکاریم آن طرف برداشت میکنیم؛ گندم از گندم بروید جو ز جو.
#معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
🆔️ @shahidemeli
ارادت عجیبی به آقا امیرالمومنین (ع) داشت. جلسات سهشنبهها مختص کار روی نهجالبلاغه بود. خیلی از بچهها را با این کتاب عزیز آشنا کرد. خود من با تشویقهای استاد علاقهمند شدم و رفتم این کتاب را تهیه کردم و مطالعه کردم. بهترین یادگاری که من و خیلی از بچهها از استاد مجید برایمان مانده، آشنایی با نهجالبلاغه است.
#شهید #مدافع_حرم #مجید_صانعی
🆔️ @shahidemeli
#استوری | سال ۸۹ بود که سید از دانشگاه فارغالتحصیل شد. طبق معمول حالا نوبت خدمت سربازی سید بود. من گفتم سید جان این همه بسیج و پایگاه و خادمالشهدا بودی، مسئولین سپاه قبولت دارند، بیا بریم سفارش کنیم سربازیات رو توی سپاه استان همدان باشی، صبح تا ظهر میری کار اداری انجام میدی، بعدظهرها هم برمیگردی خونه. گفت نه! لازم نیست. تازه من برای کسر خدمت و ... بسیج نرفتم، از همه مهمتر خیلی دوست دارم برم مکانهای سخت و مرزی خدمت کنم تا آمادگی بیشتری داشته باشم. قطعا یه روزی به دردم میخوره. از آن موقع خودش را برای روزهای سخت آماده میکرد.
#شهید #مدافع_حرم #سید_میلاد_مصطفوی
🆔️ @shahidemeli
بعد از عملیات خیبر توپخانه را به شهید حسن شفیعزاده سپرد و خودش رفت پیِ راهاندازی واحد موشکی. به یک سال نکشید که اولین موشک سپاه تاسیساتِ نفتی کرکوک را نابود کرد. صدام باورش نمیشد. میگفت خرابکاری کردند. دومین موشک به بانک رافدین بغداد خورد. سه موشک دیگر هم کمتر از یک ماه به بغداد اصابت کرد. حالا همه باورشان شده بود ایران موشک دارد.
#شهید #حسن_طهرانی_مقدم
🆔️ @shahidemeli
#استوری | علی آقا میدانست که کار فرهنگی در صورتی اثرگذار است که انسان قبل از کار فرهنگی، روی خودش کار کرده باشد. برای همین همیشه به اعمال خودش دقت داشت. هیچگاه نماز اول وقت او ترک نشد. بعد از نماز صبح زیارت عاشورا میخواند. اعتقاد داشت صبحش را با امام حسین (ع) شروع کند. غالبا ذکر لاالهالاالله به لب داشت، کم عصبانی میشد اگر هم پیش میآمد همین ذکر را میگفت. غسل جمعهاش هم ترک نمیشد. من و علی آقا و چندتا از بچهها به پیشنهاد علیآقا بعد از نمازها مینشستیم به صورت مباحثهای قرآن را حفظ میکردیم. یک آیه من میخواندم آیهی بعدی را نفر بعدی، همین طور سورههای متعددی را حفظ کردیم.
#معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
🆔️ @shahidemeli
✔ عکس نوشت شهدا | سامانه ملی شهدا
پخش مستند #آنسوی_آشوب (شهدای امنیت ۱۴۰۱) سه شنبه ها و چهارشنبه ها هرهفته ساعت ۱۶:۰۰ از شبکه سه سیما
به اطلاع می رسانیم؛ قسمت پنجم مستند آنسوی آشوب امروز ساعت ۱۵:۱۵ از شبکه سه سیما پخش می شود.
#استوری | یک روز موقع برگشت از اهواز دیدیم کامیونِ ارتشی در کنار روستای ابوهمیزه نزدیک سوسنگرد ایستاده و به مردم آب میدهد. زنها هر کدام ظرف به دست آمده بودند و آب پر میکردند و به زحمت میبردند. با دیدن این صحنه چهرهی حاجی در هم فرو رفت. در آن گرما، در ماه رمضان، با آن وضع، مردم روستا آب تهیه میکردند! به محض رسیدن به سپاه سوسنگرد مسئولان مربوطه را خبر کرد و گفت: سریع باید برای مردم ابوهمیزه لولهکشی آب بشه. بعد برایشان شرایط را توضیح داد. کلی بحث و جدل شد اما در نهایت حاجی حرفش را به کرسی نشاند و آنها راضی شدند و سه چهار روزه از سوسنگرد برای مردم آنجا آب کشیدند.
#شهید #علی_هاشمی
🆔️ @shahidemeli
فرماندهی نیروی هوایی سپاه بود. رفته بود از یکی از پایگاههای نیروی هوایی بازدید کند، فرمانده پایگاه سفارش داده بود برای او و همراهانش از بیرون، غذا بگیرند. فرمانده پایگاه را توبیخ کرد، به غذا هم لب نزد.
#شهید #احمد_کاظمی
🆔️ @shahidemeli
در قید و بند میز و صندلی و اتاق کارِ فرمانده نمیماند. گاهی کانکسی پیدا میکرد و کار را از همانجا شروع میکرد. چند طرح مهم را اینطوری کلید زد. رابطهاش با نیروهایش فرمانده و فرمانبری نبود. بیشتر رفیق بودند تا رئیس و مرئوس. برای همین هم هر چه میگفت از دل و جان برایش انجام میدادند.
#شهید #حسن_طهرانی_مقدم
🆔️ @shahidemeli
#استوری | موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. سر که بلند کردم، آقا مهدی را توی صف دیدم. تازه فرماندهی لشکر شده بود. به احترامش بلند شدم. گفتم بیاید جلوی صف. نیامد. ایستاد تا نوبتش شد. موقع رفتن، تا دَمِ در دنبالش رفتم. پرسیدم وسیله دارین؟ گفت: آره. هر چه نگاه کردم، ماشینی آن دور و بر ندیدم. رفت طرف یک موتور گازی. موقع سوار شدن، با لبخند گفت: مال خودم نیست. از برادرم قرض گرفتهام.
#شهید #مهدی_زین_الدین
🆔️ @shahidemeli
#استوری | شنیده بودم که احمد مشغول نگارش قرآن است. قبلا یک بار کل قرآن را نوشته بود. بعد هدیه داد به یکی از دوستان. برای بار دوم کار نگارش را آغاز کرد. اما این بار کار را تمام نکرد! پرسیدم: تو که شروع کردی خب تمامش کن و بده به من. گفت: نه، اولش با اخلاص بود. اما الآن احساس میکنم اخلاص لازم برای این کار را ندارم. احمد بنا به گفتهی مادرش هیچگونه هوا و هوسی نداشت. یک بار ندیدیم که بگوید فلان غذا را دوست دارم یا اینکه فلان چیز را میخواهم. اصلا این گونه نبود.
#شهید #احمد_علی_نیری
🆔️ @shahidemeli
همیشه حواسش به پاکی و نظافت بود. به غذا، به معنویت و به استراحت بچهها اهمیت میداد. وقتی میرفت سرکشیِ گردانها و واحدها، میپرسید: حمام دارین؟ غذا چی میخورین؟ غذاتون اونقدر هست که سیر بشین؟ خوب استراحت میکنین؟ نماز و دعا توی گردانتون بر پا میکنن؟
#شهید #احمد_کاظمی
🆔️ @shahidemeli