اخـــــــــــراجے حــــــ❤ـــــرم:
#السلامعلیڪیااباعبدالله✋
قلبــــ مـرا هواے تو اشغال میڪند
با هر ســلام با حرمـٺ حال میڪند
دارم یقین ڪه حضرٺِ عالیجنابِ عشق
ڪربُـبَلا نصیـبِ من امسـال میڪند
#صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله
اولِ هفته؛ پس از گفتنِ یک بسم اللہ،
از دل و جان تو بگو: حسیـن یا ثارالله❤️
#صلی_الله_علیک_یااباعبداللهع✋🏻
روزی شیطان همه جا اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد و وسایلش را با تخفیف ویژه به حراج بگذارد!
همه مردم جمع شدن و شیطان وسایلی از قبیل : غرور، خودبینی، مال اندوزی، خشم، حسادت، شهرت طلبی و دیگر شرارت ها را عرضه کرد...
در میان همه وسایل یکی از آنها بسیار کهنه و مستعمل بود و بهای گرانی داشت!
کسی پرسید : این عتیقه چیست !؟
شیطان گفت : این نا امیدی است...
شخص گفت : چرا اینقدر گران است !؟
شیطان با لحنی مرموز گفت :
این موثرترین وسیله من است !
شخص گفت : چرا اینگونه است !؟
شیطان گفت : هرگاه سایر ابزارم اثر نکند فقط با این میتوانم در قلب انسان رخنه کنم و وقتی اثر کند با او هر کاری بخواهم میکنم...
این وسیله را برای تمام انسانها بکار برده ام، برای همین اینقدر کهنه است
مراقب "اميدمان"باشيم
فاطمه مغنیة:
مادر من یک زن فوق العاده است.
وقتی خبر شهادت بابا رسید، رفت دو رکعت نماز خواند.
همه ما را مادرمان آرام کرد.
بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت: الحمدالله که وقتی شهید شدی، کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نکردند.
همین یک جمله ما را آن قدر خجالت داد که آرام شدیم.
بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند.
خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور.
دلم سوخت وقتی پیکر جهاد را دیدم. مثل بابا شده بود. خون ها را شسته بود ولی جای زخم ها و پارگی ها بود.
جای کبودی و خون مردگی ها.
تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بود. یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم.
باز مادر غیرمستقیم ما را آرام کرد.
وقتی صورت جهاد را بوسید، گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده. البته هنوز به اربا اربا نرسیده. لایوم کیومک یا اباعبدالله (ع).
ما هم از خجالت آرام شدیم. بعد هم مادرم خودش توی قبر جهاد رفت. همان قبر! سه ساعت قرآن و زیارت عاشورا و دعا در قبر خواند.
راوی : فاطمه مغنیة(خواهر شهید جهاد مغنیه)
🍃💠
حــديـث شــہـادٺ شـنيــدنے اســٺ،
حــديـث ديــدار اســٺ،
ديــدار دۅســٺ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔍📄 زڹــدگينـــامہ شـــہیـد جــاوید الاثــر
*ابــراهیــم هـــادے*
“بــسـم ربـــ الــشہـدا و الصــدیقــن”
🔅ابـراهـیـم در اۅل اردیبہـشـٺ سـال ۱۳۳۶ در محـلہ شـہید سـعیـدے حــوالے میــدان خـراســان دیــده بــه هستـے گشــود. او چــہارمیــن فـرزند خـانـواده بـشم.ار مے رفـت. با ایـن حـال پدرش مشـہدے محـمـد حـسیـن بہ او علاقــہ خاصے داشــت.
🔹او نیـز منـزلــت پــدر خـویــش را بـدرستـے شنـاختــہ بــود. پــدرے کـہ بـا شغــل بقـالـے تـوانـستـہ بــود فـرزندانـش را بـہ بـہتـریــن نحــو تربیــت نمایـد.
🔸ابــراهیـم نـوجــوان بــود که طعـم تلــخ یتیمـے را چشیــد. از آنجــا بــود کہ همچــون مـردان بــزرگ زنـدگے را پیــش بــرد.
🔹دوران دبستــان را بہ مدرســہ طـالقــانے رفـت و دبیــرستــان را نیـز در مــدارس ابـوریحــان وکـریـم خـان سپـــرے ڪرد. سـال ۱۳۵۵ تـوانســت بــہ دریـافـت دیپلــم ادبے نائــل شــود. از همــان ســال هــاے پـایـانــے دبیــرستــان مطـالعــات غیــر درسے را نیـز شــروع کــرد.
🔸حـضــور در هیئــت جـوانــان وحــدت اسـلامے و هـمـراهے و شـاگــردے استــادے نظیــر عـلامـہ مـحمـد تقے جـعفــرے بسیــار در رشــد شـخصیتـے ابـراهیــم موثــر بـود. در دوران پیــروزے انقــلاب شجــاعـت هــاے بـسیــارے از خــود نـشــان داد.
🔹او همـزمـان بـا تـحصیــل علــم بـہ کـار در بــازار تـہـران مشغــول بــود. پـس از انـقـلاب در ســازمـان تـربیــت بـدنے و بعـد از آن بـہ آمــوزش پــرورش منتقـل شــد. ابـراهیـم هـمچـون مـعلمـے فـداکــار بـہ تـربیـت فـرزنــدان ایـن مــرز و بــوم مشغــول شــد.
🔸اهـل ورزش بـود. بــا ورزش پـہلــوانے یـعنے ورزش بـاستــانے شـروع کـرد. در والـیبـال وکـشتـے بـے نـظیـر بـود. هـرگـز در هیــچ مــیدانـے پـا پـس نـکشیــد و مـردانـہ مـے ایـستــاد.
🔹مـردانگــے او را مے تــوان در ارتـفـاعــات سـر بـہ فلــڪ ڪشیـده بـازے دراز و گیــلان غـرب تـا دشــت هـاے ســوزان جـنـوب مشــاهـده ڪرد. حـمـاسـہ هـاے او در ایـن منــاطـق هنــوز در اذهــان یــاران قـدیمـے جنــگ تـداعے مـے ڪنـد.
🔸در والفـجــر مـقدمــاتے پنــج روز بـہ همــراه بچــہ هـاے گـردان ڪمیــل و حـنظلــہ در ڪانـالہــاے فـکــہ مقــاومــت ڪردند امـا تسلیــم نـشدنـد.
*🕯️سـرانجــام در ۲۲ بـہمـن سـال ۱۳۶۱ بـعـد از فـرستــادن بچـہ هــاے بـاقـے مـانــده بـہ عقــب، تـنہــاے تـنہــا بــا خــدا هـمـراه شـد. دیگــر ڪسے او را نـدیـد. او هـمیشــہ از خـدا مـے خـواســت گـمنـام بـمانـد. چـرا کـہ گـمنـامـے صــفت یــاران خــداسـت. خـدا هــم دعـایـش را مـستجــاب ڪرد. ابــراهیـم سـالـہـاســت کـہ گـمنـام و غـریــب در فـکــہ مــانـده تــا خـورشیــدے باشـد بــراے راهیــان نــور...*
#یــا_فـاطمـــہ
#اللـہم_عـجـݪ_لـولـیڪ_الــفرج
نفس کشیدن
تداعی حضور خدا
در تک تک ثانیههای زندگیست
خدا همراه لحظههایتان
سلام
روزتون بخیر🍂🍃
🍃🌹
نيمه شب بود و ابراهیم و دوستانش در جلوي مسجد نشسته بودند. ناگهان صدای آزار دهنده ای به گوش رسيد!
پیت حلبی در جوی آب افتاده بود و با صدایش باعث اذیت مي شد. ابراهیم بدون این که به کسی بگوید، خودش سمت جوی می دود و حلبی را در می آورد تا مردمي كه استراحت مي كنند اذيت نشوند.
فَاسْتَبِقُوا الخیرات.
در نیکی ها و اعمال خیر، سبقت بگیرید
(بقره/148)
برگرفته از كتاب خداي خوب ابراهيم