eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.2هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
60 فایل
خادم🖤 گرچه مفقودالاثر هابی مزاران جهانند بی نشان گمنام محشورملک درآسمانند 🇮🇷 @yadmanshohada_admin https://eitaa.com/joinchat/1443824321C0bc24470f1
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6046248594720168241.mp3
14.46M
🎧 حِزبُ اللَّه هُمُ الغالِبون ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۴۸ثانیه: 👆سید ... توئی که نمی شناختمت‼️ این راه ادامه دارد... (شیوه نو در : تحلیل کوتاه) 🎙کارشناس: محمدحسین دادخواه ایتا و روبیکا @ahlolbasar
✅ عکس سنوار که به یک نماد تبدیل شد
😂😂😂 کاش میدونستم این چی مصرف میکنه
43.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشحالی ایادی رژیم بعد از خبر و اعلام برخی جزئیات از لحظاتی که گفته شده مربوط به مبارزه پایانی سنوار، ما را به یاد سکانس آخر فیلم مختار انداخت. 🇵🇸
💥 هدف بعدی اتاق فرمان ترور و جنگ
🔴 ترور آلارم بشار اسد را تهدید به ترور کرد به کانال 🥷 بپیوندید 🔥اخبار آخرالزمانی وناگفته هایی که هیچ جا نمیشنوید https://eitaa.com/joinchat/2723938324Ce0bbcfc923
صاحب خانه ای که يحيي سنوار در داخل آن به شهادت رسید باعث افتخار ماست که در خانه ما شهید شدی، ای ابو ابراهیم، خانه و جان ما و هر چه داریم فدای توست..
آه! ای مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟ مشتاق دیدارت هستم... چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست. چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جان دادن خیلی زیباست... خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده‌ام. زخم‌ها برداشته‌ام، واسطه‌ها فرستاده‌ام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم...» یحیی السنوار شهیداً🌷
🔰 حاج قاسم یه حرف قشنگی داشت.... می‌گفت یه فرمانده نباید به سربازش بگه برو بجنگ باید بگه « بیا بجنگ » 🌷 شهید یحیی سنوار همچین مردی بود.
🔻کوادکوپتر با سرعت از پنجره طبقه دوم خانه ای ویرانه وارد می شود... پس از ورود یکهو سرعتش را کم می کند... با ترس و لرز درون خانه را برانداز می کند... غباری از روی زمین بلند می شود و در میانه آن غبار آرام آرام، مردی به چشم می خورد که بر مبلی نشسته است... آرام... محکم... خسته... استوار...خمیده... مطمئن... تشنه... مقتدر... زخمی... خشمگین... ترسناک... مهربان... پیر... جوان... با ابهت... لحظاتی چشم در چشم می شوند... سکوت محض است... چهره اش در میان چفیه ای پنهان است... هنوز نمی داند او کیست... حتی تصورش را هم نمی کند که او، او باشد... اما او بود... چوب دستی اش را نشان می دهد... نمی دانم چه می گوید... شاید می گوید: اگر مرد هستید بیایید تن به تن بجنگیم... چوب دستی اش را پرتاب می کند... و ما رمیت اذ رمیت... فرمانده ای که کنترل کوادکوپتر را صدها متر آنطرف تر در دست دارد از ترس چشمانش را می بندد و سرش را می چرخاند... تانکها شلیک می کنند... هنوز هوا روشن است... اما می ترسند به سراغ او بروند... امروز سالروز حمله به بیمارستان المعمدانی است... تا فردا صبر می کنند... صبح می شود... گلوله های تانکشان هم نتوانسته او را بکشد... "او" روئین تن بود... هیچ تیری از دشمن بر او اثر نداشت... حتی این بار هم سنگ های سقف خانه شان بر سرش خورده... سنگ های یک خانه فلسطینی... یک خانه عربی اصیل... یک خانه قدیمی... یک خانه به قدمت تاریخ... و چشم اسفندیار او حب وطنش بود... حب خانه شان...حب اهالی این خانه... حب کودکانی که باید مثل همانها به شهادت می رسید و... رسید... 🌷🕊
نماز اول وقت (خاطره ای از شهید علی خلیلی ) 📌رسم خوبی داشتیم,ماه رمضون ها بعضی شب ها چندتااز مربی ها جمع میشدیم افطاری میرفتیم خونه ی دانش آموزا.یه بار تو یکی از شبا تو ترافیک گیر کردیم اذان گفتند. 🔸علی گفت:وحید بریم نماز بخونیم؟وقت نمازه.من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا می خونیم.نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه ی بنده خدا! 🔹از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونمو گفت:کاری موقع نماز اول وقت انجام بشه ابتر میمونه!!!! 💛🕊️ ┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄