🧕موضوع:بهخاطرحجاب
منیژه تمام مسیر را یک نفس دویده بود.یک لحظه هم حرف های مدیر مدرسه از ذهنش بیرون نمیرفت.
به خانه رسید در را باز کرد و وارد حیاط شد.
مادر که داشت لباس های شسته شده را روی بند پهن میکرد .با دیدن رنگ و روی پریده منیژه .آن هارا رها کرد :(چیشده منیژه؟چرا پریشانی؟
منیژه از ناراحتی و نگرانی نمیتوانست حرف بزند سرش را پایین انداخت و وارد خانه شد
مادر به نگرانی دنبال او رفت کنارش نشست و دستش را روی شانه اش گذاشت:((چی شده عزیزم؟!کسی چیزی گفته؟
منیژه سرش را بالا آورد و چند لحظه بعد بغضش ترکید:من دیگر مدرسه نمی روم مادر
مادر با تعجب نگاهش کرد.منیژه ادامه داد :امروز خانم مدیر جلوی بچه ها گفت اگه میخواهی اجازه بدم که بیای مدرسه باید به قانون یونیفرم مدرسه احترام بزاری و گرنه جات توی مدرسه نیست.گفت حق نداری روسری بپوشی
مادر با لحنی مطمئن لبخندی زد وگفت:بلندشو دختر...بلندشو جانم .دختر فاطمه خانم بدون روسری و لباس پوشیده اصلا مدرسه نمی رود.
✍نویسنده:سیدهرقیهآذرنگ
#عروس_آسمانی
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
❤️ #شهیده 🕊
❤️ #روایت_جاماندگی_دلدادگی 🦋
❤️ #معطر_به_عطر_شهادت 🌹
🌷 👈 عضو شوید :
🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
💌مـطــــالبـ جهــټــــ دستࢪســـی ࢪاحـتـــ تــــࢪ
🕊🦋#زندگی_نامه ➣
🕊🦋#خاطره➣
🕊🦋#روایت_تحول➣
🕊🦋#پادکست➣
🕊🦋#سروهایکوثرانه➣
🕊🦋#رمان➣
🕊🦋#گزارشکارفرهنگی➣
🕊🦋#پروفایل➣
🕊🦋#برشی_از_کتاب_شهیده➣
🕊🦋#عروس_آسمانی➣
🕊🦋#کلیپ➣
#مصاحبهباخواهرشهیدهزینبکمایی
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
❤️ #شهیده 🕊
❤️ #روایت_جاماندگی_دلدادگی 🦋
❤️ #معطر_به_عطر_شهادت 🌹
🌷 👈 عضو شوید :
🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
May 11
💫شهیده💫
🧕موضوع:بهخاطرحجاب منیژه تمام مسیر را یک نفس دویده بود.یک لحظه هم حرف های مدیر مدرسه از ذهنش بیرون
معرفی کتاب:عروس آسمانی کتابی است در بیست یک داستان کوتاه،به زندگیِ کوتاه،اما پر بار بانویِ شهیدی که ایمان،شهامت و اخلاصش او را در آسمانِ قهرمانان و نامآروان سرزمینمان،به ستاره ای درخشان تبدیل کرده.
داستان هایی زیبا وپندر آموز از زندگی بانوی والا مقام دزفولی(شهیدهعصمتپورانوری)
به نویسندگی:خانم سیده رقیه آذرنگ
.....................🌿:☆:🌿....................
کتاب هدیه از طرف کانال جهاد تبیین :https://eitaa.com/jahad_tabiin_rahbari
﷽❣#سلام_امام_زمانم❣﷽
#مولایمن...
صَبرراسَنجاقکردمرویقلبِ شکستهام ، تا روزی که طبیبش را بیابد ....
نصر من الله و فتح قریب
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#سید_عزیز
#جنگ_لبنان_اسرائیل
💫شهیده💫
دست نوشته شهید سید حسن نصرالله
برای خیر دنیا و آخرتتان به شما وصیت میکنم که ایمانتان به رهبری امام خامنه ای، که سایه اش مستدام باد.قوی و محکم باشد
🗓|شرکت شهیده فائزه رحیمی در چله شهید نوید صفری
وقتی رفتم که شماره فائزه رو بگیرم، دیدم تو گوشیم اینطوری سیوه فائزه رحیمی شهید نوید ۴❗️ همین اربعین امسال بود که یه چله بزرگ گرفتیم برای شهید نوید صفری و هر کسی توش عضو میشد و با اسم شهید نوید سیو میکردم، تا هر شب بهش یادآوری کنم تا زیارت عاشورا بخونه. وقتی فائزه شهید شد رفتم پیامهای قدیمیم رو نگاه کردم و دیدم بله فائزه برای شرکت در چله شهید نوید بهمون پیام داده بود که آخرین روز چله اربعین بود. نمیدونم فائزه توی اون چله چی میخواسته اکثراً حاجتشون کربلا بود و همه از شهید نوید کربلا میخواستند. اربعین که روز آخر چله بود میخواستن کربلا باشند؛شاید فائزه هم از شهید نوید کربلا میخواسته آخه فائزه کربلا نرفته بود اما شهید نوید واقعاً کربلاییش کرد.
به قول حاجی مهدی رسولی که میگه:« چه کربلا نرفتهها که کربلاییاند!»
📢برای شرکت در چله شهید نوید صفری:
@Shahide_Faezeh_Rahimi
در پیامرسان روبیکا(گروه چله و ختم رستگار)
"زیر نظر کانال رسمی شهیده فائزه رحیمی"
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
❤️ #شهیده 🕊
❤️ #روایت_جاماندگی_دلدادگی 🦋
❤️ #معطر_به_عطر_شهادت 🌹
🌷 👈 عضو شوید :
🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
🕊|خستگی ناپذیری
هفته ای دوباربه مرکز پژوهش های مجلس میرفت، اونجا مشغول بود و وقتش را پر کرده بود
یک بار ازش پرسیدم خاله پس کی وقت میکنی درست را بخوانی؟
گفت خاله شب ها درس میخوانم
همیشه یادمه میگفت خاله کی جمعه ها میشود
که من یک دل سیر بخوابم.
فکر های بزرگی داشت بیست سال اش بود ولی تفکرش اندازه تفکر یک خانم سی ساله بود
البته ناگفته نماند این کار ها و فعالیت هارا انجام میداد اما تفریح و خوشگذرانی هم میکردند و آدم شادی هم بود اینطوری نبود که مثلا آدم خشکی باشد خیلی اهل بگوبخند و شاد بود
+نقل از خاله شهیده
#شهیده_فائزه_رحیمی
#روایت_تحول
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
❤️ #شهیده 🕊
❤️ #روایت_جاماندگی_دلدادگی 🦋
❤️ #معطر_به_عطر_شهادت 🌹
🌷 👈 عضو شوید :
🔴 https://eitaa.com/shahidgrl
_حاج احمد متوسلیان
باشد که شبانگاهان برسرشان بریزیم
همچون عقابان تیز پروازه که شب و روز
برایشان معنا ندارد...