پیرهنسفیدشسرخهسرخه...
کلیخونازشرفته...
ریشقشنگشهمسرخه...
اماخدارحیمه...
یکیعلیروپیدامیکنهومیبرهبیمارستان...
اماهیچبیمارستانیقبولشنمیکنه...
البتهزمانیکهعلیباچاقومیزنن
یهپیرمردیصحنهرومیبینهو
میگهخوبشدهمینومیخواستی..
علیمیگهحاجآقافکرکردمدخترشماست
منازناموسشمادفاعکردم..
خلاصهاینکهبالاخره...
یکیقبولمیکنهو...
عملمیشه...
زندهمیمونه
دوسالکارایدرمانشطولکشید
دوسالبازجر...
بیمارستان،خونه..
بیمارستان،خونه..
دوسالکارخانوادهمحترمشونهمینبود..
خلاصهعلیآقایمابعددوسال
سختیورنج..
پرکشیدورفتوبهآرزوشرسید
وآسمونیشد..
رفیقاگربهتبگمرفتتاماراهشوادامهبدیم
باورمیکنی..؟.
دستازگناهاولذتهایخودمونبرداریم
باورمیکنی..؟.
رفتتایکمبهخودمونبیایم..
تاکیمیخوایمبههمینوضعیتادامهبدیم..؟
واوثابتکردکهاگربخواهی
درخیابانهایتهرانهم
میتوانیشهیدشوی..!
دوروزبودمعدهدردشدیدیگرفتهبود...
یهروزتوحجرهدیدیمنشستهدارهگریهمیکنه
گفتمعلیچیه؟!چته؟!
چراآبغورهمیگیری؟!
دردمعدتاذیتتکردهگریهمیکنی؟!
گفت:ایندوسهروزدلدردگرفتمگریهام برایایننیست..
برایآقامامامحسین(ع)گریهمیکنم
قربونآقامبرمبهخاکافتادهبودبه
خودشمیپیچید...
رنگوبویمحبوبداشتهباشی
مرگتهممثلآقاتمیشه..
قشنگه..!؟