eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
سلام به اعضآے جان♥️ رفقا امروز سالگرد شهادت سه شهید بزرگوار هست... 🌹۱-شهیدبابک‌نوری‌هریس 🌹۲-شهیدزین
رفقا مهلت نظر سنجی به اتمام رسید.🌹 ان‌شاءالله ساعت ۲۱ منتظر ما باشید برای اینکه میخوایم شهید مهدی زین الدین رو براتون معرفی کنیم☺️ البته یه سری مطلب هم درباره‌ی شهید رسول خلیلی هم براتون آماده کردیم.🌿 پس منتظرمون باشید با کلی مطالب خوب به خدمتتون میرسیم.✨ ممنونم از کسانی که در نظر سنجی امروزمون شرکت کردن.🌷🌷
#معرفی‌شهید: 🎀به مناسبت سالگرد شهادت نام و نام خانوادگی:شهید مهدی زین الدین تاریخ تولد: ۱۳۳۸ محل تولد:تهران تاریخ کشته‌ شدن: ۲۷ آبان ۱۳۶۳ محل کشته‌ شدن سردشت محل دفن: قم 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 اطلاعات نظامی: فرماندهی: فرمانده لشکر علی‌ابن‌ابیطالب نشانهای لیاقت: نشان فتح عملیاتهای مهم: عملیات فتح‌المبین عملیات بیت‌المقدس عملیات رمضان عملیات محرم عملیات والفجر مقدماتی عملیات والفجر ۳ عملیات والفجر ۴
🦋مهدی زین‌الدین در سال ۱۳۳۸ در تهران زاده شد. پدر مهدی زین‌الدین کتاب‌فروشی داشت و او بیشتر اوقات فراغت خود را در دوران نوجوانی به فروشکتاب و کار در کتابفروشی می‌گذراند. وی در دوراندبیرستان گرایش‌های سیاسی پیدا کرد و با سید اسدالله مدنی روابط نزدیکی داشت. در این دوره زین‌الدین به همراه خانواده‌اش در شهر خرم‌آبادساکن بودند، که به دلیل فعالیت سیاسی پدرش، به شهر سقز تبعید شدند و در این شهر نیز فعالیت‌های سیاسی وی باعث شد که از دبیرستان اخراج شود. پس از اخراج از دبیرستان، وی با تغییر رشته ازریاضی به علوم تجربی موفق به دریافت مدرکدیپلم تجربی گردید. در سال ۱۳۵۶ در کنکور سراسری دانشگاه‌ها شرکت کرد و موفق شد رتبه چهارم را در میان پذیرفته‌شدگان در دانشگاه شیراز، بدست آورد، اما همزمان با قبولی وی در دانشگاه، پدرش بار دیگر از خرم‌آباد به سقز تبعید و این امر باعث شد، که زین‌الدین از ادامه تحصیل انصراف دهد. پس از مدتی پدرش این بار از سقز به اقلیدتبعید شد و در این فرصت خانواده وی نیز ازخرم‌آباد به قم مهاجرت کردند و او نیز همراه با خانواده به قم نقل مکان کرد.🌼 @shahidhojajjy
🌼پس از انقلاب ۵۷ مهدی زین‌الدین به واحد اطلاعاتسپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در سرکوب مخالفان جمهوری اسلامی در شهرهای تبریزو قم نقش داشت.🍂 @shahidhojajjy
✨با آغاز جنگ ایران و عراق، وی به همراه یک گروه ۱۰۰ نفره با گذراندن آموزش‌های کوتاه، به جبهه رفتند. وی پس از مدتی مسئول واحد شناسایی و بعد از آن مسئول واحد اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دزفول و سوسنگرد شد و پس از مدتی نیز به سمت فرماندهی تیپ علی‌ابن‌ابیطالب منصوب گردید.[۶] در ۲۷ آبان ۱۳۶۳ زین‌الدین همراه با برادرش، به منظور شناسایی منطقه از کرمانشاه به سوی سردشت در حال حرکت بودند، که با گروه‌های مسلح جدایی‌طلب درگیر شدند، که این درگیری به کشته شدن وی انجامید.🥀 @shahidhojajjy
همسر شهید: 🌹از همان کلاسهای حزب پاسدارها برای ما موجوداتی از دنیای دیگر بودند. برای ما حکم قهرمان داشتند. حالا یکی از همانها به خواستگاری ام آمده بود. جلسه اول توانستم دزدکی نگاهش کنم. مخصوصاً که او هم سرش را زیر انداخته بود. با همان لباس فرم سپاه آمده بود. خیلی مرتب و تمیز بود. فهمیدم که باید در زندگیاش ادم منظم و دقیقی باشد. از چهره گشاده اش هم می‌شد حدس زد شوخ است. از سوالاتی که می پرسید، فهمیدم آدم ریزبینی است و همه جنبه‌های زندگی را می بیند. 🦋از جایش بلند شد و سلام و احوالپرسی کرد. با چند متر فاصله کنارش نشستم. هر دو سرمان را زیر انداخته بودیم. بعد از سلام و علیک، اول همان حرفی را گفت که خانواده اش قبلا گفته بودند. گفت: «برنامه من این نیست که از جبهه برگردم. حتی ممکن است بعد از این جنگ بروم فلسطین یا هر جای دیگر که جنگ حق علیه باطل باشد» و بعد از هر دری حرف می زد. گفت: «به نظر شما اصلا لازم است خانم ها خیاطی بلد باشند؟» حتی حرف به اینجا کشید که بچه داری برای زن مهمتر است یا بهتر است برود بیرون سرکار. 🌱این را هم گفت که: «من به دلیل مجروحیت یکی از پاهایم مشکل دارد و اگر کسی دقت کند معلوم است که روی زمین کشیده می شود. لازم بود که این نکته را حتماً بگویم. کم کم ترسم ریخت بعد از این که حرف های او تمام شد برای اینکه حرفی زده باشم گفتم: «شما می دانید که من فقط دو سال از شما کوچکترم؟ مشکلی با این قضیه ندارید؟» گفت: «من همه چیز شما را از پسر عمه هایتان پرسیده ام و می دانم. مشکلی هم با سن شما ندارم. حتی قیافه هم آنقدر مهم نیست که بتواند سرنوشتمان را رقم بزند.» @shahidhojajjy
🌿حرف هایمان در یک جلسه تمام نشد. قرار شد یک بار دیگر هم بیاید. دو روز بعد با همان لباس سپاه آمد. صحبتهای جلسه دوم کوتاه تر بود. نیم ساعت بیشتر نشد. اینکه چه جوری باید خانه بگیریم، مدت عقد، مهریه و این چیزها. آقا مهدی موافق مراسم گرفتن نبود. میگفت: «من اصلا وقت ندارم و الان هم موقعیت جنگ اجازه نمیدهد که مراسم بگیریم.» گمانم زمان عملیات رمضان بود. حالا که دلم گواهی میداد این آدم می تواند مرد زندگیم باشد، بقیه چیزها فرع قضیه بود. 🍁مادرم میگفت: «چطور میشود دو هفته منیر را بگذارید و بروید جبهه؟» مهدی میگفت: «حاج خانم ما سرباز امام زمانیم. صلوات بفرستید.» همه چیز حل می‌شد. مادرم می خندید و صلوات می فرستاد. داماد به دلش نشسته بود. کارها سریع و آسان پیش می‌رفت. من و آقا مهدی و خواهرشان با هم رفتیم برای من یک حلقه طلا خریدیم 900 تومان. که شد تنها خرید ازدواجمان. حلقه او هم انگشتر عقیقی بود که پدرم خریده بود. رفتیم به منزل آیت الله راستی و با مهریه یک جلد قرآن و 14 سکه طلا عقد کردیم. مراسمی در کار نبود. لباس عقدم را هم خواهرم آورد. @shahidhojajjy
✨بعد از عقد رفتیم حرم زیارت کردیم و رفتیم گلزارشهدا سر مزار دوستان شهیدش. یادم نمی آید حرفی راجع به خودمان زده باشیم. یا سرمان را بالا آورده باشیم تا همدیگر را نگاه کنیم. بالای مزار آیت‌الله مدنی گفت: «من خیلی به ایشان مدیونم. خرم آباد که بودیم خیلی از ایشان چیزی یاد گرفتم.» آن شب یک مهمانی کوچک خانوادگی برای آشنایی دو فامیل بود. برای من آن روزها بهترین روزهای زندگیم بود. فردای همان روزی که عقد کردیم او رفت جبهه. دو ماه و نیم عقد کرده در خانه پدرم ماندم. 🌹یکی از دوستان هم دبیرستانیام که دانشگاه قبول شده بود، به مادرم گفته بود: «این منیر از همان اول میگفت من می خواهم به آدم ساده شوهر کنم. آخرش هم این کار را کرد. رفت به یک پاسدار شوهر کرد.» گفته بود: «مگر پاسداری هم شد شغل؟» من هم برایش پیغام فرستادم: «اینها با خدا معامله کرده اند و چی بهتر از این؟»  از اینکه مراسم نگرفتیم خوشحال بودم. در ذهنم نبود که مثلاً با یک آدم شیک و آنچنانی ازدواج کنم. دوست داشتم ازدواجم رنگ ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) داشته باشد. @shahidhojajjy
🍀همان سالی که خردادش عقد کرده بودیم رفتیم اهواز. مادرم آنقدر از رفتن بدون تشریفات و عروسی من ناراحت بود که تا چند روز لب به غذا نزده بود. اثاثمان را ریخته بودیم توی یک تویوتای لندکروز. همه اثاث ما نصف جای بار وانت را هم نمیگرفت. خودمان هم نشستیم جلو؛ من و مهدی و خواهرش. شب اول که رسیدیم، وارد خانه ای شدیم که تقریباً هیچ چیز نداشت. توی آن گرمایی که به آن عادت نداشتم حتی کولری هم برای خنک کردن نبود. شب که خواستیم بخوابیم، دیدیم تشک نداریم. از همسایه طبقه پایین گرفتیم. با خواهر آقا مهدی می‌گفتیم مگر توی این گرما میشود زندگی کرد؟ ولی باید می شد. چون اگرچه او مرا انتخاب کرده بود ولی این یکی دیگر تصمیم خودم بود که همراه او به اهواز بیایم. مدتی بعد یکسری از لوازم ضروری دیگر را خریدیدم.🌹 @shahidhojajjy
🎀ویژگی های اخلاقی: خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكني شبهاي عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترين پاتكها به خاطر اين روحيه بود. روحيه‌اي كه اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود. مجاهدت دائمي او براي خدا بود و هيچگاه اثر خستگي روحي در وجودش ديده نمي‌شد. شهيد زين‌الدين در كنار تلاش بي‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود. اعتقاد داشت كه جبهه‌هاي نبرد، مكاني مقدس است و انسان دراين مكان، به خدا تقرب پيدا مي‌كند. هميشه به رزمندگان سفارش مي‌كرد كه به تزكيه نفس و جهاد اكبر بپردازند. او همواره سعي مي‌كرد كه با وضو باشد. به ديگران نيز تاكيد مي‌نمود كه هميشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسيار داشت و با قرآن مجيد مانوس بود و به حفظ آيات آن مي‌پرداخت. به دليل اهميتي كه براي مسائل معنوي قايل بود نماز را به تاني و خلوص مخصوصي به پا مي‌داشت. فردي سراپا تسليم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبي از همان دوران كودكي در زندگي مهدي متجلي بود.🎈 @shahidhojajjy
🌿با علاقه خاصي به بسيجي‌ها توجه مي‌كرد. محبت اين عناصر مخلص در دل او جايگاه ويژه‌اي داشت. براي رسيدگي به وضعيت نيروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، يگانها و مقرهاي لشكر سركشي مي‌نمود و مشكلات آنان را رسيدگي و پيگيري مي‌كرد. همواره به برادران سفارش مي‌كرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و هميشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و يقين داشته باشند كه آنها حق بزرگي بر گردن ما دارند. شيفتگي و محبت ويژه‌اي به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختي كه از ولايت فقيه داشت از صميم قلب به امام خميني(ره) عشق مي‌ورزيد. با قبلي مملو از اخلاص، ايمان و علاقه از دستورات و فرامين آن حضرت تبعيت مي‌نمود. به دقت پيامها و سخنرانيهاي ايشان را گوش مي‌داد و سعي مي‌كرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعيين شده به هيچ وجه تجاوز نكند. مي‌گفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببينيم از آن كانون و مركز فرماندهي چه دستوري مي‌رسد، يك جان كه سهل است، اي كال صدها جان مي‌داشتيم و در راه امام فدا مي‌كرديم. او در سخت‌ترين مراحل جنگ با عمل به گفته‌هاي حضرت امام خميني(ره) خدمات بزرگي به جبهه‌ها كرد. حفظ اموال بيت‌المال براي شهيد زين‌الدين از اهميت خاصي برخوردار بود. همواره در مسئوليت و جايگاهي كه قرار داشت نهايت دقت خود را به كار مي‌برد تا اسراف و تبذير نشود. بارها مي‌گفت: در مقابل بيت‌المال مسئول هستيم. در استفاده از نعمتهاي الهي و حتي غذاي روزمره ميانه‌روي مي‌كرد. او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره براي كم كردن تعلقات مادي تلاش مي‌كرد. ايثار و فداكاري او در تمام زمينه‌ها، بيانگر اين ويژگي و خصوصيتش بود. براي اخلاص و تعهد آن شهيد كمتر مشابهي مي‌توان يافت. او جز به اسلام و انجام تكليف الهي خود نمي‌انديشيد. در مناجات و راز و نيازهايش اين جمله را بارها تكرار مي‌كرد: اي خدا! اين جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پيروز كن. از آنجا كه برادران، ايشان را به عنوان الگويي براي خود قرار داده بودند، سعي مي‌كردند اخلاق و رفتارشان مثل ايشان باشد. او شخصيتي چند بعدي داشت: شخصيتي پرورش يافته در مكتب انسان ساز اسلام. خيلي‌ها شيفته اخلاق، رفتار، مديريت و فرماندهي او بودند و او را يك برادر بزرگتر و معلم اخلاق مي‌دانستند. زيرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود. اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضاي مسئوليتهاي نظامي‌اش كه داراي صلابت و قدرت خاصي بود، زماني كه با بسيجيان مواجه مي‌شد برادري صميمي و دلسوز براي آنها بود.🌸 @shahidhojajjy
 ✨مهدي زين‌الدين در زمينه تربيت كادرهاي پرتوان براي مسئوليتهاي مختلف لشكر به گونه‌اي برنامه‌ريزي كرده بود كه در واحدهاي مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جريان كارها باشند. مي‌گفت: من خيالم از لشك راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هيچ مسئله‌اي به وجود نخواهد آمد. در كنار اين بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زيرا رفتار و صحبتهايش در عمق جان نيروهاي رزمنده مي‌نشست. بارها پس از سخنراني، او را در آغوش خويش مي‌كشيدند و بر بالاي دستهايشان بلند مي‌كردند. او يكي از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار مي‌آمد. فرماندهي كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و اين نورانيت به اطرافيان نيز سرايت كرده بود. چنانچه گفته مي‌شود: 70% نيروهاي پاسدار و بسيجي آن لشكر، نماز شب مي‌خواندند. سردار رحيم صفوي جانشين محترم فرماندهي كل سپاه درباره او مي‌گويد: شهيد مهدي زين‌الدين فرماندهي بود كه هم از علم جنگي و هم از علم اخلاق اسلامي برخوردار بود. در ميدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌هاي جنگ شجاع، رشيد، مقاوم و پرصلابت بود.💫 @shahidhojajjy
🌱فرازی از نامه دختر شهید زین الدین در سی‌امین سالگرد شهادت پدر: پدر عزیزتر از جانم سلام! 27 آبان ماه امسال که از راه رسیده است درست 30 سال از روزی که عاشقانه به سوی شهادت آغوش گشودی می‌گذرد و این یعنی سه دهه است که تفسیر واژه پدر را بر روی دوش ناتوان من گذاشتی و چه سنگین مسئولیتی است این بار برای دختری که پدرش قهرمان یک ملت بوده و هست. این بار البته نمی‌خواهم از دلتنگی‌های همه این سال‌های نبودنت بنویسم که شاید فقط خودت و خدا از غم روزگار فراق با خبر باشید اما این بار حرف‌های مهم‌تری با شما که در تمام لحظات زندگی من حی و زنده‌ای دارم. شمرهای امروزدر آرزوی بستن ما را سیبل ترکش‌های تحریم کرده اند پدر! امروز و این روزها کشورمان در شرایط بزرگی با همه وجود قله‌های پیشرفت را هدف گرفته است اما دشمنی که روزگاری سلاحش را سمت شما هدف گرفته بود امروز سلاح ناکارآمد تحریم، ارعاب و تهدید را به سوی ما نشانه گرفته است. یادت هست روزگاری در عملیات‌ها  آب را به رویتان می‌بستند و شما به تأسی از سیدالشهدا(ع) تشنه راه دشمن را سد می کردید؟ حالا هم اوضاع زیاد فرق نکرده است. شمرهای زمان امروز نیز در آرزوی بستن آب ها ما را سیبل ترکش‌های تحریم کرده اند. خوبی‌اش این است که که من و هم نسلانم به میدان آمده‌ایم و مانند روزگاری که شما رودر روی دشمن می‌جنگیدید ما هم این بار روبروی یک دنیا ایستاده ایم. با همان شجاعتی که شما به آن شهره بودید. البته نگرانیم که در این پیچ و خم دنیای امروزی آیا تاب مقاومت مان هست؟ و هر بار این نگرانی را به شوق خط شکنی‌های شما در والفجر ،خیبر ، محرم و رمضان رفع می‌کنیم. پدر! امروز الگوی صلابت و اقتدار شما برنامه عملی و چراغ راه ماست🍂 @shahidhojajjy
🌿خاطره‌ای از شهید مهدی زین‌الدین به روایت یکی از همرزمانش: پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!» گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.» رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.» بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا مهدی همین طوری روی سجاد نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است! شاید کسانی که درک نمی کردند، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند! خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن اشکها و گریه ها و «الهی العفو» گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند. شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. شبنم اشکها بر نورانیت چهره اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشیت کنارمان. در دلم گفتم: «خدایا! این چه ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر خانه و مسجد و مهمانخانه نمی شناسد!» غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه می کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن.... از غذا خوری که زدیم بیرون، آقا مهدی گفت: «بچه ها طوری رانندگی کنید که بتوانم از آنجا تا اهواز را بخوابم.» بهترین فرصت استراحتش توی ماشین و در ماموریتهای طولانی بود! @shahidhojajjy
🎀وصیت نامه شهید مهدی زین‌الدین: بسمه تعالی اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه های پیکار می رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین وار زندگی کردن. در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت طلبی می خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر. 1- مسائل شرعی: الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود. ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام و نتوانستم بگیرم. ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست. د)حق الناس: وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست. 2- مادیاتالف:بدهکاریها: 1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است. 2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند. 3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی. ب – بستانکاریها: 1- مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونی داده بودم و طلبکارم. این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه) اجاره کرده بودند، ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مسترد ننموده است. 2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست) نزد پدرم داشته ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده ام جهت بدهی ها پدرم برای خانه ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم را به همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد. مطلب دیگری به ذهنم نمی رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید. @shahidhojajjy
توجه❌ شروع معرفی سنجاق شده رفقا.🌿
شهیدمحمدحسن (رسول) خلیلــــــــــی تاریخ تولد : ۱۳۶۵/۹/۲۰ محل تولد: تهران وضعیت تاهل: مجرد فرزند دوم خانواده‌ی آقای رمضانعلی خلیلی دانش آموخته‌ی: دانشگاه امام حسین علیه السلام دانشجوی: رشته ی مدیریت اعزام به سوریه: بر حسب وظیفه تخصص: تخریب - تاکتیک - جنگ های نامنظم شهادت در تاریخ : ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۹۲ محل شهادت:سوریه _حلب محل دفن: تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها ، قطعه 53 ، ردیف 87/الف در همان جایی هم که الان دفن شده (قطعه 53 بهشت زهرا)،عکس انداخته و گفته بود که مرا اینجا دفن کنید. کسی که واقعاً علم به شهادت دارد جای خودش را برای دفن تعیین میکند و میگوید مرا ببرید قطعه بهشت زهرا دفنم کنید و حتی اشاره می‌کند و با خنده می‌گوید نکند در قطعه منافقین دفنم کنید. ❤️ @shahidhojajjy
بصیرت و ولایتمداری شهید شهید خلیلی در طول زندگی‌اش بارها به دفاع از حریم اسلام و ولایت اقدام کرد. به عنوان مثال در قضیه فتنه ۸۸ خیلی فعالیت داشت. در روز عاشورا که فتنه‌گران هیئت‌ها را آتش می‌زدند، ایشان با یک گروه از دوستانش در خیابانها با فتنه‌گران درگیر بود. حتی هدف ضرب و شتم فتنه گران قرار گرفت، به موتورش هم آسیب زدند. ولی خوب بحمدالله خدا کمک کرد و نجات پیدا کرد. من آن روزها خیلی نگرانش بودم. بارها از محل کارم زنگ می‌زدم خانه و از مادرش سراغش را می‌گرفتم. مادرش می‌گفت حدود یک هفته است که خانه نیامده. این بصیرت و ولایتمداری او را نشان می‌دهد و اینکه در هر شرایطی راه صحیح را تشخیص می‌دهد و وظیفه‌اش را می‌شناسد. در مرحله آخر هم به تأسی از حضرت سیدالشهداء علیه السلام از وطن خود هجرت می‌کند برای دفاع از حریم اسلام و ولایت. حتی بعضی اطرافیان ایراد می‌گرفتند که چرا اجازه دادی رسول به سوریه برود. او یک نیروی متخصص است. نظام واقعا به وجود چنین جوانانی نیاز دارد، و حرفهای از این جنس. من هم می‌گفتم شما خطر را احساس نمی‌کنید. ما وظیفه داریم از اسلام دفاع کنیم. یک زمان در دوران دفاع مقدس وظیفه داشتیم اینجا از حریم اسلام و ولایت دفاع کنیم، امروز هم وظیفه داریم آنجا بجنگیم. ما برای دفاع از حریم اسلام مرزی قائل نیستیم. هرجا اسلام در خطر باشد، ما وظیفه داریم دفاع کنیم. #شهید_رسول_خلیلی #ارسالے‌اعضا ❤️ @shahidhojajjy
💭ماجرای خواب روز عاشورا !.: درست دم اذان صبح عاشورای ۱۳۹۲ (۴روز قبل از شهادت) بود که محمدحسن از خواب بیدار شد . 💤 در اون لحضه که بچه‌ها بیدار بودند و شب عاشورا رو احیا گرفته بودند ، ناگهان متوجه بیدار شدن رسول شدند . 🛏 بدون مقدمه رو به من کرد و گفت: 《حمید اقا یا من شهید میشوم یا تو!》 من که متوجه منظورش نشده بودم ماجرا را از او سوال کردم ⁉️ رسول به خوابی که دقایقی قبل از بیدار شدن دیده بود اشاره کرد و گفت:[خواب دیدم که من و حمید به سمت یک باغستانی در حرکتیم که به دوراهی رسیدیم ، به حمید گفتم بیا باهم از یک سمت برویم اما حمید قبول نکردو گفت که هرکدام از یک راه برویم ! و سر انجام هم این اتفاق افتاد و هرکدام به سمتی رفتیم و من از خواب پریدم . حالا فکر میکنم یا من شهید میشوم یا حمید !.] 🛣🌿 من که این ماجرا را شنیدم خطاب به او گفتم : تعبیر خوابت این است که راهمان بزودی از هم جدا خواهد شد چرا که من باید به ایران برگردم و تو ان‌شاءلله برای خدمت بیشتر در منطقه خواهی ماند !. 🇮🇷‌|🇸🇾 بله ؛ این چنین هم شد و من به ایران برگشتم و رسول ماندنی نشد ! خوشا بحالش !...💔🕊 #شهید_رسول_خلیلی 🍃 #ارسالے‌اعضا ❤️ @shahidhojajjy
سلام دوباره به همسنگریای عزیزمون🌹 الحمدالله امشب توفیق این رو داشتیم که شهید مهدی زین الدین و رسول خلیلی رو برای شما عزیزان معرفی کنیم.✨ EitaaBot.ir/poll/stpd خواهشمندیم که در این نظر سنجی، نظرتون رو راجب به مطالب امروز با ما در میان بگذارید.🌱 سپاس فراوان🌷