eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
جرعه اے گـرم از آن چاییِ اخلاص ...! و کمے قنـدِ نشاط بہ دݪ تشنه ما هم بدهید .. 🍃 @shahidhojajjy
🌱🕊 ‏فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى خدایا!ریسمان تو محکم بود دستان من توان نداشت..!! ... @shahidhojajjy
💕 به سبڪ شهدا 🔹موضوع: مهریه، کتاب های شهید مطهری گفتنی هایش را گفت و حرف هایم را شنید. تمام آنچه می بایست را گفتیم، مانده بود ! گفت:(( نظرتان درباره مهریه چیست؟ شما میگویید چقدر باشد؟)) گفتم: (( من فقط دوست دارم یک جلد الله مجید باشد)). گفت: (( نه، یک جلد قرآن نمیشود. یک جلد قرآن با یک دوره شهید )). 🌹شهید حاج یونس زنگی آبادی🌹 @shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
💎 در محضر شهید 🔈 شيپور جنگ نواخته شده بود در حالي كه دشمن با چنگ و دندان مسلح، ناجوانمردانه پيش مي‌آمد. عده قليلي از جوانمردان سد راهش شده بودند و ماشين جنگي‌اش را متوقف كرده بودند. ♦ ميان آن سنگرهايي كه شيرمردان مبارز را در خود جاي داده بود يك سنگر حال و هواي ديگري داشت. همه اين سنگر را مي‌شناختند و از آن خاطره‌اي داشتند. 🔷 آخرين سنگر حسين بود. مرد كوچكي كه در آن خطه براي هيچ كس غريبه نبود. حسين يكبار زخمي شده بود رفته بود بيمارستان و از همانجا برگشته بود خط. 🔽 يكي از روزها از سنگر حسين سر و صدايي بلند شد از بگومگوها چنين برمي‌آمد كه حسين مي‌خواهد به خط مقدم برود و فرمانده اجازه نمي‌دهد! 💠 حسين فرياد مي‌زد كه من بايد بروم خط. فرمانده هم مي‌گفت: حسين آقا براي تو حالا زود است. حسين هم با عصبانيت مي‌گفت: من ثابت مي‌كنم كه زود نيست! ❇ چند روز بعد بچه‌ها متوجه شدند كه حسين پيدايش نيست. از هر كسي سراغ وي را گرفتند خبري از او نداشت همه نگران بودند و آن روز هوا حسابي گرم بود. 🔆 نور گرم خورشيد بيابان را مواج كرده بود. انگار همه جا را آب گرفته بود.ناگهان ديده‌باني يك سنگر متوجه نقطه سياهي از دور شد. درست ديده بود يك انسان بود كه نزديك مي‌شد. 🔒 وقتي خوب نزديك شد ديدند لباس هايش لباس عراقي‌هاست. همه آماده شده بودند و كنجكاوانه او را زير نظر گرفته بودند. راه رفتنش آشنا به نظر مي‌رسيد. 📐 آري او آشنا بود. اما... نزديك كه شد همه ديدن حسين آقا است كه لباس عراقي پوشيده، فرمانده با عصبانيت و تعجب گفت: حسين اين لباسها چيه چرا اينها را پوشيدي. اصلاً تو كجا بودي پسر؟! 📌 حسين گفت: شما گفتيد رفتن به خط براي من زود است من هم رفتم با دست خالي يك عراقي را كشتم و لباسش را پوشيدم و آمدم. @shahidhojajjy
😇 شنبہ: ناهار🌈پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد) شـام🌙اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد) ❤️یادشہـداباصلوات🌿 @shahidhojajjy
🕊زیارتنامه شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائُه، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَصفِیاءَ اللهِ و َاَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ دِینِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسولِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرَالمؤمِنینَ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَآءِ العَالَمین، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدِ ابنِ الحَسَنِ ابنِ عَلیَّ الوَلیَّ الناصِح، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِالله، بِاَبی اَنتُم وَ اُمیِّ طِبتُم، وَ طابَتُ الاَرضِ اَلَّتی فِیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزََا عَظیمََا، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفوزَ مَعَکُم🌹🌱🌹🌱 @shahidhojajjy
💚 بھ قول ؛ قبلا بوۍِایمان مےدادیم الآن [ ایمانمون بو میدھ..! ] قبلا دنبالِ گمنامے بودیم الان دنبال اینیم اِسممون گُم نشـھ :)🌸 +خیلے ࢪاسـت میگفت" @shahidhojajjy
📌شهید ابراهیم هادی هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم جامعه ساخته نمی شود. 🍁 @shahidhojajjy
⋆ ⋆ و همه چـ ـشم هایۍ .. ڪھ تـ♡ـو را مےبیننـد↯ کاش ؛ چشم هاے ''من'' بــودنٖـد . . .♥️🖇 ⋆ ⋆ :) @shahidhojajjy
زمین گیر شد. چند نفر رفتن معبر باز کنند، 15 ساله بود. چند قدم که رفت، برگشت، گفتند ترسیده! هاشو داد به یکی از بچه ها و گفت: تازه از گردان گرفتم، ! بیت الماله! و پا رفت... @shahidjojajjy