eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
امام زمانـــم روزه ات قبــول باشــہ😍😊
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️ #پارت_5 صداش بدجور مي لرزيد! با نگراني تمام گفت: سلام علي آقا، مي خواستيم بر
♥️ من هميشه از ازدواج کردن مي ترسيدم و فراري بودم، براي همين هر وقت اسم آموزش آشپزي وسط ميومد از زيرش در مي رفتم.🍚..بلاخره يکي از معيارهاي سنجش دخترها در اون زمان، ياد داشتن آشپزي و هنر بود، هر چند روزهاي آخر، چند نوع غذا از مادرم ياد گرفته بودم... از هر انگشتم، انگيزه و اعتماد به نفس مي ريخت.😄 غذا تفريبا آماده شده بود که علي از مسجد برگشت... بوي غذا کل خونه رو برداشته بود... از در که اومد تو، يه نفس عميق کشيد. – به به، دستت درد نکنه... عجب بويي راه انداختي.😋 با شنيدن اين جمله، ژست هنرمندانه اي به خودم گرفتم! انگار فتح الفتوح کرده بودم😌... رفتم سر خورشت. درش رو برداشتم... آبش خوب جوشيده بود و جا افتاده بود... قاشق رو کردم توش بچشم که... نفسم بند اومد... نه به اون ژست گرفتن هام نه به اين مزه! اولش نمکش اندازه بود؛ اما حالا که جوشيده بود و جا افتاده بود... گريه ام گرفت!😔 خاک بر سرت هانيه، مامان صد دفعه گفت بيا غذا پختن ياد بگير، و بعد ترس شديدي به دلم افتاد. خدايا! حاال جواب علي رو چي بدم؟ پدرم هر دفعه طعم غذا حتي يه کم ايراد داشت.... – کمک مي خواي هانيه خانم؟ با شنيدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسيدم! قاشق توي يه دست... در قابلمه توي دست ديگه... همون طور غرق فکر و خيال خشکم زده بود. با بغض گفتم:😢 نه علي آقا... برو بشين الان سفره رو مي اندازم... يه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد!😕 منم با چشم هاي لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بيرون – کاري داري علي جان؟ چيزي مي خواي برات بيارم؟ با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن؛ شايد بهت کمتر سخت گرفت. – حالت خوبه؟ – آره، چطور مگه؟ – شبيه آدمي هستي که مي خواد گريه کنه! به زحمت خودم رو کنترل مي کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم: نه اصلا... من و گريه؟ تازه متوجه حالت من شد... هنوز قاشق و در قابلمه توي دستم بود. اومد سمت گاز و يه نگاه به خورشت کرد. چيزي شده؟ به زحمت بغضم رو قورت دادم. قاشق رو از دستم گرفت... خورشت رو که چشيد، رنگ صورتم پريد! ُمردي هانيه... کارت تمومه... چند لحظه مکث کرد. زل زد توي چشم هام: واسه اين ناراحتي، ميخواي گريه کني؟ ديگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زير گريه: آره... افتضاح شده... با صداي بلند زد زير خنده! با صورت خيس، مات و مبهوت خندههاش شده بودم... رفت وسايل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت... غذا کشيد و مشغول خوردن شد... يه طوري غذا مي خورد که اگر يکي مي ديد فکر مي کرد غذاي بهشتيه..😋 . يه کم چپ چپ زيرچشمي بهش نگاه کردم – مي توني بخوريش؟ خيلي شوره... چطوري داري قورتش ميدي؟ از هيجان پرسيدن من، دوباره خنده اش گرفت – خيلي عادي... همين طور که مي بيني، تازه خيلي هم عالي شده... دستت درد نکنه🌷 – مسخره ام مي کني؟ – نه به خدا... 😅 چشمهام رو ريز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم..... ... ⛔️کپی‌بدون‌لینڪ‌کانال‌حرام‌است⛔️ ʝoɨŋ👇 https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
‌ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ❤️•°
|🥀🚫| • + که چی؟ هی‌ جانباز جانباز ! شهید شهید ! میخواستن نرن:/ کسی مجبورشون نکرده بود که ! - چرا اتفاقا ! مجبورشون میکرد ! ‌+ کی؟!! - همون که تو نداریش! + من ندارم؟ چی رو؟! - :)! • @shahidhojajjy
••• اگر شما از ‌گناهان ‌خود‌ خسته‌ شوید! خداوند ‌از بخشید‌ن‌ شما‌ خسته‌ نمیشود🌱 @shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🌹سرود خیلی زیبا برای حاج قاسم سلیمانی عزیز 🌹 ،شهید عزیزی که یادش همیشه در قلبهایمان زنده است 😍 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
^😍🌱^ خـدا‌گاهے نشون‌میده‌بہ‌ما‌ڪه؛ +ببین‌هیچ‌ڪس‌دوستت‌نداره...😔🍃
. . توے ماه رمضون🍃 خدا براے نفساے مهموناش ثواب مینویسهـ🥰 میدونے یعنـی چـی؟! میخواد بگہ :👇🏻 قربون نفساٺ برم بنده‌ے من :) . . 💫 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @shahidhojajjy