قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
دِلتَنگے
دَردِسَختیست!
دَردےڪھ
نِمیتوانےآنرا
براےِهیچڪَس
تعریفڪُنے...💔
#اللهمالرزقناحـرم...✨
🌹اگر هر زنی به سوره نور آیه ٣١ ( و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن ) عمل می کرد : دیگر زنی برای غیر شوهرش آرایش نمی کرد و بسیاری از زندگی ها آرامش می یافت و جوان ها کمتر به گناه کشیده می شدند.
🌹اگر هر کسی به سوره نور 30 (قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ ) عمل می کرد : دیگر کسی به نامحرم نگاه نمی کرد و تیر زهر آگین شیطان به قلبش وارد نمی شد
🌹اگر هر دختر و پسر جوان به سوره نور ايه ٣٣ ( ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحا حتی یغنیهم الله من فضله ) عمل می کرد : دیگر به بهانه نداشتن موقعیت ازدواج، گناه نمی کردند و صبر می کردند تا خدا آنها را با فضلش بی نیاز کند.
🌹اگر هر کسی به سوره نور ايه ١٩ (ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین ءامنوا لهم عذاب الیم ) توجه می کرد : دیگر کسی دوستش را به گناه دعوت نمی کرد و زمینه گناه و معصیت را برای یکدیگر فراهم نمی کردند و سلامت جامعه را از بین نمی بردند.
🌹اگر شما بزرگوار که این متن را می خوانید به سوره اعراف ١٩٩ ( و امر بالمعروف ) عمل بکنید و این پیام را نشر دهيد شاید تعداد بیشتری آن را یاد بگیرند
#حتمابخوانید🌿
@shahidhojajjy
چھ آدمهایۍ کھ بسیار مومن بودند ،
و اندك اندك دچار روزمرگۍ شدند
و قلبشان از حضور خدا تهۍ شد . . .
ما کجاۍ کاریم !؟
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️ #پارت_38 به زحمت صدام در مي اومد... صورتم گر گرفته بود🤒 و چشمم از شدت سوز
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️
#پارت_39
نزديک نيمه شب بود که به حال اومدم...
سرگيجه ام قطع شده بود. تبم هم خيلي پايين اومده بود؛ اما هنوز به شدت بي حس و جون بودم.🤧
از جا بلند شدم تا برم طبقه پايين و براي خودم يه سوپ ساده درست کنم.🍵
بلند که شدم... ديدم تلفنم روي زمين افتاده... باورم نميشد... ۲۰ تماس بي پاسخ از دکتر دايسون!😟
با همون بي حس و حالي رفتم سمت پريز و چراغ رو روشن کردم تا چراغ رو روشن کردم صداي زنگ در بلند شد.🔊 پتوي سبکي رو که روي شونه هام بود.
مثل چادر کشيدم روي سرم و از پله ها رفتم پايين... از حال گذشتم و تا به در ورودي
رسيدم، انگار نصف جونم پريده بود. در رو باز کردم... باورم نمي شد! يان دايسون پشت در بود.🙁در حالي که ناراحتي توي صورتش موج ميزد، با حالت خاصي بهم نگاه کرد. 😒اومد جلو و يه پلاستيک بزرگ رو گذاشت جلوي پام...
- با پدرت حرف زدم گفت از صبح چيزي نخوردي، مطمئن شو تا آخرش رو ميخوري...
اين رو گفت و بي معطلي رفت. خم شدم از روي زمين برش داشتم و برگشتم داخل...
توش رو که نگاه کردم. چند تا ظرف غذا بود با يه کاغذ، روش نوشته بود.
- از يه رستوران اسلامي گرفتم، کلي گشتم تا پيداش کردم! ديگه هيچ بهانه اي براي نخوردنش نداري💕.
نشستم روي مبل، ناخودآگاه خنده ام گرفت.😏
برگشتم بيمارستان باهام سرسنگين بود.
غير از صحبت در مورد عمل و بيمار، حرف ديگهاي نمي زد.
هر کدوم از بچه ها که بهم مي رسيد، اولين چيزي که مي پرسيد اين بود.
- با هم دعواتون شده؟ با هم قهر کرديد؟🤨
تا اينکه اون روز توي آسانسور با هم مواجه شديم. چند بار زيرچشمي بهم نگاه کرد و
بالاخره سکوت دو ماهه اش رو شکست...😤
#ادامه_دارد...
⛔️کپیبدونلینڪکانالحراماست⛔️
ʝoɨŋ👇
https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
#غذاینذری😇
سہ شنبہ
نـاهار🌈باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد )
شـام🌙شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد)
❤️یادشہـداباصلوات🌿
#شمارهتماس دفاتر #مراجع عظام جهت پاسخگویی به سوالات و #احکامشرعی
✔️دفتر مقام معظم رهبری: 02537474 و
02537746666
✔️دفتر آیت الله مکارم شیرازی:
02537473
✔️دفتر آیت الله سیستانی:
2537741415-9
✔️دفتر آیت الله بهجت :
02537740219
✔️دفتر آیت الله شبیری زنجانی: 02537740321
✔️دفتر آیت الله سبحانی: 02537743151
✔️دفتر آیت الله صافی: 6-02537715511
✔️دفتر آیت الله نوری همدانی:
02537741850
✔️دفتر آیت الله وحیدخراسانی:
02537740611
✔️دفتر آیت الله جوادی آملی: 025337751199
✔️دفتر آیت الله مظاهری:
02537739026
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️ #پارت_39 نزديک نيمه شب بود که به حال اومدم... سرگيجه ام قطع شده بود. تبم ه
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️
#پارت_40
بالاخره سکوت دوماهه اش رو شکست..
-واقعا از پزشکي با سطح توانايي شما بعيده اينقدر خرافاتي باشه.😶
- از شخصي مثل شما هم بعيده در يه جامعه مسيحي؛ حتي به خدا ايمان نداشته باشه.😏
- من چيزي رو که نمي بينم قبول نمي کنم.❌
- پس چطور انتظار داريد من احساس شما رو قبول کنم؟ 🤔
منم احساس شما رو نمي بينم. 🤷♀
آسانسور ايستاد... اين رو گفتم و رفتم بيرون.
تمام روز از شدت عصبانيت، صورتش
سرخ بود.😡
چنان بهم ريخته و عصباني که احدي جرات نمي کرد بهش نزديک بشه. سه
روز هم اصلا بيمارستان نيومد، تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد.
گوشيم زنگ زد... دکتر دايسون بود.
- دکتر حسيني همين الان مي خوام باهاتون صحبت کنم، بيايد توي حياط بيمارستان.
رفتم توي حياط. خيلي جدي توي صورتم نگاه کرد!
بعد از سه روز بدون هيچ مقدمه اي
- چطور تونستيد بگيد محبت و احساسم رو نسبت به خودتون نديديد؟ من ديگه
چطور مي تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟🤨 حتي اون شب ساعت ها پشت در ايستادم تا بيدار شديد و چراغ اتاق تون روشن شد💡
که فقط بهتون غذا بدم.
حالا چطور مي تونيد چشم تون رو روي احساس من و تمام کارهايي که براتون انجام دادم ببنديد؟😧
پشت سر هم و با ناراحتي، اين سوال ها رو ازم پرسيد.
ساکت که شد، چند لحظه صبر کردم...
- احساس قابل ديدن نيست درک کردني و حس کردنيه؛ حتی اگر بخوايد منطقي بهش نگاه کنيد احساس فقط نتيجه يه سري فعل و انفعالات هورمونيه، غير از اينه؟ 🤔
شما که فقط به منطق اعتقاد داريد چطور دم از احساس مي زنيد؟😏
- اينها بهانه است دکتر حسيني، بهانه اي که باهاش فقط از خرافات تون دفاع ميکنيد.
کمي صدام رو بلند کردم...🗣
#ادامه_دارد...
⛔️کپیبدونلینڪکانالحراماست⛔️
ʝoɨŋ👇
https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
•🕊🍃•
خدایاوحشتهمهیجودمرافراگرفتهاست.
منقادربهمهارنفسخودنیستمرسوایم نکن...💔🥀
-وصیتنامهیحاجقاسم✌️🏻