eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
یادم هست روزی برای مصاحبه آمده بودند. مصاحبه گر گفت: آقا این لباس در تصویر بد است و کار ما را خراب میکند. شهید با لبخند معنا داری به او گفت: چرا واقعیت را روتوش میکنید. بگذارید هر آنچه هست را مردم ببینند. نور و رنگ را برای فریب مردم به کار نبرید. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 او در مسافرت ها، آرام ترین و راحت ترین مسافرها بود. ساک کوچک چرمی او تنها کیف همراهش بود. همیشه به مدیرانش متلک میگفت که چرا شانه و کتف خود را با برداشتن کیف های سنگین سامسونت، مستهلک می‌کنید. #شهیداسدالله‌لاجوردی 🌹 @shahidhojajjy
ما دوستان شهیداحمد بودیم و متوجه غیبتش می شدیم و از این غیبت کوتاه مدتی که بخاطر رفتنش به جهاد بود احساس ناراحتی میکردیم چون با حضورش بین دوستان احساس برادری شدیدی بینمان ایجاد میشد. او برای ما مثل یک قلب تپنده بود که وقتی (از جهاد) می آمد وقت های زیادی را با ما می گذراند تا روزهای غیبتشی را جبران کند.روزها و ساعات زیادی باهم وقت می گذراندیم و بعد از شهادتش از زمانهایی که در اختیار ما قرار داده بود قدردانی میکنیم چون او اگر میخواست میتوانست تمام وقت خود را فقط با خانواده اش باشد. احمد همیشه لبخند روی لبهایش بود و مثل نور همیشگی بود. همیشه کار و اوقات فراغتش را از هم جدا میکرد و پس از اتمام کار از اولین لحظه ای که به خانه می آمد برای خبرگرفتن از ما و یا هماهنگی برای سرگرمی و دورهمی های دوستانه مان به ما زنگ میزد همیشه فوتبال یا با کامپیوتر بازی میکردیم. از کوه ها بالا میرفتیم تا به مقام حضرت صالح علیه السلام برسیم و طبق خواسته احمد ناهار و شام میخوردیم،یادم میاد که قرار گذاشته بودیم بار دیگر به آنجا برویم ولی خوش شانس نبودیم... راوی: دوست شهید، احمد سلوم #شهیداحمدمحمدمشلب 🌷 @shahidhojajjy
📜 شهید علی پورحیدری 💛🔆 ✍🏻«مردم از گناه 💥دوری کنید چرا که هیچ نفعی از ارتکاب آن برای شما بوجود نمی‌آید. همیشه راستگو✔ باشید که رهایی در راستگویی است و از دروغ✖ بپرهیزید که مرگ ⚰در دروغگویی است. کار خیر🤝🏻⚘ کنید. کمتر حرف بزنید🤐 و بیشتر عمل کنید. هر شب قبل از خواب 🛌مقداری از اعمالتان را که در روز انجام دادید مرور 🤔کنید و سعی کنید فردایتان از دیروزتان بهتر🎈 باشد.» ❌❌ ⛔⛔ 🚫🚫 @shahidhojajjy
سردار سلیمانی: ما هرگز فراموش نمےکنیم قرآن خواندن شهید مغفوری را در تابوت و اذان گفتنش را در قبر هنگام دفن☝🏻 📝خاطره‌ای از معلم اخلاق، عارف مخلص، باب‌الحوائج گلزار شهدای کرمان، سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری رضوان الله علیه: 🌱وقتی پیکر شهید مغفوری را آوردند حال مساعدی نداشتم، داشتم گریه مےکردم.😭 در حزن و اندوه بودم که ناگهان صدایی شنیدم که مےگفت ، شهید قرآن مےخواند. یکی از روحانیون هم قسم خورد که صدای قرآن او را شنیده است. ••\ گفتم: خدایا این شهید چه مقامی پیش شما دارد که این کرامت را به وی عطا کردی که از جنازه‌اش پس از چند روز که شهید شده صدای تلاوت قرآن می‌آید. 🌱وضو گرفتم ، رفتم بالای سرش و روی او را کنار زدم ، رنگش مثل مهتابی نور مےداد ، و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام مےرسید، وقتی گوشم 👂🏻را نزدیک صورت و دهانش نزدیک کردم ، مثل کسی که برق به او وصل کرده باشند در جا خشکم زد، 😳چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست یادمه در همان لحظه‌ای که گوشم نزدیک دهان او بود شنیدم که سوره کوثر💚 را مےخواند. چند نفر دیگر هم شنیده بودند که قرآن مےخواند... 🌱شهیدعبدالمهدی مغفوری🌷 @shahidhojajjy
بر هر زیبایے کہ نگریستم از #شهادت❤️ زیباتر نبود... شهادت بال نمیخواد #حال میخواد @shahidhojajjy
🌸یـامهـد‌‌‌ے🌸 🌹 یـہ روز داشتیم با ماشیـن تـو خیابون می رفتیـم سر یـہ چراغ قرمز ...🚗🚦 پیرمـرد گل فروشـی با یـہ کالسکه ایستاده بود...💐😍 منوچـهر داشت از برنامـہ ها و کارایـی کـہ داشتیم می گفت ...😌 ولـی مـن حواسـم بـہ پیرمرده بود ... منوچـهر وقتی دید حواسم به حرفاش نیست ...🙃 نگاهـمو دنبال کرد و فکر کرده بود دارم به گلا نگاه می کنم ...🙂🌺🌹 توی افکـار خـودم بودم کہ احسـاس کـردم پاهام داره خیس می شہ ...!!!😟 نـگاه کردم دیـدم منوچـهر داره گلا رو دستہ دستہ می ریزه رو پاهام ...☺️😳 همـہ گلای پیرمرد و یہ جا خریده بود ..! بغل ماشین ما ، یـہ خانوم و آقا تو ماشین بودن …🚙 خانومـہ خیلـی بد حجاب بود …😰 بـہ شوهرش گفت : "خـاااااک بـر سرت ... !!!😵 ایـݧ حزب اللهـیـا رو ببین همه چیزشون درستـہ"😎✌️🏻 منوچهر یـہ شاخـہ🌹برداشت و پرسیـد : "اجازه هسـت ؟" گفتـم : آره داد به اون آقاهـه و گفت : "اینو بدید به اون خواهرمون ...!"👱🏻‍♀ اولیـن کاری کہ اون خانومہ کرد ایـن بود که رژ لبشو پـاک کـرد💄 و روسریشو کـشـید جلو !!!😇 🕊🌷 💚 @shahidhojajjy
🌸﷽🌸 راوی_یکی_از_دوستان 🌸 به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد ابراهیم صحبت می کردیم. یکی از دوستان که ابراهیم رو نمی شناخت تصویرش رو از من گرفت و نگاه کرد با تعجب گفت : شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه؟! با تعجب گفتم: خب بله ، چطور مگه!؟ 🌸 گفت : من قبلا تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته سر بازار می ایستاد. یه کوله باربری هم می انداخت روی دوشش و بار می برد. یه روز بهش گفتم : اسم شما چیه؟ گفت : من رو یدالله صدا کنید! 🌸 گذشت .... تا چند وقت بعد یکی از دوستانم اومده بود بازار تا ایشون رو دید با تعجب گفت : این آقا رو می شناسی!؟ گفتم: نه چطور مگه! گفت : ایشون قهرمان والیبال و کشتیه، آدم خیلی با تقوائیه، برای شکستن نفسش این کارهارو می کنه. این هم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه!بعد از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم! 🌸صحبت های آن آقا خیلی من رو به فکر فرو برد. این ماجرا خیلی برای من عجیب بود. @shahidhojajjy
😅 صلوات بچه‌ها با صدای بلند صلوات می‌فرستادند🗣 و او می‌گفت: «نشد این صلوات به درد خودتون می‌خوره» نفرات جلوتر که اصل حرف‌های او را می‌شنیدند و می‌خندیدند😅، چون او می‌گفت:« برای سماورای خودتون و خانواده هاتون به قوری چایی دم کنید»😁 بچه‌های ردیفهای آخر فکر می‌کردند که او برای سلامتی آنها صلوات می‌گیرد و او هم پشت سر هم می‌گفت: « نشد مگه روزه هستید» 😂 و بچه‌ها بلندتر صلوات می‌فرستادند. بعد ازکلی صلوات فرستادن، تازه به همه گفت که چه چیزی می‌گفته و آنها چه چیزی می‌شنیدند و بعد همه با یک صلوات به استقبال خنده رفتند.😂😅 •.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•. 🦋°•@shahidhojajjy•°🦋 •.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.
چفیه آقا برادر شهید ابراز می دارد: وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم،از طرف همسر معززش گفتند محمود رضا سفارش کرده است چفیه ای که از آقا گرفته همراه او دفن شود؛جا خوردم؛نمیدانستم از آقا چفیه گرفته؛رفتند چفیه را از داخل ماشین آوردند. بردار شهید تعریف میکند:یکی از دوستانش جمله ای عربی برای من پیامک کرده بود و اولش نوشته بود:این سخنی از محمودرضاست. آن جمله این بود:《اذا کان المنادی زینب(س) فاهلا بالشهاده》یعنی:《اگر دعوت کننده زینب (س)باشد سلام بر شهادت!》🥀 #شهید_محمود_رضا_بیضائی @shahidhojajjy
سر سفره عقد نشسته بوديم، عاقد که خطبه را خواند، صداي اذان بلند شد. حسين برخاست، وضو گرفت و به نماز ايستاد، دوستم کنارم ايستاد و گفت: اين مرد براي تو شوهر نمي شود. متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟ گفت: کسي که اين قدر به نماز و مسائل عبادي اش مقيد باشد، جايش توي اين دنيا نيست. #شهیدحسن‌دولتی 🌹 @shahidhojajjy
یک روز گرم تابستان ، شهید مهندس (مهدی باکری ) – فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا – از محور به قرا رگاه بازگشت . یکی از بچه ها که تشنگی مفرط او را دید ، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد ، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد ، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید : ( امروز به بچه های بسیجی هم کمپوت داده اید ؟ ) جواب دادند : نه ، جزء جیره امروز نبوده . مهدی با ناراحتی پرسید : ( پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید ؟( گفتند : دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما . مهدی این حرف ها را شنید ، با خشم پاسخ داد : ( از من بهتر ، بچه های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می جنگند و جان می دهند ) . به او گفتند : حالا باز کرده ایم ، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید . مهدی با صدای گرفته ای به آن برادر پاسخ داد : (خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی !) #شهیدمهدی‌باکری 🌹 @shahidhojajjy