eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
{. 😊 .} طبابت می کند با عشق ❤️ همان ڪه درد من را خوب می داند 🍃✨ 💞 . . . •|کــانــال قِــطـعـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🌳ْ|• 🎈 @shahidhojajjy🎈
💝 😊 •|کــانــال قِــطـعـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🌳ْ|• 🎈| @shahidhojajjy |🎈
🍃 کاش در صدر خبر هاے جهان گفته شود ... عاقبت جمعه شد و حضرت مهدے آمد ... 😍 🌱 😞😭 ✨ •|کــانــال قِــطـعـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🌳ْ|• 🎈 @shahidhojajjy🎈
عاشقــــان وقت نمـــــاز استـــــــ اذانــــــ❤️ــ می گوینــــد .... 🌱✨
YEKNET.IR - Taheri-Shab Milade Emam Hadi1396-003.mp3
4.96M
🌸 #میلاد_امام_هادی (ع) 💐شور تویی 💐دهمین نور تویی 🎤 #حسین_طاهری 👏 #سرود 👌فوق زیبا •|کــانــال قِــطـعـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🌳ْ|• 🎈| @shahidhojajjy |🎈
بـــہـــ رســـمــ بـدرقہــــ مـــادر بـــہـــ دستـشــــ آبــــ و قرآنــــ بـــود عــزیـــز قـلبـــ❤️ــ او می رفتــــ و ـــ لبـــــہایــشـــ چــہـــ خنـــدانــــ بــود 🌸 •|کــانــال قِــطـعـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🌳ْ|• 🎈 @shahidhojajjy🎈
🌱 يکے از موانع اسٺجابٺ دعـــا دل شکسٺن اسٺ .... 💔 ✨ •|کــانــال قِــطـعـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🌳ْ|• 🎈 @shahidhojajjy🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پروفــــــ💝 #غـدیــــر 🌱 #هر‌راه‌به‌جز‌راه‌علی‌بن‌بست‌است ❣✨ •|کــانــال قِــطـعـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🌳ْ|• 🎈 @shahidhojajjy🎈
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 رمانـــ ـــ❤️قصّـــہء دݪبـــرے❤️ــــ ــــ 🔽 ↓ 🌱 به نام خــــــــدا 🌱 حسابی کلافه شده بودم . 😤 نمی فهمیدم که جذب چه چیز این آدم شده اند . از طرف خانم ها چند خواستگار داشت . مستقیم به او گفته بودند ، آن هم وسط دانشگاه . 😑 وقتی شنیدم گفتم : چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه قصد دارم باهات ازدواج کنم ، اونم با چه کسی! اصلا باورم نمی شد 😵 . عجیب تر اینکه بعضی از آن ها مذهبی هم نبودند 😶 . به نظرم هیچ جذابیتی در وجودش پیدا نمی شد 😏. برایش حرف و حدیث درست کرده بودند . مسئول بسیج خواهران تأکید کرد : وقتی زنگ زد ، کسی حق نداره جواب تلفن رو بده ! برایم اتفاق افتاده بود که زنگ بزند و جواب بدهم . باورم نمی شد این صدا ، صدای او باشد . 🤔 برخلاف ظاهر خشک و خشنش ، با آرامش و طمأنینه حرف می زد . تن صدایش زنگ و موج خاصی داشت . 🌈 از تیپش خوشم نمی آمد 😒 . دانشگاه را با خط مقدم اشتباه گرفته بود . شلوار شش جیب پلنگی گشاد می پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که می انداخت روی شلوار 😳 . در فصل سرما ❄️ با اورکت سپاهی اش تابلو بود . یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش ، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ 🍃 . وقتی راه می رفت 🚶، کفش هایش را روی زمین می کشید . ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد . از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد ، بیشتر می دیدمش . به دوستانم می گفتم : این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده و همون جا مونده ! 😏 به خودش هم گفتم . آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست . آن دفعه را خودخوری کردم . 😬 دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد . نتوانستم جلوی خودم را بگیرم . بلند بلند اعتراضم را به بچه ها گفتم . 😠 به در گفتم تا دیوار بشنود . زور می زد جلوی خنده اش را بگیرد . 😁 معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود 😄 . هر موقع می رفتیم ، با دوستانش آنجا می پلکیدند . زیرزیرکی می خندیدم 😆 و می گفتم : بچه ها ، بازم دار و دسته ی محمد خانی ! بعضی از بچه های بسیج با سبک و سیاق و کار و کردارش موافق بودند ، بعضی هم مخالف . بین مخالف ها معروف بود به تندروی کردن و متحجر بودن . اما همه از او حساب می بردند ، برای همین ازش بدم می آمد . فکر می کردم از این آدم های خشک مذهبی از آن طرف بام افتاده است . اما طرفدار زیاد داشت . خیلی ها می گفتند : مداحی می کنه ، هیئتیه ، میره تفحص شهدا ، خیلی شبیه شهداست 😍 ! توی چشم من اصلا این طور نبود . با نگاه عاقل اندر سفیهی به آن ها می خندیدم که این قدر ها هم آش دهن سوزی نیست . کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه🌹 ، دعای عرفه برگزار می شد . دیدم فقط چند تا تکه موکت پهن کرده اند . به مسئول خواهران اعتراض کردم : دانشگاه به این بزرگی و این چند تا تکه موکت ! در جواب حرفم گقت : همینا هم بعیده پر بشه ! وقتی دیدم توجهی نمی کند ، رفتم پیش آقای محمد خانی 🌸 صدایش زدم . جواب نداد . چند بار داد زدم تا شنید . سر به زیر آمد که بفرمایین ! 😉 بدون مقدمه گفتم : این موکتا کمه ! گفت : قد همینشم نمیان ! بهش توپیدم : ما مکلف به وظیفه ایم نه نتیجه ! ✨ او هم با عصبانیت جواب داد : این وقت روز دانشجو از کجا میاد ؟! 😡 بعد رفت دنبال کارش . همین که دعا شروع شد ، روی همه ی موکت ها کیپ تا کیپ نشستند . همه شان افتادند به تکاپو که حالا از کجا موکت بیاوریم . 😏 یکبار از کنار معراج شهدا 🌷 یکی از جعبه های مهمات را آوردیم اتاق بسیج خواهران به جای قفسه کتابخانه . مقرر کرده بود برای جابه جایی وسایل بسیج ، حتما باید نامه گذاری شود . همه ی کارها با مقررات و هماهنگی او بود . من که خودم را قاطی این ضابطه ها نمی کردم ، هر کاری به نظرم درست بود ، همان را انجام می دادم . 🍂 جلسه داشتیم ، آمد اتاق بسیج خواهران . با دیدن قفسه خشکش زد . چند دقیقه زبانش بند آمد و مدام با انگشتر هایش ور می رفت . مبهوت مانده بودیم 😕 . با دلخوری پرسید : این اینجا چیکار می کنه ؟ همه ی بچه ها سرشان را پایین انداختند . زیر چشمی به همه نگاه کردم ، دیدم کسی نطق نمی زند . سرم را بالا گرفتم و با جسارت گفتم : 😀 گوشه ی معراج داشت خاک می خورد ، آوردیم اینجا برای کتابخونه . 📚 با عصبانیت گفت : 😡 من مسئول تدارکات رو توبیخ کردم ! اون وقت شما به راحتی میگین کارش داشتین ! حرف دلم را گذاشتم کف دستش : مقصر شمایین که باید همه ی کارا زیر نظر و با تأیید شما انجام بشه ! اینکه نشد کار !😠 لبخندی نشست روی لبش 😌 و سرش را انداخت پایین . با این یادآوری که زودتر جلسه رو شروع کنین بحث را عوض کرد . 💞 ..... •|کــانــال قِــطـعـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🌳ْ|• 🎈 @shahidhojajjy🎈
هـــر کــہ آمـــد بہـــ تمـــاشـــاے #تو بـــے دݪ بـــرگشتــــ✨ــــ #دلـــــربایــــے ، هنــــرِ ایــــن #شہـــ🌷ـــدا مــے بـاشد .... 💫 با #شهــــدا یـہــ قدم بہـــ #خـــدا نزدیکــترے #شهـــــید_احـــمد_مشلـــب 🌷🍃 #شبــتون‌شهـــدایی ❣ •|کــانــال قِــطـعـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🌳ْ|• 🎈 @shahidhojajjy🎈