#بیو ✨
﷽ مادرهامون، مادرِشھید بشن،「صَلواتـ」؛ بھ قصد شھـٰادت دعایم ڪنید..♥🌿
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️ #پارت_6 من هميشه از ازدواج کردن مي ترسيدم و فراري بودم، براي همين هر وقت اس
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️
#پارت_7
چشمهام رو ريز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم... جدي جدي داشت مي
خورد! کم کم شجاعتم رو جمع کردم و يه کم براي خودم کشيدم... گفتم شايد برنجم
خيلي بي نمک شده، با هم بخوريم خوب ميشه... قاشق اول رو که توي دهنم گذاشتم
غذا از دهنم پاشيد بيرون...😶 سريع خودم رو کنترل کردم و دوباره همون ژست معرکه ام
رو گرفتم، نه تنها برنجش بي نمک نبود که... اصلا درست دم نکشيده بود... مغزش خام بود!😅
دوباره چشم هام رو ريز کردم و زل زدم بهش؛ حتي سرش رو بالا نياورد.
– مادر جان گفته بود بلد نيستي حتي املت درست کني..
سرش رو آورد بالا با محبت
بهم نگاه مي کرد... براي بار اول، کارت عالي بود...✨
اول از دستم مادرم ناراحت شدم که اينطوري لوم داده بود؛ اما بعد خيلي خجالت
کشيدم؛ شايد بشه گفت براي اولين بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معناي خجالت کشيدن رو درک مي کرد. هر روز که مي گذشت علاقه ام بهش بيشتر مي شد...💖
خلقم اسب سرکش بود و علي با اخلاقش، اين اسب سرکش رو رام کرده بود. چشمم به دهنش بود. تمام تلاشم رو مي کردم تا کانون محبت و رضايتش باشم...
من که به
لحاظ مادي، هميشه توي ناز و نعمت بودم، مي ترسيدم ازش چيزي بخوام... علي يه
طلبه ساده بود، مي ترسيدم ازش چيزي بخوام که به زحمت بيفته... چيزي بخوام
شرمنده من بشه...
هر چند، اون هم برام کم نمي گذاشت... مطمئن بودم هر کاري برام مي کنه يا چيزي برام ميخره... تمام توانش همين قدره؛ علي الخصوص زماني که
فهميد باردارم... اونقدر خوشحال شده بود که اشک توي چشم هاش جمع شد ديگه
نميگذاشت دست به سياه و سفيد بزنم... اين رفتارهاش حرص پدرم رو در مي آورد...
مدام سرش غر مي زد که تو داري اين رو لوسش مي کني. نبايد به زن رو داد... اگر رو
بدي سوارت ميشه؛ اما علي گوشش بدهکار نبود. منم تا اون نبود تمام کارها رو مي
کردم که وقتي برمي گرده با اون خستگي، نخواد کارهاي خونه رو بکنه. فقط بهم گفته
بود از دست احدي، حتي پدرم، چيزي نخورم و دائم الوضو باشم... منم که مطيع محضش شده بودم... باورش داشتم...🧡
نه ماه گذشت... نه ماهي که براي من، تمامش شادي بود... اما با شادي تموم نشد...
#ادامه_دارد...
⛔️کپیبدونلینڪکانالحراماست⛔️
ʝoɨŋ👇
https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
🌸#بِـسْمِربـِّــالشُـــہَدٰا🌸
🌼••|باعـرض سـلـام✋🏻
ادب واحـترام خـدمت
هـمسنگریاݩ عـزیـز|••🌼
🎈🎂••|قراره بـہ مناسبت
سالـــگرد تـــولد
آقـــازاده مــقاومت|••🎈🎂
💕|شـہیدجهـادعمـاد مغنیہ|💕
📿|ختـم صـلوات داشتہ باشـیم|📿
پس بیاییـد به منـآسبت تـولـدشوݩ💛🌱
بـهشوݩ هــدیـہ بـدهـیم🎁🎊ツ
✨|و ارادتـموݩ رو بـهشوݩ ثـابـت ڪنیم|✨
••|انشاءالله ڪہ همہ شمـا
عــزیــزاݩ شرڪت ڪنید|••🙃🌿
📣👇🏻•|تعـداد صـلوات هاتوݩ رو
به آیدے زیر ارسال ڪنید|•👇🏻📣
🌐👉🏻 @Javan_enghelaby 👈🏻🌐
#رزقـڪاڵشـــھـاده🤲🏻🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️🕊•| #امام_رضای_دلم
#اقایدلم🌱
دلتنگیبغضمیشود
و درگلو،میشکند..🥀:)
•{ #مذهبـے 🌙
•{ #استوری🌱
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @shahidhojajjy
بچـهها رو با شوخی بیـدار میکرد😁
تا #نمـازشب بخونن🤨
مثلا یکـی رو بیـدار میکرد و میگفت:🙂
« بابا پاشو من میخوام نمازشب بخونم، هیچکس نیست نگامکنه! »😉☺️
یا میگفت: پاشو جون من ، اسم سه چهـار تا مؤمن رو بگو ، تو #قنوت نماز شبم کم آوردم!»😁
#شهیدمسعوداحمدیان🥀
#نمازشب📿
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣ @shahidhojajjy
•••
باید #قتلگاهۍ رقم زد ...
منیت ؛
تڪبر ؛
دلبستگی ؛
غرور ؛
غفلت ؛
گناه؛
گناه؛
گناه؛
•••
@shahidhojajjy
|🌸🌿|
يک دختر با حیا و عفیف
به اين معنا نيست کِ؛
•
او لباس زيبا پوشيدن
و آرايش کردن
را بلد نيست😐
•
#بلکهاومىداند😌☝️🏻
•
[ چه بپوشد
کجا بپوشد
و براى کِ بپوشد😍♥️ ]
•
@shahidhojajjy
6.mp3
4.06M
♥️🖇
بسماللهرفقا:)
{ختمقرآنڪریم📖}
#جزءششقرآنڪریم🌱
باصداےدلنشین:استادمعتزآقایے🎙
زمان:۳۳دقیقہ🕜
[هروزیڪجزءعشق^ـ^🌈]
#التماسدعا🤲🏻
#جزءخوانی
┅═══✼❤️✼═══┅┄
@shahidhojajjy
┅═══✼❤️✼═══┅┄