❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
#سینه_چاک_ولایت_فقیه
🔴شهید حجت عاشق ولایت بود ...سینه چاک ولایت بود ...
🔴يادم مياد يه روز بش گفتم شما که اينهمه از ولايت دم مي زني بلدي ولايت فقيه رو برام تشريح کني ... چقدر قشنگ و مفصل برام موضوع ولايت و مشروعيت و مقبوليت ولايت فقيه رو توضيح داد .. خنديدم و بش گفتم با با خيلي جلوتر از مائي ... تبسمي زد گفت کجاشو ديدي عمو جان ...
🔴نگاه شهيد حجت به ولايت عميق و قلبي بود و در قريب به اتفاق مداحي ياش نسبت به اين مهم توجه داشت ...
🔴فتنه سال ۸۸ خيلي پکر بود ..باهاش صحبت که مي کردي مي فهميدي که قصه چيه درد ولايت داشت...
#شهيد_حجت_الله_رحیمی
#فدایی_رهبری
#خصوصیات_اخلاقی
◾کـــــانال مداح شهیـد کربلایـی حجــت اللّٰه رحیمــی
🆔 @shahidhojatrahimi
ترنم باران پاییزی این روزها...
یادی کنیم از آنانکه زیر باران نماز خواندند،
چون نمیدانستند صاحب منزل از نماز در منزل
آنان راضی هست یانه...
شادی ارواح طیبه ی شهدای مدافع حرم صلوات
@Shahidhojatrahimi
هر کس سراغ خدا را گرفت
و دلش تنگ بود
آدرس #شهدا را بہ او بدهید ...
خدایا ما را تا رسیدن بہ آسمان شهدا یارے فرما
#کانال_شهید_حجت_الله_رحیمی
@shahidhojatrahimi
✍ڪلام شهید:
نمے توانیم با آمریڪایے ها قدم بزنیم
و انتظار شفاعت شهدا را داشته باشیم!
@Shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
#اخلاق_حسنه
💠رفتار و منش شهید حجت هم در خانه و هم در بیرون خانه زبان زد خاص وعام بود ... کمتر کسی رو سراغ دارم که در این خصوص و نکات مثبت اخلاق حجت سخن نگفته باشد ... در منزل و در جمع خانواده هیچ وقت اخم و عصبانیت حجت رو ندیده ... هیچ کس ...
💠در بیرون هم اگر موضوعی دوستانه پیش می آمد برای پیشبرد کارهای هیئت بود ... اخلاق حجت واقعا شبیه شهدا ... بود خیلی ها که با حجت حشر ونشر داشتند بش می گفتند شهید زنده ...
#شهيد_حجت_الله_رحیمی
#خصوصیات_اخلاقی
#اخلاق_حسنه
◾کـــــانال مداح شهیـد کربلایـی حجــت اللّٰه رحیمــی ◾
🆔 @shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
🌷/ وقتی می امد خانه، رسیده و نرسیده می رفت سراغ بچه ها👧
کلی باهم حرف می زدند و بازی می کردند. 👌
خم می شد تا روی شانه هایش بنشینند و یک دل سیر بازی کنند😊
بچه هاهم کم نمی گذاشتند و مرتب از سر و کولش بالا می رفتند
می خواست بچه ها کمبودی احساس نکنند. 👌 /🌷
#شهید_قربانعلی_عرب
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
✍ به روایتی از خواهر شهید :
☘| آخرین باری که می خواست به سوریه برود خیلی مهربان شده بود😇
با مادرم که خداحافظی می کرد یکی از همسایه ها دیده بود که چندباری برگشت و مادر را نگاه کرده بود 😢
تا مدت ها شهادت برادرم را باور نمی کردم 😞
وقتی به ماموریت می رفت، می گفت، برمی گردم، چون می دانست من خیلی حساس هستم حرفی نمی زد که ناراحت شوم.👌
روزی که شهید شد🕊 من خبر نداشتم، کسی هم جرات نداشت به مادرم حرفی بزند.
بستگان پیراهن سیاه می پوشیدند اما اصلا متوجه نبودم
به ما گفتند پاهایش قطع شده، باز خیلی ناراحت نبودیم می گفتیم پای مصنوعی می گذارد خدا را شکر که زنده است.✋
شب که دیدیم جلوی خانه بنر می زنند مادرم غش کرد، برادرم که ناراحتی قلبی داشت زیر سرم رفته بود،🛌
من اصلا باور نمی کردم😭
فردا که حتی پیکرش را آوردند باز هم باورم نمی شد، حس می کردم خواب هستم.
می خواستم صورتش را ببینم تا باور کنم. وقتی پیکر را آوردند خیلی اصرار کردم که حداقل صورتش را ببینم. صورتش را که دیدم انگار داشت لبخند می زد 🌹
همیشه عذاب وجدان داشتم که او را اذیت کردم. با این همه سجاد همیشه هوای من را داشت، همیشه دعا می کنم که من را ببخشید. تا اینکه یک شب خوابش را دیدم و پرسیدم سجاد تو از من راضی هستی؟ او هم فقط لبخند زد.🙂✌️ |☘
#شهید_سجاد_زبرجدی
📚 منبع: دفاع پرس