eitaa logo
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
2.2هزار دنبال‌کننده
31.6هزار عکس
12.7هزار ویدیو
106 فایل
❣🍃بسم رب خادم الشهداء🍃❣ 🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ﴿شهیدحجت الله رحیمے♡﴾️🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 به دخترانی که عکس هایشان را در شبکه های اجتماعی می گذارند،این است... که این کار شما باعث می شود امام زمان علیه السلام خون گریه کند😞💔 بعد از این که وصیت و خواهشم را شنیدید به آن عمل کنید. زیرا ما می‌رویم... تا از شرف و آبروی شما زنان دفاع کنیم. مانند خانم حضرت زهرا سلام الله علیها باشید. 💔 ┄┅─✵💝✵─┅┄ @shahidhojatrahimi ┄┅─✵💝✵─┅┄
🌷🍃 ✔️در بسیار سختگیر بود؛ خواهرش، همسرش را به او معرفی کرد و بعد از صحبت کردن متوجه شد که کسی است که می تواند با زندگی ساده👌 و پر از سختی او سازگار باشد ✔️مهدی مدام به دنبال فعالیت های سخت و در مسافرت🚗 بود و همسرش هم این راپذیرفته بود. درهمان روز نخستین صحبت مهدی در مورد بود🕊و اینکه راهی که ایشان پیش گرفته اند در نهایت به شهادت🌷 ختم می شود و کسی نباید مانع ایشان شود☝️ ✔️نسبت به خیلی اهمیت می داد، به طوری که روز خواستگاری💍 عنوان کرد که با وجود اینکه مهمان حبیب خداست اما کسی که وارد منزل🏘 ما می شود باید با پوشش (سلام الله علیها) وارد شود. 🌷 @shahidhojatrahimi
... شکر خدا تحت لوای خدیجه ایم...🥀 بعد از هزار سال گدای خدیجه ایم...🥀 ◾️سالروز رحلت مادر امت ، حضرت خدیجه ی کبری(سلام الله علیها) بر عموم مسلمین تسلیت باد◾️ @shahidhojatrahimi
AUD-20190515-WA0000.mp3
3.74M
💿 ⇧⇧ ◀️ جزء دهم قرآن کریم 🎙 ✨التماس‌ دعا✨ @shahidhojatrahimi
👈دهم ماه رمضان وفات اولین زن مسلمان سلام الله علیها است. 🔷 زیارت نامه حضرت🔷 بِسْمِ ٱللّهِ ٱلرَّحْمنِ ٱلرَّحِیمِ السَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَةِ سَیِّدِ الاْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَک بِما أَوْلاک اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیْک وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. 🏴رحلت جانگداز حضرت خدیجه سلام الله علیها بر شیفتگان خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام تسلیت باد🏴 @Shahidhojatrahimi
می‌خواستند تسبیحش📿 را بگیرند نداد؛ گفت: کسی در میدان نبرد را به دیگری نمی‌دهد بعد از خداحافظی یک نفر👤 از طرفش برای همه آورد ... ♥️ @shahidhojatrahimi
دعای روزدهم ماه مبارک رمضان🌸 التماس دعا🌹 @Shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشییع یکی از شهدای حشد الشعبی🕊 به محل زندگی این شهید توجه کنید @shahidhojatrahimi
تو این اوضاع کرونایی و ماه ضیافت؛ بیایید باشیم🌷 🍃محمد کفشی داشت، که پاره نبود ولی از ۵ قسمت پاشنه بسیار سائیده شده بود و تقریباً از بین رفته بود.. بهش گفتم: پاشنه کفشت خراب شده و ناجور است!کفشی برای خودت بخر. گفت: نه کفشم سالم است و هنوز پاره نشده.. 🌱در حوزه هم بچه ها وضعیت شان همین طوری است اگر من کفش نو بپوشم آن کفش نو من را آزار می دهد.!! زیرا بچه های دیگر قدرت خرید این کفش را ندارند. 🌹 در چنین روزی در شلمچه آسمانی شد🕊 @shahidhojatrajimi
زهرایی ها می شوند🌷 این را من نمیگویم نگاه کن 👈حتے لبخندشان هم عطر دارد...😍 رمز پرواز شهدا را یاد کنید با ذکر @shahidhojatrahimi
تسبيح حضرت زهرا عليها السلام نيز بعد از نماز خيلي اثر دارد و كارهاي نا بسامان زندگي ما را سامان مي‌دهد. اگر کارت گره خورده، تسبيح حضرت زهرا عليها السلام را بگو، تا کارگشايي كند. حضرت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آن را به حضرت زهرا عليها السلام تعليم داد تا در امور دنيوي دخترش گشايشي پيدا شود. 🌸 استاد آيت الله ناصري (ره) 🆔 @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بارتان را سبك كنيد ! آيت الله مرعشي نجفي - رحمه الله عليه مي‏فرمودند: «من خيلي بارم سبك است و هيچ نگراني ندارم، تنها يك چيز مرا زجر مي‏دهد و آن اين است كه مي‏ترسم در ايام زندگيم نوشته من يا صحبتهاي من در هر موردي باعث شده باشد كه حقي ناحق شود، يا در همسايگي ما گرسنه‏اي بوده باشد و ما غذاي سير خورده باشيم كه و الله اگر چنين چيزي بوده من آگاهي نداشته ‏ام و نصيحت مي‏فرمودند كه شما هم بارتان را سبك كنيد و از تجمل پرستي و (داشتن) خانه (های) بزرگ و... بپرهيزيد، كه همه چيز ظرف چند دقيقه نابود مي‏شود.» ( عقيقي بخشايشي - فقهاي نامدار شيعه، ص 566 ) ✨✨✨✨✨✨ 🆔 @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌کار کردن وقت نماز برکت نداره❌ هنوز آفتاب کامل غروب نکرده بود. مثل همیشه پدر را مجبور به بستن مغازه کرد. می گفت: کار کردن وقت نماز برکت نداره، بریم مسجد، بعد که برگشتیم خودم همه کارها رو می کنم. اینطوری پولی که در می آوردید دیگه شبهه نداره ، آدم رو هم به یه جایی می رسونه... [خاطره ای از زندگی شهید عطاءالله اکبری ، کتاب دریادلان 2] 🆔 @shahidhojatrahimi
19.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️دم غــــــــروب بریم حــــــــرم❤️ به نیابت از شهید بزرگوار 🌹شهید علی الهادی🌹 🎼 شور قتلگاهی 🎧 همه منتظرن مادرش برسه😭 ... 👌 @shahidhojatrahimi🍃
🌹شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد چند خواهش دارم: ۱- نماز اول وقت بخوانید که گشایش از مشکلات است. ۲- صبر و تحمل ۳- به یاد امام زمان (عج) باشید☝️ @shahidhojatrahimi
⚘﷽⚘ صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 @shahidhojatrahimi
🌸🌱 دقت کردی؟! بعضی وقتا شیطونــه کنارِ گوشمون زمزمه میــکنه: تا جوونی از زندگیــــت لذت ببر❗️ هر جور که میشه خوش بگذرون😰 اما حواســِ🔔ـــمون باشه نکنه خوش گذرونیمون به قیمتِ شکســ💔ـــتنِ دل امام زمانمون تموم بشه... مبادا با خوش گذرونیای آمیخته به گناهـــ♨️، ظهورش رو عقب بنــدازیم😔... تا دیر نشده باید فکری🤔 کرد ... بیاییم با مـ♡ـولامون معامله کنیم... یه معامله دو طرفه و سوداور...💰 ما به عشقش یه گناه، فقط یک گناه رو ترک کنیم. مـ♡ـولامون هم لحظات مرگ به فریادمون برسه ... جایی که هیچ کس و هیچ چیز به دادمون نخواهد رسید... عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج💖 @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت شده است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام هنگام افطار این دعا را زمزمه می‌کردند:  «بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»؛  خدایا براى تو روزه  گرفتیم و با روزى تو افطار می‌کنیم پس از ما بپذیر که به راستى تو شنوا و دانایى. @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ اذان مغرب ... به افق دلتنگی دلم باز؛به وسعتِ یک جغرافیا تنگ است !! کجایِ نقشه ای آقا ... عجیب بیتابم.. استادمحمدشجاعی @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی.... 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️ 🆔 @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 🦋 در تمام این مدت منتظر شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که عطش چشیدن صدایش آتشم می‌زد. باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست می‌دادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ عاشقانه حیدر از حال رفت. صبر کردن برایم سخت شده بود و نمی‌توانستم در انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر می‌شد و این جان من بود که تمام می‌شد و با هر نفس به خدا التماس می‌کردم امیدم را از من نگیرد. یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست. یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق عشقش که بی‌اختیار صورتم را سمت لباسش کشید. سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن صبوری‌ام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالی‌اش رها کردم تا ضجه‌های بی‌کسی‌ام را کسی نشنود. دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی می‌کرد به خدا شکایت می‌کردم؛ از شهادت پدر و مادر جوانم به دست بعثی‌ها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حال‌شان بی‌خبر بودم و از همه سخت‌تر این برزخ بی‌خبری از عشقم! قبل از خبر اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمی‌دانستم چرا پاسخ دل بی‌قرارم را نمی‌دهد. در عوض داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را می‌داد و برای‌مان سنگ تمام می‌گذاشت که نیمه‌شب با طوفان توپ و خمپاره به جان‌مان افتاد. اگر قرار بود این خمپاره‌ها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد. دیگر این صدای بوق داشت جانم را می‌گرفت و سقوط خمپاره‌ای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق به‌شدت لرزید، طوری‌که شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید. با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله می‌گرفتم و زن‌عمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپاره‌ای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد. ناله‌ای از حیاط کناری شنیده می‌شد، زن‌عمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمک‌شان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید. نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است. نبض نفس‌هایم به تندی می‌زد و دستانم طوری می‌لرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمی‌تونم جواب بدم.» نه فقط دست و دلم که نگاهم می‌لرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«می‌تونی کمکم کنی نرجس؟» ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمی‌شد حیدر هنوز نفس می‌کشد و حالا از من کمک می‌خواهد که با همه احساس پریشانی‌ام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟» حدود هشتاد روز بود نگاه عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر می‌شد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت عاشقانه در یک جمله جا نمی‌شد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟» انگشتانم برای نوشتن روی گوشی می‌دوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری می‌بارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی می‌دیدم. دیگر همه رنج‌ها فراموشم شده و فقط می‌خواستم با همه هستی‌ام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمی‌تونم!» نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! داعش خیلی‌ها رو خریده.» پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا نماز مونده، نمی‌خوابی؟» نمی‌خواستم نگران‌شان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید. دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را می‌خواندم و زهرا تازه می‌خواست درددل کند که به در تکیه زد و مظلومانه زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچه‌اش شهید شدن!»... ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد 🌸 ══════°✦ ❃ ✦°══════ @Shahidhojatrahimi ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا