#خاطرات_شهدا 📖 #یا_مادر
سوریه ڪه بود پیام داد گفت : خواب عجیبی دیدم بعد از اینڪه ڪلی اصرار ڪردم خوابش رو تعریف ڪرد . گفت : خواب دیدم وضع خراب بود و هوا سرد ؛ داشتم با پوتین نماز میخوندم ، یڪی اومد شروع ڪرد به حرف زدن و گفت : نمازت قبول نیست و منم به شڪ افتادم ، بعد از چند دقیقه تو خواب دیدم ڪه یه خانم چادری اومد جلو و گفت : پسرم ازت قبوله خدا خیرتون بده انشاءالله ، تا به خودم اومدم فهمیدم حضرت زهرا رو دیدم و از خواب پریدم .
شهید مدافع حرم ...
#شهید_حسین_معز_غلامی
@Shahidhojatrahimi
#خاطرات_شهدا
(اخلاص)
همه لباس مخصوص جبهه پوشیده بودند به جز علیرضا .
بہ سختی در میان جمعیت پیداش کردم .
گفتم : « علیرضا چرا لباس نپوشیدی ؟! مگه نمیخوای بری جبهه ؟!»
گفت : « من به خاطر خدا به جبهه میرم .
دوست ندارم کسی منو در این لباس ببینه و بگه پسر فلانی هم رزمنده ست ؛
نمیخوام کارم برای دیگران باشه ،
میخوام فقط برای خدا به جبهه برم ...»
#شهید_علیرضا_نکونام
به یاد رشادتها و جانفشانیهای بیریا و خالصانه شهدا ...
@shahidhojatrahimi
#خاطرات_شهدا
🔻 شهادتِ شهید فقط دست خودش است
🔅 یکبار خوابی دیده بودم که آن را برای محمودرضا تعریف کردم.من خواب دیده بودم که با #حاج_همت دستدادم وهمدیگر را بغـل کردیم و به او گفتم حاجی دست مــا را هم بگیر.
منظورم هم از این حرف این بود که باب شهادت را به روی ما هم باز کنید
که #حــاج_همت دستش را کشید
و گفت: «دست من نیست».
قبل از اینکه این خواب را برای اخوی تعـــــریف کنم، روی این خواب زیاد فکـــر کرده و بـرای دوستانی هم تعریف کرده بودم. باخـودم میگفتم مگـر میشود. همه چیز دســت شهداست و شهـــدا دستشان بـاز است.
این معمـا برای من حل نمیشد و همیشه
فکر میکردم که تعبیــرش چیست؟ برای محمـودرضـــا که تعریف کردم به راحتی برایم حلش کرد.
گفت: «شهــادتِ شهیــد دست هیچکس نیست؛ فقط دستخودش است. شهیـــد تا نخــــــواهد شهید شود، شهید نمیشود.» و در حرفهـایش به مـن فهماند که خـودش هم بخاطر تعلقـــاتش هســت کــه شهیـــد نمیشـــود...
•|به نقل از برادر شهید|•
#شهید_محمودرضا_بیضایی❤️
💜اللهم_عجل_لولیک_الفرج💜
@Shahidhojatrahimi
🌹🍃
#خاطرات_شهـــــدا
💖 اوایل زندگیمان به من گفت، که من یک نظامی هستم، یک پاسدار هستم، برای دفاع از اسلام، برای دفاع از کشور هرجایی باشد می روم و جانم را هم در این راه می دهم.
🔻من وقتی خبر شهادت را شنیدم ، دیدم او به اعتقاداتش که از روز اول زندگی همراهش بود همیشه پایبند بود و در این راه جانش را هم داد.
راوی 👈 همسر شهید
#شهید_حاج_فریدون_احمدی🌺
@shahidhojatrahimi
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#خاطرات_شهدا
شهید حسن باقری(غلامحسین افشردی)
@shahidhojatrahimi
❀شهیدحجت الله رحیمی❀
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 #خاطرات_شهدا شهید حسن باقری(غلامحسین افشردی) @shahidhojatrahimi
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#خاطرات_شهدا
برای ترمیم سنگرها رفته بودند که وقت نماز شد .حسن گفت : اول نماز بخوانیم . یکی از بچه ها گفت : اینجا خطرناکه ، بهتره که وقتی به جای امنی رفتیم نماز بخونیم .حسن در جواب گفت: کسی که به جبهه می آید نماز اول وقت را رها نمی کند . سپس خود شروع به خواندن نماز کرد.
آتش دشمن بر سر ما لحظه ای قطع نمی شد. بچه ها وحشت زده شده بودند ولی حسن به آرامی و بدون عجله نماز می خواند. نمازش سرشار از لذت و عشق به خدا بود.
#شهید_حسن_باقری
#شهید_غلامحسین_افشردی
@shahidhojatrahim
#خاطرات_شهدا
✍مرد انگلیسی گفت «شما خیلی غیر واقع بینانه با مسائل برخورد میكنید. این طور جلو بروید تحریم میشوید». بهشتی گفت:
«انقلاب ما انقلاب آرمانها است نه تسلیم به واقعیتها. همان نان و پنیر برایمان كافی است».
#شهید_بهشتی
برگرفتہ از کتاب صد و ده دقیقہ تا بهشت📗
@Shahidhojatrahimi
#خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_محمدابراهیم_همت❤️
ساعت یڪ و دو نصف شب بود
صدای شُرشُر آب می آمد
یڪے ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود
و خیلے آروم ،
به طوری که کسے بیدار نشود ،
پای تانکر آب مےشست...
جلوتر رفتم...
دیدم حاج ابراهیم همتِ ،
فرمانده ی لشڪر ...
✨انسانهای بزرگ هر چه بالاتر می روند
خاڪے تر می شوند....
این خصوصیت مردان خداست، خدایےشویم...
#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت
#سردار_خیبر
@shahidhojatrahimi
🔻 #خاطرات_شهدا
🔅بچه ها میگفتند :
ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده میدیدیم و نمیدانستیم چه کسی واکس میزند .. ؟
🔅 بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد ، را واکس میزند .
مشخص شد این فرد همان فرمانده ما شهید عبد الحسین برونسی بوده است .
🌷شهيد سردار عبدالحسين برونسی
اخلاص را از شهدا بیاموزیم
یاد شهدا با صلوات🌹
@shahidhojatrahimi
#خاطرات_شهـدا📜
به همڪارانش میگفت:
بچه هــا نظام آنقدر پـول ندارد،باید خیـلی مراعات بیت المـال ڪنیم!!
خیلی ناراحت بود از دست ڪسانی که دلــسوزی نمیڪردند!!💔
{شهــیدجواد الله ڪرم}
🌙◆❥↶✨↷❥◆🌙
@shahidhojatrahimi
#خاطرات_شهدا
✍ تقوا یعنی این...
زیر سایۀ درخت مشغولِ بازی بودیم .یکی از بچه ها چشمش خورد به سیبِ سرخی که تویِ جویِ آب افتاده بود. دست کرد سیب رو برداشت و اومد بینِ بچهها تقسیم کرد. اما مسعود سهمش رو نگرفت و گفت: چون نمیدونم صاحبش راضی هست یا نه ، نمی خورم...
🌷خاطره ای از نوجوانیِ #شهید_مسعود_کریمی_مجد
@shahidhojatrahimi
#خاطرات_شهدا 📖 مروَّت
#شهید_ابراهیم_هادی در گرماگرم جنگ در ارتفاعات کردستان یک مجروح عراقی پیدا کرد . دوستانش گفتند او را خلاص کن ، اما گفت :
سال ها این بدن رو ساختم برای همچین روزایی ، اسیر گرفتش و شب تا صبح اونو حمل کرد ؛ بعد از مدتی اون اسیر توبه کرد و شهید شد.
@Shahidhojatrahimi