هدایت شده از ❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
4_5899870787808002507.mp3
16.47M
هــوای ســـــرد برای همه بود ،
دستــــکش برای یــــک نفر
از اول ستون شروع می کردیم .
نـــوبـــتی میپوشیدیم ،
دست هایمان که یکم گـــــرم
میشد می دادیم به نـــفر بـــعدی ..
اسمش برای مکه درآمد .
اما نمی رفت .
مادرش دوست داشت محمودش حاجـــی بشه .
پرسید :
" خب مـــادر چرا نمیری .. ؟ "
گفت :
" اگر من برم و برگردم ، ببینم توی همین مدت ضد انقلاب حمله کرد ، یک عده رو کشته ، یه جاهایی رو گرفته ، که نبودن من باعث این ها شده ، چی دارم جواب بدم .. ؟
جواب خــــون این بچه ها رو کی میده .. ؟ "
شهید محمودکاوه