دوشنبه #کتاب شماره 22
هوالحق
#ایران_جوان_بمان فتح بابی در راستای فرهنگ سازی برای #افزایش_فرزندآوری است. این کتاب برای تمام اقشار، از فرهیخته گرفته تا مخاطب عام حرف برای گفتن دارد.
این کتاب حاصل پاسخ به سوالات شنوندگان برنامه های رادیو معارف است که توسط #محسن_عباسی_ولدی ، طی بیست و یک هفته در برنامه پرسمان تربیتی، داده شده و درباره آن بحث شده است.
کتاب در بیانی ساده و روان، همه مسائل مطرح در بحث افزایش جمعیت، تربیت فرزند، کنترل جمعیت در ایران، مشکلات اقتصادی خانواده های پرجمعیت، سنت های الهی در رزق و روزی به بندگان، جایگاه فرزند آوری در اسلام و... را مطرح نموده است.
در این کتاب، هم به مباحث مادی چون کوچک بودن آپارتمانها و مشکلات معیشتی توجه شده و هم مباحث معنوی و مسائل فرهنگی و جو فرهنگی غالب، چون زشت دانستن تعداد زیاد فرزندان، تا حدی بررسی شده است و حتی در قالب پرسش و پاسخ با خانم دکتر لباف، فوق تخصص زنان و زایمان، مباحث پزشکی چون بارداری پس از 35 سال و... نیز در کتاب گنجانده شده است .
@shahidjavedani
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب های انتظار
با صدای: آقایان فصولی و پویانفر
طراحی و اجرا: فاطمه #عبادی
@shahidjavedani
☑️ سعی کنيد کاری کنید که دست عنایت #امام_زمان (علیهالسلام) بر سر شما باشد.
✔️راه این است:
اول: #تقوا؛ این راه بدون تقوا میسر نیست؛ هرچه از گناه پرهیز کنید به او نزدیکترید.
✔️دوم: هر روز #قرآن بخوانید و آن قرآن را به شخص او #هدیه کنید.
#امام_عصر قطب دائرهی امكان است؛ آن كسی كه «بيمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الأرض و السماء.»
💟 نظر آن حضرت که #اکسیر_اعظم خداست ، به روح شما میخورد و وقتی خورد، آن دل را طلای ناب می کند.
🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۵/ تیر/ ۱۳۹۱
@shahidjavedani
بال و پر فرشتههای خدا (امام زمان) شکری.mp3
4.74M
💎 بال و پر فرشتههای خدا سایه بون سر تو
💎شبنم گل های همیشه بهار اشک چشم تر تو
#کربلایی_وحید_شکری
اللهم عجل لولیک الفرج
@shahidjavedani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 کمترین درجات عاشقی از زبان امیرالمؤمنین(ع)
شنونده این حدیث از زبان مولا غش کرد!!!
☑ استاد #پناهیان
حتما ببینید زیباست و قابل تأمل!!
@shahidjavedani
⚘﷽#طنز_جبهه
👤بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛
توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب
بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش
🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش.
پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛
اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود.
دوستم گفت: اینجا که نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه!
یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن!
گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!!
یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده!
پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!!
همگی گفتیم: نه! کجاست؟
:پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟
همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟!
رفتیم کنار تختش ؛
عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود !
با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتان! حالا دیگه منو نمی شناسین؟
یهو همه زدیم زیر خنده
گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد !
عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !!
بچه ها خندیدند. 😄
اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد:
- وقتی ترکش به پایم خورد ، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند. توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو کیسه کردم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پَست فطرت می کشمت. چشمتان روز بد نبینه. حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم ، کسی نمی یومد. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم...
بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم😂
دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند.😂
عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم:
- یک ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂😂
رسیدیم بیمارستان اهواز. گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می فرستادند. دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه ، دوستای منو کشته. و باز افتاد به جونم. این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم کنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین. دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید!
صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا.😂
پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه ، برید بیرون
خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد: عراقی مزدور! می کشمت!!!
عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه ، جان مادرتون منو نجات بدین ...😂😂😂
منبع: کتاب" رفاقت به سبک تانک"
@shahidjavedani
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اهمیت سحر در ماه رمضان از زبان آیت الله مجتهدی تهرانی
@shahidjavedani