eitaa logo
شهید جمهور
151 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید چمران می گفت: ▫️ توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود ...سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛ اون شب رخت و خواب آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکرپیرمرد ...رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم ... اما روحم شفا پیدا کرد چه مریضی لذت بخشی ... @khaimahShuhada
تاریخ تولد: ۲۵ / ۶ / ۱۳۶۱ تاریخ شهادت: ۱ / ۴ / ۱۳۹۴ محل تولد: تهران محل شهادت: سوریه راوی : همسرشهید : دو روز مانده بود به ماه رمضان🌙روز اعزامش بود🕊️ همه مایحتاج منزل را خرید🥦 به غیر از خرما، گفتم‌: حسن جان فقط خرما نخریدی که آن را هم خودم می‌خرم🍁با هم خداحافظی کردیم و رفت🕊️ چند دقیقه بعد دیدم برگشت، دو تا جعبه خرما خریده بود🌱 آورد خانه و گفت: فاطمه خانم بیا این هم آخرین خرید من برای شما و بچه‌هایم، و رفت🕊️همیشه می‌گفت دوست دارم با زبان روزه و تشنه لب🌙مثل آقا اباعبدالله شهید شوم🥀دوست دارم چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید،💫 و سفارش می کرد اگر من شهید شدم نگذار بچه‌ها صورتم را ببینند🥀همان شد که او می‌خواست🍂 با زبان روزه🌙و بر اثر خمپاره شهید شد🕊️ که از صورتش چیزی باقی نماند🥀به همراه شهید علی امرایی و شهید حمیدی خمپاره به خودروشان اصابت می‌کند🥀و هر سه آسمانی می‌شوند.🕊️جای مزارش را در خواب دیده بود💫 و قبل از رفتن به من گفته بود، و در وصیت‌نامه هم ذکر کرده بودند✍🏻 اول قرار بود حرم حضرت عبدالعظیم دفن شوند🌙اما بدون اینکه من بگویم مزارشان قطعه 26 شد‼️دقیقا همان جایی که خودش می‌خواست 🕊️🕋 @khaimahShuhada
🗯 به روایت : هـمسـر شهید 🏴 همسرم عاشق سیدالشهدا بود. هرسال ماه محرم لباس مشکی به تن می‌کرد و نسبت به ائمه اطهار(ع) تعصب داشت. وقتی می‌شنید تکفیری‌ها به حرم حضرت زینب‌(س) نزدیک شدند، می‌گفت غیرتم اجازه نمی‌دهد تحمل کنم به ناموس اهل بیت(س) تعرض شود. اواخر خیلی وابسته حضرت زینب‌(س) بود. 💠 حشمت خیلی صبور و با گذشت بود و آرامش خاصی داشت. او مانند یاری صدیق و مهربان بود، بعد از شهادتش هم هروقت به مشکلی برمی‌خورم از روح بلندش مدد می‌طلبم و به فرموده قرآن که شهدا زنده‌اند خیلی زود مشکلم حل می‌شود.  ☑️ همسرم با تله انفجاری تکفیری‌ها در منطقه (حما) سوریه به شهادت رسید. با من راجع به شهادتش حرفی نمی‌زد. 📌 به دوستش گفته بود: «خواب دیدم بالای سر دوستم که شهید بود گریه می‌کنم. آن شهید از خاک بیرون آمد و گفت گریه نکن، پشت سرت را نگاه کن، پشت سرم را نگاه کردم دیدم سرم را بریده‌اند و روی سینه‌ام گذاشته‌اند.» حشمت با دوست و همرزمش سردار ماشاء‌الله شیبانی دهقان با تله انفجاری تکفیری‌ها به شهادت رسید.‌ @khaimahShuhada
❇️ 🔵شهید مدافع‌حرم ♻️سرهنگ مردم‌دار 💙همرزم شهید نقل می‌کند: آقامحسن انصافاً شخص مردم‌داری بود و نسبت به گرفتاری و مشکلات آشنایان و اطرافیان هرگز بی‌تفاوت نبود. حُسن خُلقش، زبانزدِ تمام آنانی است که ایشان را دیده‌اند. کمک‌های مالی‌ای که به گرفتارها می‌کرد، بعد از شهادتش نمایان شد؛ خصوصاً در منطقه سیستان و بلوچستان که چندوقت در آنجا مأموریت بود. 💙وقتی برای شهید محسن مراسم گرفته بودیم، یک مردی از سیستان و بلوچستان آمده بود و می‌گفت شهید ماندنی به مردم منطقه‌ی ما، کمک زیادی کرده است. ما اوضاع مالی خوبی نداشتیم اما این شهید خیلی به مردم ما کمک می‌کرد. @khaimahShuhada
پدرم به روضه اهل بیت(ع) خیلی اهمیت می داد می گفت درک اهل بیت با احساسات نیست باید خودت را در واقعه تجسم کنی و گریه کنی، گاهی پدرم از غم و غصه اهل بیت (ع) آنقدر گریه می کرد که راهی بیمارستان شده و بستری می شد.‼️ ایشان چه طلبه بودند و چه نبودند به نماز خیلی اهمیت می دادند حتی در شرایط حاد و غیر ممکن نمازش ترک نمیشد و در مواقعی که در مورد رهبری یا ولایت فقیه شبهه ای ایرادی می شد با تمامی دلایل قانع کننده و صبوری جواب می داد و اگر طرف مقابل نمی پذیرفت به نشانه اعتراض حتی اگه جلسه مهمی می بود و به نفع ایشان اما جلسه را ترک می کرد. نقل از فرزند شهید. @khaimahShuhada
✍خاطرات سر سفره عقد نشسته بوديم، عاقد که خطبه را خواند، صداي اذان بلند شد. حسين برخاست، وضو گرفت و به نماز ايستاد، -دوستم کنارم ايستاد و گفت: اين مرد براي تو شوهر نمي شود. متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟ -گفت: کسي که اين قدر به نماز و مسائل عبادي اش مقيد باشد، جايش توي اين دنيا نيست. 📿 🌷 @khaimahShuhada
❇️ 🌹شهید مجید عسگرے جمکرانی ✨همسر شهید نقل می‌کنند: هربار که قرآن می‌خواند، دفترچه‌اے از جیبش در می‌آورد و درون آن یادداشتے می‌کرد؛ به این کارش عادت کرده بودم؛ با خدا عهد کرده بود هر روز قرآن بخواند. ✨بعد از شهادتش که وسایلش را برایم آوردند، قرآنش هم درون جیبش بود؛ قرآن را که باز کردم دیدم لاے قرآن کاغذے است که درونش یادداشت کرده از آیه چند تا چند قرائت کرده است؛ آیه‌هاے یادداشت‌ شده را که شمردم، دیدم هر روز ۱۴ آیه قرائت می‌کرده است؛ آخرین علامت ✔️ براے روزے بود که به شهــادت رسیده بود؛ آرے، او تا شهادت به عهدش وفا کرده بود. @khaimahShuhada
🦋 💚سعید خیلی به نفس خود مسلط بود،هیچگاه او را عصبانی و یا پرخاشگر ندیدم،در این مواقع سکوت می کرد.با وجود اینکه بسیار شاد و شوخ بود اما هیچگاه از حد اعتدال خارج نمی شد و هرگز کسی را با مزاح و خنده هایش نمی رنجاند. ❤️بسیار مراقب بود که گناه نکند.نظم خاصی داشت بویژه در خصوص نماز بسیار دقیق و منظم بود.به نماز که می ایستاد بسیار سنگین،باوقار و متواضع بود. 🧡اهل تعقیبات و ذکر و اهل دعا و مناجات بود.همیشه سعی داشت نمازش را به طور اول وقت و به جماعت بخواند،زمان تحصیل اش که ساکن قم بود برای نماز یا به مسجد مقدس جمکران می رفت یا حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و یا حتی نمازخانه. 💛بارها در موضوعات مختلف به ما میگفت باید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور امام زمان(عج) باشیم.زن و زندگی،مهمانی رفتن،حتی لباس پوشیدنمان و...اصلاً ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم... ✍🏻راوی:برادر شهید @khaimahShuhada
●ولادت : ۶۴/۴/۳۰ - رامسر ●شهادت: ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان سوریه ✨ویـژگـے هـاــے شـَﮪـیـد✨ 🔸بچه بسیار شجاعی بود و دوبار هم برای جنگ به عراق رفت. 🔹 علاقه عجیبی به حضرت زینب داشت. بچه ی هیئتی بود خادم مسجد تعریف میکرد وقتی سجاد میخواست سینه بزند چیزی زیر پایش پهن میکردیم که خون بدنش روی فرش نریزد. یعنی اینطور با اخلاص سینه میزد. 🔸 دو هفته روزه نذر کرد تا خدا کمک کند و برود. بعد از دو هفته روزه گرفتن خدا حاجتش را داد و رفت. 🔹 سجاد در اداره مشغول بود و اجازه نمیدادند به سوریه برود برای همین از اداره بیرون آمد و خودش اقدام کرد. سجاد آن زمان در تشکیلات سپاه بود. از سپاه که بیرون آمد دوبار رفت عراق و یک بار سوریه. 🔸 واقعا از دنیا و زن و زندگی دل کنده بود، از دختر چهار ساله اش دل کنده بود که توانست به هدف بزرگش دست یابد و به آن درجه ای که خدا میخواست برسد. 🔹 دوستانی که با سجاد در عراق بودند تعریف میکردند چنان رشادتی در بین رزمنده ها نشان داده بود که خود عراقی ها هم از ایشان حساب میبردند و با اینکه بهعنوان بسیجی رفته بود، ولی شجاعتش در بین رزمنده ها زبانزد بود؛ تا آنجا که وقتی نیروهای جدید می آمدند از قدیمی ها میپرسیدند سجاد کیه؟ به ما معرفی کنید. @khaimahShuhada
❇️ 🟣شهید محمدمهدی لطفی نیاسر ♻️شهید راه نابودی اسرائیل ☂خواهر شهید نقل می‌کنند: محمدمهدی خالصانه برای خدا کار می‌کرد و مزد اخلاص در عملش را به بهترین شکل گرفت. وقتی حرف و حدیث‌ها در مورد چرایی حضور بچه‌های مدافع حرم به گوشش رسید، گفت حضور ما در جبهه مقاومت لازم و ضروری است. او زبان عربی به لهجه‌های عراقی، سوری و لبنانی را خوب می‌دانست و کاملاً مسلط بود. ☂برای نابودی اسرائیل برنامه‌ریزی کرده بود. تصاویر شهدای جنگ غزه را در لپ‌تاپ نشانم می‌داد و می‌گفت نگاه کن ببین اسرائیلی‌ها چه بلایی سر زن و بچه مردم آورده‌اند! از زمین و هوا می‌زنند اما مردم غزه در شرایط تحریم ایستاده‌اند، درسشان را می‌خوانند و کار و زاد و ولد می‌کنند. خواسته‌اش این بود که اگر می‌کُشد، اسرائیلی بکُشد و اگر کشته می‌شود، به دست صهیونیست‌ها کشته شود. به خواسته قلبی‌اش هم رسید. ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 💚اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💚 ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج @khaimahShuhada
جلال، در مورد انجام فرایض دینی، با منطق و عطوفت برخورد می کرد. هر گاه من اصرار داشتم بچه ها در جلسات قرآن شرکت کنند، او می گفت: «اصرار باعث می شود تا بچه ها از قرآن جدا شوند، آن ها باید خودشان با تمایل خویش به این جلسات بیایند. هر شب به گلزار شهدا می رفت و در آن جا با خدا راز و نیاز می کرد. وقتی در دانشگاه پذیرفته شد، از او خواستیم دیگر به منطقه نرود، اما جلال مثل همیشه اصرار کرد و در نهایت گفت: «می خواهم بروم تسویه کنم.» این تسویه، برگ ورود به بهشت بود، و بخشش خداوند که ما از آن بی خبر بودیم. هر گاه یکی از دوستانش [فرماندهان و گروه تفحص] به شهادت می رسید، از خدا می خواست تا او هم به جمع آنان بپیوندد. @khaimahShuhada
پدرم به روضه اهل بیت(ع) خیلی اهمیت می داد می گفت درک اهل بیت با احساسات نیست باید خودت را در واقعه تجسم کنی و گریه کنی، گاهی پدرم از غم و غصه اهل بیت (ع) آنقدر گریه می کرد که راهی بیمارستان شده و بستری می شد.‼️ ایشان چه طلبه بودند و چه نبودند به نماز خیلی اهمیت می دادند حتی در شرایط حاد و غیر ممکن نمازش ترک نمیشد و در مواقعی که در مورد رهبری یا ولایت فقیه شبهه ای ایرادی می شد با تمامی دلایل قانع کننده و صبوری جواب می داد و اگر طرف مقابل نمی پذیرفت به نشانه اعتراض حتی اگه جلسه مهمی می بود و به نفع ایشان اما جلسه را ترک می کرد. نقل از فرزند شهید. @khaimahShuhada