eitaa logo
شهید جمهور
151 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
...!! 🌷چهل – چهل پنج روز از ازدواج سید على می‌گذشت. هرچه بچه ها اصرار می‌کردند که حالا وقت براى تفحص هست، قبول نمی‌کرد و می‌خواست خودش در عملیات جستجو و کشف شهدا شرکت داشته باشد. سید که تخریب‌چى گروه بود، در جلو حرکت می‌کرد و بقیه پشت سرش. وارد میدان مین شدند. چند شهیدى را که در اطراف افتاده بود، جمع کردند، در کنارى قرار دادند. بچه ها مشغول جستجوى پلاک شهدا بودند. سید على موسوى رفت تا در سمت چپ مسیر، راهى باز کند تا چند شهیدى را که آن طرف‌تر افتاده بودند، بیاورند. 🌷سید بالاى سر مین والمرى نشسته و در حال خنثى سازى آن بود، علیرضا حیدرى متوجه پیکر شهیدى در انتهاى معبر شد، از سید گذشت و به طرف او رفت. ده – پانزده مترى از سید دور شده بود که ناگهان صداى انفجار همه جا را پر کرد. پاى حیدرى به تله مین والمرى گرفته بود. پاهاى حیدرى متلاشى شده و در دم به شهادت رسیده بود. پس از انفجار، نیروهایى که آن طرف‌تر بودند، سراسیمه به طرفشان دویدند. ظاهراً سید على خیز رفته بود روى زمین. ولى هیچ حرکتى از او دیده نمی‌شد. 🌷حواس همه به بدن متلاشى حیدرى بود. او را بلند کردند تا به شیار ببرند. متوجه شدند که سید على بلند نمی‌شود، یکى دو تا از بچه ها رفتند بالاى سرش، هیچ حرکتى در او دیده نمی‌شد. با زحمت زیاد او را هم از داخل میدان مین بلند کردند و به بالا بردند. با صداى انفجار، دو گروه دیگر خود را به آنجا رساندند. در بدن سید آثار جراحت دیده نمی‌شد. بچه ها احتمال دادند که موج انفجار او را بیهوش کرده باشد. سوار بر آمبولانس، هر دویشان را به اورژانس فکه رساندند. 🌷لبان سید در اورژانس باز شد. می‌خواست چیزى بگوید. همه متعجب بودند. یا زهراى آرامى گفت و دیگر هیچ. بدن بى‌جانش را که روى تخت گذاشتند، دکتر به کمر او که کمى خونى شده بود نگاه کرد پیراهن را بالا زد و در برابر زخم کوچکى که در کمرش دیده می‌شد، گفت: فقط یک ترکش کوچک از اینجا وارد ریه اش شده و ریه هم هوا کشیده و او به شهادت رسیده است. پیکرها به تهران منتقل شدند. بدن سید على باید کالبد شکافى می‌شد. 🌷....هرچه بچه ها گزارش سپاه و لشکر را ارائه دادند. حضرات نپذیرفتند. خیلى صریح می‌گفتند: "از کجا معلوم این جاى ترکش باشد؟ شاید با پیچ گوشتى بدن او را سوراخ کرده باشند؟" حالا چه کسى سوراخ کرده باشد؟ الله اعلم. کار خودشان را کردند. بدن مظلوم سید على در زیر تیغ پزشک قانونى باز و بسته شد. بریدند و دوختند. دست آخر، بر روى گواهى فوت این گونه نوشتند: ان شاءالله که شهید است...!! 🌹خاطره ای به یاد شهیدان سید على موسوی و علیرضا حیدرى 📚 کتاب " تفحص" @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 شوخی شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده با هواپیمای جنگنده @khaimahShuhada
!! .... 🌷در یکی از روزهای بهمن ماه توفیق حضور در منطقه طلائیه به عنوان راوی همراه دانشجویان فردوسی مشهد و خواجه نصیر تهران حاصل گردید. درحالی‌که آن سال جاده بین طلائیه جدید و قدیم (۱۲ کیلومتر) آب گرفتگی داشت و به سختی می‌‌شد به قتلگاه شهدا رسید، دانشجویان با عشق و علاقه دل به دریا زدند و با گذشتن از آب که با حدود یک متر ارتفاع به روی جاده آمده بود، به قتلگاه شهدا و معراج رسیدند. 🌷برنامه توجیه مناطق و ذکر خاطرات انجام شده و سپس با هماهنگی کفن یکی از شهدای تفحص شده را باز کردم که احساس باور و یقین کنند این‌ها شهید هستند و نمایشگاه و دکور نیست. جمجمه‌ی شهید را در دست گرفتم و از دانشجویان دانشگاه فردوسی خواستم یکی به نمایندگی از آن ها بیاید و جمجمه ی شهید را لمس کند و بو کند و به دیگران بگوید چه خبر است! برادری آمد جمجمه را گرفته و شروع به بو کردن آن نمود، فریاد زد و از هوش رفت. 🌷....و او را به هوش آوردند. گفتم: بگو چه خبر است؟ فریاد زد: بوی بهشت را حس می‌کنم، بوی حضرت زهرا (س). و دوباره از هوش رفت. گفتم: یکی از برادران دانشگاه خواجه نصیر بیاید و بگوید چه خبر است؟ برادر جوانی حدود ۲۴ ساله بلند شد، جمجمه را لمس کرد و بو نمود و سئوال کرد: آیا به آن‌ها عطر یا گلاب پاشیده اند؟ گفتم: نه بنده خدا! این بوی خود شهداست و نه تنها استخوان ها، بلکه خاکی که در آن مدفون بودند هم معطر شده است! تا این را گفتم ضجه زد و شروع به گریه کردن با صدای بلند نمود. 🌷....گفتم چه شده است؟ چرا حرفی نمی‌زنی؟ گفت: من این‌ها را باور نداشتم، آمده بودم جلوی جمعیت تو را مسخره کنم. مگر می‌شود استخوان ها ۱۵ سال بعد از شهادت بوی خوش بدهند؟ ولی وقتی جمجمه‌ی شهید را بو کردم حس دیگری به من دست داد و حالا از خودم خجالت می‌کشم. ولی بوی بد من همه جا را گرفته است و شهید ۱۵ سال بعد از شهادت، بوی خوشی دارد که همه را مست می‌کند. راوی: آقای محمدامین پوررکنی منبع: پایگاه آسمانی‌ها @khaimahShuhada
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعه ✨ و عطر مادر 🌷 چه عطر بی نظیر ی عطر یاس است 🌼 نشسته در دل شش گوشه اش تا 🕌 بیاید مادر پهلو شکسته 💔 🍀 اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ. 🍀 💚 💚 🤲 @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ای مردم! آیا شما را به «مهدی» بشارت بدهم؟ گفتند: آری حضرت فرمودند: بدانید که خداوند تعالی در امّتم سلطانی عادل و امامی دادگر مبعوث می کند که زمین را از عدل و داد پر می کند، همانطور که از ظلم و جور پر شده باشد. او نُهمی از فرزندان پسرم حسین است نام او نام من و کنیه او کنیه من است 📚سلیم بن قیس هلالی صفحه ۷۱۳ @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 لوس بازی؛ باران شدت گرفته بود ... بیرون از سنگر را نگاه می‌کردم، ناگهان چیزی در میان باران توجه مرا به خودش جلب کرد.. دقت که کردم دیدم یک نفر در حال نماز خواندن است زیر باران...! با دقت بیشتری که نگاه کردم از تعجب دهانم باز مانده بود.. مصطفی بود ... که زیر باران داشت نماز می‌خواند.. بعد ها ازش پرسیدم که چرا زیر باران نماز می‌خواندی ؟! گفت: می‌خواهم خودم را برای خدا لوس کنم... به روایت: همرزم شهید رزمنده اطلاعات عملیات لشکر۲۱ امام رضا علیه السلام گردان غواصی نوح شهید مصطفی رحمانی🌷 ولادت: ۱۳۴۳/۵/۲۵، بجنورد شهادت: ۱۳۶۵/۱٠/۱۹،خرمشهر @khaimahShuhada