شوخ طبعیاش باز گل کرده بود
همهی بچهها دنبالش میدویدند
و اصرار که به ما هم آجیل بده
اما او سریع دست تو دهانش میکرد
و میگفت: نمیدَم که نمیدَم...
آخرش یکی از بچهها پتویی آورد
و روی سرش انداخت،
و بچهها شروع کردند به زدن!
حالا نزدن کی بزن آجیل میخوری؟
بگیر، تنها میخوری؟ بگیر ...
بالاخره در این گیر و دار یکی از بچهها
در آرزوی رسیدن به آجیل؛ دست کرد
تویِ جیبش؛ اما آجیل مخصوص
چیزی جز نانِ خشک ریز شده نبود!!
همگی سر کار بودیم ...😁
#شوخ_طبعی
#لبخندها_خاکی
#دفاع_مقدس
@khaimahShuhada
✍به روایت حاج قاسم:
🍁من رفتم بندرعباس صحبت کنم. چند تا دختر آمدند پیش من گفتند: "فلانی، ما هر کدام نامی برای خودمان گذاشته ایم."
ندیدند همت را، ندیدند باکری را، ندیدند خرازی را... گفتند: "نام این خانم باکری است. ما او را به نام #باکری صدا 🗣می کنیم. او متبرّک ✨کرده خودش را به نام باکری... نام این #خرازی است، نام این #کاظمی."
بعد این دختر🌸 به من گفت: "من وقتی سر سفره می نشینم، حس می کنم مهدی #باکری سر سفره ی ما نشسته است." کجا چنین چیزی وجود دارد؟این، آن اتصال است...
✨یکی از برجستگی های جنگ ما این بود که قله های آن، قله های مطهّر و مرتفعی بود. اگر قله مرتفع بود، دامنه زیبا می شود، دامنه سرسبز می شود، چشمه های جوشان از دامنه سرازیر می شود... این قله برجسته اثری جدی گذاشت.
@khaimahShuhada
روایتی خواندنی از مادر شهید «مصطفی صدرزاده» در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۱:
رمضان سال ۹۱ برای خرید به بازار رفتم وقتی می دیدم خیلی ها به راحتی در ملا عام روزه خواری می کنند، بسیار ناراحت و عصبانی شدم, تا جایی که حتی قدرت خرید نداشتم و دست خالی به خانه برگشتم.
مصطفی وقتی مرا دید با تعجب گفت: «به این سرعت خرید کردید؟» گفتم: «اصلا دستم و دلم به خرید کردن نرفت.» و جریان را برایش تعریف کردم. مصطفی سری تکان داد و گفت: «کسی که روزه خواری می کند در واقع دارد با خدا علنی می جنگد، چون خداوند برای کسانی که روزه خواری در ملا عام می کند حد معین کرده است.»
@khaimahShuhada
📌حاج قاسم: پیکر #شهیدبادپا به خاطر من بر نمی گردد
✍خیلی دوست داشتیم حاج قاسم را ببینیم. تا اینکه خبر دادند قرار است حاجی به مصلای بابل بیاید و از ما دعوت کردند به دیدارش برویم. با پدر و مادر شوهرم و بچه ها رفتیم. وقتی نماز را خوانیدم سر میزهایی که گذاشته بودند نشستیم. همه خانواده شهدای مدافع حرم بودند. سردار سلیمانی سر هر میز چند دقیقه می نشست. به میز ما که رسید پرسید همسرتان کیست و کجا به شهادت رسیده؟ گفتم سید جلال حبیب الهی در درعا شهید شده و دوست صمیمی شهید بادپا بود. یکی از محافظانش در گوش حاج قاسم گفت او با بادپا بوده. سید جلال هنوز آن موقع پیکرش نیامده بود. از سردار پرسیدیم آیا پیکر شهید بادپا برگشته؟ گفت نه پیکر سید جلال چطور؟ گفتیم نه. حاج قاسم گفت: پیکر حسین بادپا بر نمی گردد. با تعجب پرسیدم چرا؟ گفت: چون در کرمان همه شهدا را خودم دفن می کنم. اما حسین دوست صمیمی من بود و می داند من دلش را ندارم او را خاک کنم برای همین پیکرش بر نخواهد گشت.
📚راوی: همسر شهید مدافع حرم سیدجلال حبیباللهی
@khaimahShuhada
#شهید_سعید_مسافر پس از بازگشت از ماموریت ، در تاریخ ۹۴/۰۱/۲۱ عقد ساده ای گرفت و در تاریخ ۹۴/۰۵/۰۸ جشن عروسی را برگزار نمود امّا هیچ کدام از زیبایی های دنیایی نتوانست جلوی اراده اش را بگیرد و در اعزام بعدی در تاریخ ۹۴/۱۱/۱۸ وارد خاک سوریه شد و نهایتا" پس از خلق حماسه های به یاد ماندنی در آن دیار،در ساعات اولیه بامداد ۱۴ فروردین ۹۵ و در سن ۲۹ سالگی به دوستان شهیدش پیوست. شهید مسافر در تمام امور، همچون کار،ازدواج و در عرصه های فرهنگی، بصیرت و سربازی ولایت را چراغ هدایت خود قرار داده بود و در دوران حیات خود "گروه فرهنگی منهاج" را پایه گذاری کرد و تمام توانش را برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی صرف نمود. مزار شهید مدافع حرم سعید مسافر در گلزار شهدای رشت زیارت گاه عاشقان ایثار و شهادت می باشد
@khaimahShuhada
#خاطرات_شهدا
#شهید_جوادعلی_حسناوی
●یکی از خلق و خوی خوب آقا جواد این بود که عصبانی نمی شد و خیلی آرام بود و وقتی قدمی خیری بر می داشت مدام می گفت که من کل کارم برای رضای خدا است و کار باید فی سبیل الله باشد جواد سه ماه شعبان رجب و رمضان مرتب روزه می گرفت و نماز ش به موقع می خواند ولی در سوریه نمازش را به خاطر مجروحیتی که داشت نشسته می خواند.
●جواد برای اولین بار با سپاه بدر به سوریه اعزام شد و برای دوم با سرایای خراسانی رفت و مجروح شد.
●زمانی که داعش به سوربه حمله کرد آقا جواد در همه جنگ های سوریه شرکت کرد لذا جواد از زمانی که خواست برای اولین بار به سوریه برود به من گفت که می خوام برم ایران برای ادامه تحصیل چون می دانست که من ناراحت می شوم چیزی از رفتن به سوریه بهم نگفت و یک روز یکی بهم زنگ زد دیدم شماره سوریه روی گوشی من هست و جواد بود گفت: که مادر من الان در سوریه هستم و من بهش خیلی اصرار کردم که مادر برگردد ولی جواد گفته نه من بر نمی گردم .
📎پ ن : شهیدجواد علی حسناوی با نام نظامی «جواد جهانی»، فرزندِ مادری لرستانی اهل خرم آباد و پدری عراقی توسط «داعش» در روستای «عزیز بلد» از توابع شهر «بلد» واقع در استان آزاد شدهی «صلاح الدین» عراق شهید شد
#فرمانده_جواد
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حیدر ابراهیم خانی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada