eitaa logo
شهید مدافع حرم محمد کامران
189 دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
4 فایل
کانال شهید مدافع حرم محمد کامران #حاج_احسان 🔸 تاریخ ولادت :1367/2/9 🔹تاریخ شهادت:1394/10/23 🔴محل شهادت: حلب سوریه 💮مزار شهید: بهشت زهرا (س) تهران قطعه 50 ردیف 115 شماره 18 مدیر کانال : @majid065
مشاهده در ایتا
دانلود
من ديروز يار و مصاحب شما بودم و امروز عبرت شما هستم و فردا در ميان شما نخواهم بود. خدا مرا و شما را بيامرزد. اگر در اين لغزشگاه [دنيا] جاى پاى استوار باشد و زنده بمانم، كه مطلوب شماست و اگر پاى بلغزد و مرگ در رسد، نه عجب، در سايه شاخه هاى درختان و در معرض بادهاى وزنده و در سايه ابرها، ابرهايى كه خود در فضا پراكنده مى شدند و از ميان مى رفتند و سايه شان نيز از روى زمين ناپديد مى گشت، به سر برديم. روزهايى همسايه شما بودم، تنم در جوار شما بود. بزودى از من جسدى خواهد ماند، بيجان. پس از آن همه تلاش و جنبش، ساكن و بى حركت و پس از آن همه سخنورى، ساكت و خاموش. آرام خفتن من، از حركت بازماندن ديدگانم و، دستها و پاها و سر و گردنم، براى آنان كه پند مى پذيرند، از هر بيان بليغ و سخن شنيدنى، اندرزدهنده تر است. وداع كردن من با شما، همانند وداع كردن كسى است كه منتظر ديدار ديگرى است. فردا به ياد روزهايى زندگى من مى افتيد و رازهاى درون من برايتان آشكار خواهد شد. آن گاه كه من از ميان شما بروم و ديگرى جاى مرا بگيرد، مرا خواهيد شناخت.  
 ترجمه و شرح خطبه 149 نهج البلاغه؛ بخش سوم: عبرت از مرگ دیگران متن نهج البلاغه نهج البلاغه ( نسخه صبحی صالح ) أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ، غَفَرَ اللَّهُ لِي وَ لَكُمْ. إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِي هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ، وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإِنَّا كُنَّا فِي أَفْيَاءِ أَغْصَانٍ وَ [مَهَبِ] مَهَابِّ رِيَاحٍ وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامٍ، اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفَّقُهَا وَ عَفَا فِي الْأَرْضِ مَخَطُّهَا. وَ إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً وَ سَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلَاءً، سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَاكٍ وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ، [لِيَعِظَكُمْ هُدُوئِي] لِيَعِظْكُمْ هُدُوِّي وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِي وَ سُكُونُ أَطْرَافِي، فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ. وَدَاعِي لَكُمْ وَدَاعُ امْرِئٍ مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِي. غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي وَ يُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ سَرَائِرِي وَ تَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِي وَ قِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي.  من ديروز يار و مصاحب شما بودم و امروز عبرت شما هستم و فردا در ميان شما نخواهم بود. خدا مرا و شما را بيامرزد. اگر در اين لغزشگاه [دنيا] جاى پاى استوار باشد و زنده بمانم، كه مطلوب شماست و اگر پاى بلغزد و مرگ در رسد، نه عجب، در سايه شاخه هاى درختان و در معرض بادهاى وزنده و در سايه ابرها، ابرهايى كه خود در فضا پراكنده مى شدند و از ميان مى رفتند و سايه شان نيز از روى زمين ناپديد مى گشت، به سر برديم. روزهايى همسايه شما بودم، تنم در جوار شما بود. بزودى از من جسدى خواهد ماند، بيجان. پس از آن همه تلاش و جنبش، ساكن و بى حركت و پس از آن همه سخنورى، ساكت و خاموش. آرام خفتن من، از حركت بازماندن ديدگانم و، دستها و پاها و سر و گردنم، براى آنان كه پند مى پذيرند، از هر بيان بليغ و سخن شنيدنى، اندرزدهنده تر است. وداع كردن من با شما، همانند وداع كردن كسى است كه منتظر ديدار ديگرى است. فردا به ياد روزهايى زندگى من مى افتيد و رازهاى درون من برايتان آشكار خواهد شد. آن گاه كه من از ميان شما بروم و ديگرى جاى مرا بگيرد، مرا خواهيد شناخت.   من ديروز همراه شما بودم، امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدايم. خداوند من و شما را بيامرزد. اگر در لغزشگاه دنيا گامم استوار بماند (و زنده باشم) كه مراد شماست، و اگر گامم بلغزد (و از دنيا بروم) چنان بوده كه مدتى زير سايه شاخه ها، و گذرگاه بادها، و در سايه ابرهاى متراكمى كه در فضاى آسمان نابود شد، و آثارشان روى زمين از بين رفت به سر برده ايم. من همسايه شما بودم كه مدتى جسمم با شما مجاورت داشت، و به زودى از من بدنى بى جان: ساكن پس از حركت، و ساكت پس از گويايى به جا خواهد ماند. آرميدن من، از گردش افتادن زبانم، و بى حركت شدن دست و پايم بايد شما را پند دهد، چرا كه اين وضع براى آنان كه بخواهند پند گيرند از هر منطق رسا و گفتار با اثر پند آموزتر است. وداع من با شما وداع كسى است كه مهيّاى ديدار خداست.  فردا كه نيستم ارزش حيات مرا خواهيد يافت، و رازهاى درونم برايتان آشكار خواهد شد، و آنچنان كه بايد مرا خواهيد شناخت پس از اينكه جايم را خالى ديديد، و ديگرى به جاى من قرار گرفت.  
من ديروز رهبر شما بودم و امروز مايه پند و عبرت شما هستم،  و فردا از شما جدا خواهم شد، خدا شما و مرا بيامرزد. من ديروز رهبر شما بودم و امروز مايه پند و عبرت شما هستم،  و فردا از شما جدا خواهم شد، خدا شما و مرا بيامرزد. اگر از اين ضربت و در اين لغزشگاه نجات يابم، كه حرفى نيست، امّا اگر گام ها بلغزد و از اين جهان بروم، ما نيز چون ديگران در سايه شاخسار درختان، مسير وزش باد و باران، و زير سايه ابرهاى متراكم آسمان پراكنده مى شويم، و آثارمان در روى زمين نابود خواهد شد. من از همسايگان شما بودم، كه چند روزى در كنار شما زيستم، و به زودى از من جز جسدى بى روح و ساكن پس از آن همه تلاش، و خاموش پس از آن همه گفتار، باقى نخواهد ماند، پس بايد سكوت من، و بى حركتی دست و پا و چشم ها و اندام من، مايه پند و اندرز شما گردد، كه از هر منطق رسايى و از هر سخن مؤثّرى عبرت انگيزتر است. وداع و خدا حافظى من با شما چونان جدايى كسى است كه آماده ملاقات پروردگار است، فردا ارزش ايّام زندگى مرا خواهيد ديد، و راز درونم را خواهيد دانست. پس از آن كه جاى مرا خالى ديديد و ديگرى بر جاى من نشست، مرا خواهيد شناخت.   من ديروز يار شما بودم  و امروز براى شما مايه پند و اعتبار، و فردا از شما جدا و به كنار. خدا مرا و شما را بيامرزاد. اگر پاى در اين لغزشگاه بر جاى ماند كه هيچ، و اگر بلغزد -و مرگ در رسد، شيوه روزگار است و روزگار ناپايدار است-. ما در سايه شاخساران و وزشگاه بادهاى وزان و زير سايه ابرهاى گران به سر برديم كه توده هاى آن در فضا نابود گرديد و نشانه هاى آن در زمين ناپديد، و من براى شما همسايه اى بودم، كه چند روزى تنم مجاورتان گرديد، و به زودى از من كالبدى خالى خواهيد ديد. آرام پس آنكه در جنبش بود، و خاموش، از آن پس كه گفتگو مى نمود. پس پند دهد شما را آرميدن من، و از گردش افتادن ديدگانم، و بى جنبش ماندن پاها و دستانم، كه اين براى پند پذيران بهتر است از گفتار رسا، و سخن شنيدنى و شيوا. شما را بدرود مى گويم، بدرود كسى كه آماده ديدار است -و ديدارش با پروردگار است-. فردا كه جاى من خالى ماند، و ديگرى بر آن نشست، راز درونم را خواهيد دانست و اين كه چه كسى را داديد از دست.   (5) من ديروز همراه و همنشين با شما بودم (با تندرست و توانائى و دليرى بشما خدمت مى كردم) و امروز براى شما عبرت و پند هستم (با اين همه دلاورى و بزرگى از پا افتاده ام) و فردا از شما دورى گزيده جدا ميشوم (مى ميرم) خدا من و شما را بيامرزد (اين جمله «و غدا مّفارقكم» يعنى فردا از ميان شما مى روم، صريح و آشكار در اين است كه آن حضرت زمان موت خود بلكه همه چيز را مى دانسته، زيرا امام عالم بما كان و ما يكون و ما هو كائن است، و مضمون اين معنى را در خطبه نود و دوّم هم بيان فرمود: «فاسألوني قبل أن تفقدونى» يعنى بپرسيد از من پيش از آنكه مرا نيابيد، و شرح آن گذشت، و نيز رجال و بزرگان علم و دانش از سنّى و شيعه اخبار غيبيّه از گذشته و آينده و زمان حاضر از آن بزرگوار و سائر أئمّه هدى عليهم السّلام روايت نموده و به صحّت و درستى آنها تصديق و اعتراف دارند). (6) اگر جاى پا نهادن در اين لغزشگاه استوار باشد (در اين دنيا زنده بمانم) پس (چون راضى بقضاء و قدر خدا هستم و نمى خواهم غير از آنچه را كه او خواسته) آن مراد و مطلوب شما است، و اگر قدم بلغزد (مرگ مرا دريابد) پس ما بوديم در سايه شاخه هاى درختان و در جاى وزش بادها و در زير سايه ابر كه در ميان آسمان و زمين جمع شده و نابود گشته و نشانه آن بادها در زمين از بين رفته (خلاصه اگر من مردم شگفتى نيست، زيرا در دنيايى بوده ام كه مانند اين امور كه بزودى فانى و نابود مى گردند در آن بسيار بوده است. ترديد در اين دو جمله منافات ندارد با آنچه كه در باره امام بيان كرديم كه به گذشته و آينده و زمان حاضر عالم و دانا است، زيرا اين نوع سخنان از قبيل آنست كه عالم براى مصلحت خود را بصورت كسيكه در امرى ترديد دارد در آورد، مانند آنكه خداوند در قرآن كريم سوره (3) آیه (144) مى فرمايد: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ» يعنى نيست محمّد مگر فرستاده اى كه پيش از او پيغمبرهايى بوده و مردند، پس آيا اگر اين پيغمبر هم بميرد يا در جنگ كشته شود شما بر پاشنه هاى خود بر مى گرديد يعنى كافر شده و جهاد را ترك مى كنيد. و امّا پاسخ معترض باينكه حفظ نفس عقلا و شرعا واجب است و جائز نيست كسى دانسته خود را بخطر اندازد، و امير المؤمنين با اينكه مى دانست ابن ملجم او را با شمشير شهيد خواهد نمود چرا آن شب بمسجد تشريف برد اينست كه خداوند او را مخيّر فرمود بين بقاء و لقاء يعنى ماندن در دنيا و رفتن در جوار الهىّ، پس آن حضرت لقاء را اختيار نمود، چنانكه اين معنى مضمون بعض رواياتست، بنا بر اين حفظ نفس در همه جا واجب نيست و نبايد در چنين
موردى از عقل پيروى نمود در صورتيكه عقل هم در اينجا چنين حكومت نمى كند، زيرا گريز از اجل حتمى و مقدّر ممكن نيست) (7) و من همسايه شما بودم و روزهايى بدنم همنشين شما بود و بزودى مى بينيد تنم را بى جان كه پس از حركت و جنبش آرام و پس از گفتار خاموش گرديده تا سكونت من و چشم پيش افكندنم و آرامى اعضايم براى شما پند باشد، زيرا اين حال براى عبرت گيرنده ها از هر گفتار بليغ و سخن پذيرفته شده اى پند دهنده تر است، (8) وداع و جدائى من از شما مانند وداع و جدائى مردى است كه ياران او براى ملاقات و ديدنش آماده اند (روز رستخيز در پيشگاه عدل الهىّ شما را ملاقات خواهم نمود) فردا بياد روزهاى من مى افتيد (بعد از رفتن من از دنيا و بر سر كار آمدن بنى اميّه و ديگران قدر مرا خواهيد دانست) و انديشه هاى من براى شما آشكار مى گردد (معلوم ميشود كه در اين جنگها منظورى جز بدست آوردن رضاء و خوشنودى خداوند متعال نداشتم) و پس از تهى شدن جاى من و بر پا ايستادن ديگرى در آن مرا خواهيد شناخت (چون از دنيا رفتم و ديگرى مقام مرا غصب نمود و بهمه ظلم و ستم روا داشت، قدر و منزلت و عدل و داد گسترى و مهربانى من هويدا مى گردد).   من ديروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم! خداوند من و شما را بيامرزد. اگر گام (من) در اين لغزشگاه، ثابت بماند (و از اين ضربت خطرناک رهايى يابم) اين همان مطلوب ماست، و اگر گام بلغزد (و از اين جهان رخت بربندم جاى تعجّب نيست زيرا) ما در سايه شاخه ها، و مسير وزش بادها و زير سايه ابرهاى متراکمى بوديم که در آسمان پراکنده شدند و آثارشان روى زمين محو شد (ما نيز خواهيم رفت). من همسايه اى بودم که چند روزى در کنار شما زيستم و به زودى از من تنها جسدى بى روح و بى حرکت، بعد از آن همه حرکتها، و خاموش، بعد از آن همه گفتارها، باقى خواهيد يافت. از حرکت ايستادن من، و از کار افتادن چشمهايم، و بى حرکتى اعضاى پيکرم بايد شما را پند و اندرز دهد، چرا که پند و اندرز آن براى عبرت گيرندگان از هر منطق رسا و گفتار شنيدنى مؤثّرتر است. وداع من با شما، وداع کسى است که آماده ملاقات (پروردگار) است و فردا ارزش زندگى با من را خواهيد دانست و باطن من براى شما آشکار خواهد شد و آن زمان که جاى خالى مرا ببينيد و ديگرى بر جاى من نشيند، مرا خواهيد شناخت!   شرح شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )(لبه فعال) شرح علامه جعفری شرح ابن میثم بحرانی ( ترجمه محمدی مقدم ) منهاج البراعه (خوئی) پيام امام اميرالمؤمنين عليه ‏السلام، ج‏5، ص 718-714 آن زمان که رفتم مرا خواهيد شناخت! سرانجام امام (عليه السلام) مى فرمايد : «من ديروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم، خداوند من و شما را بيامرزد» (أَنَا بِالاَْمْسِ صَاحِبُکُمْ، وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ! غَفَرَ اللهُ لِي و لَکُمْ). اشاره به اين که: اگر سه روز زندگى مرا در کنار هم قرار دهيد، مطالب بسيارى به شما مى آموزد. ديروز همچون شما، بلکه رهبر و فرمانده شما بودم، «عمرو بن عبدود» ها را بر خاک سياه مى غلطاندم، درِ «خيبر» را با پنجه آهنين مى گشودم، از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در ميدان جنگ در برابر انبوه دشمن به تنهايى دفاع مى کردم، در ميدان هاى جنگ «جمل و صفّين و نهروان» هنگامى که شمشير به دست مى گرفتم لشکر دشمن از برابر من فرار مى کردند، ولى امروز با اين فرق شکافته که در ميان بستر افتاده ام، درس عبرتى براى شما هستم، و فردا مى روم، تنها جاى خالى مرا خواهيد ديد. آيا اين سه روز بيانگر وضع دنيا و بى اعتبارى آن براى همه شما نيست ؟ به راستى سخنى به اين کوتاهى و پرمعنايى کمتر شنيده شده است. در اين که منظور از جمله «غَداً مُفَارِقُکُمْ» پيش بينى شهادتش در همان بستر است يا خبر از آينده هاى دور مى دهد که در تعبيرات عادى از آن به «فردا» تعبير مى شود، در ميان شارحان نهج البلاغه گفتگوست. ولى آنچه از قرائن مختلف و گفتگوهاى ديگر امام (عليه السلام) در آن حادثه دلخراش و قبل از آن، استفاده مى شود اين است که منظور خبر قطعى از همان آينده نزديک است و جمله «إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ...» (اگر من از اين ضربت نجات يابم...) منافاتى با آن ندارد زيرا اين گونه تعبيرات براى بيان مقاصد خاصى معمول است همان گونه که در قرآن مجيد آمده «(أَفَإِينْ مَاتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى اَعْقَابِکُمْ) (آل عمران، آيه 144); آيا هرگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله) بميرد يا کشته شود شما به گذشته خود برمى گرديد؟» (در حالى که خداوند عالم بوده که پيامبر (صلى الله عليه وآله) به قتل نمى رسد). هدف امام (عليه السلام) نيز در اين جا بيان اين مطلب بوده است که من اگر مى ماندم اى بسا ضارب خودرا عفو مى کردم.
سپس امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، سرنوشت آينده خودرا در آن بستر شهادت، شرح مى دهد و وضع مسلمين را بعد از خود نيز تبيين مى کند نخست مى فرمايد : «اگر گام من در اين لغزشگاه ثابت بماند (و از اين ضربت خطرناک رهايى يابم) اين همان مطلوب ماست (تصميم درباره ضاربم يا عفو او بر عهده خود من خواهد بود) و اگر گام بلغزد (و از اين جهان رخت بره بندم جاى تعجب نيست زيرا) ما در سايه شاخه ها و مسير وزش بادها و زير سايه ابرهاى متراکمى بوديم که در آسمان پراکنده شدند و آثارشان روى زمين محو شد». (إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ(1) فِي هذِهِ الْمَزَلَّةِ(2) فَذَاکَ، وَإنْ تَدْحَضِ(3) الْقَدَمُ فَإنَّا کُنَّا فِي أَفْيَاءِ(4) أَغْصَان، وَ مَهَابِّ(5) رِيَاح، وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَام، اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفَّقُهَا(5)، وَ عَفَا(7) فِي الأَرْضِ مَخَطُّهَا(8)). اين تشبيهات زيبا، و تعبيرهاى گويا، اشاره به اين حقيقت است که: زادن و کشتن و پنهان کردن        چرخ را رسم و ره ديرين است يا به گفته شاعر نکته سنج ديگر : اين سيل متفق بکَنَد روزى اين درخت        وين باد مختلف بکُشد روزى اين چراغ تاريخ بشر و تجربيات روزمره همه ما، نيز اين حقيقت را بر ملا ساخته است که زندگى ها همچون سايه هاى درختان و قدرتها، همچون سايه هاى ابرهاست به سرعت مى گذرند و آثارشان براى هميشه برچيده مى شود ولى عجب است که انسان با ديدن اين همه نمونه ها، پند نمى گيرد، و گويى خودرا از شمول اين قانون برکنار مى بيند. اين بزرگ معلّم آسمانى، به دنبال اين سخن، با توجه به اين که مى داند به زودى از اين جهان رخت برمى بندد درس هاى عبرتى از مرگ و شهادت خود براى ديگران بيان مى کند و از آن برنامه اى مى سازد که سبب بيدارى همه انسانها باشد مى فرمايد : «من همسايه اى بودم که چند روزى بدنم در کنار شما زيست، و به زودى از من تنها جسدى بى روح، و بى حرکت بعد از آن همه حرکت ها، و خاموش بعد از آن همه گفتارها، باقى خواهيد يافت» (وَإنَّمَا کُنْتُ جَاراً جَاوَرَکُمْ بَدَنِي أَيَّاماً، وَسَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلاَءً(9) سَاکِنَةً بَعْدَ حَرَاک(10)، وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْق). بلا فاصله از آن نتيجه گيرى کرده مى افزايد : «از حرکت ايستادن من و از کارافتادن چشمهايم، و بى حرکتى اعضاى پيکرم بايد شما را پند و اندرز دهد، چرا که پند و اندرز آن براى عبرت گيرندگان، از هر منطق رسا و گفتار شنيدنى، مؤثرتر است». (لِيَعِظْکُمْ هُدُوِّي(11)، وَ خُفُوتُ(12) إطْرَاقِي(13)، وَ سُکُونُ أَطْرَافِي(14)، فَإنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغَِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ). راستى هم، چنين است چرا که گويندگان هر چند فصيح و بليغ و نکته سنج باشند، و شنوندگان هر قدر آماده شنيدن، ولى شنيدن کى بود مانند ديدن، هنگامى که انسان مى بيند در يک لحظه مرد شجاع و نيرومندى که آوازه او همه جا را پر کرده بود، به جسم بى جانى تبديل مى شود که حتى پلکهاى چشم او از گردش باز مى ايستد، و لبهايش کمترين حرکتى ندارد، بزرگترين درس عبرت را فرا مى گيرد و پايان زندگى و افول قوتها و قدرتها را با چشم خود مشاهده مى کند، تکان مى خورد و در فکر عميقى فرو مى رود، کدام واعظ توان يک چنين تأثيرگذارى را دارد ؟ سرانجام در پايان اين خطبه با مردم وداع مى گويد و خدا حافظى مى کند اما وداعى سوزناک و پر معنا مى فرمايد : «وداع من با شما، وداع کسى است که آماده ملاقات (پروردگار) است و فردا ارزش ايّام زندگى با من را خواهيد دانست، و باطن من، براى شما آشکار خواهد شد. و آن زمان که جاى خالى مرا ببينيد، و ديگرى برجاى من نشيند، مرا خواهيد شناخت!» (وَدَاعِي لَکُمْ وَدَاعُ امْرِىء مُرْصِد(15) لِلتَّلاَقِي ! غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي، وَيُکْشَفُ لَکُمْ عَنْ سَرَائِرِي، وَتَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَکَانِي وَقِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي). آرى هنگامى که آن مظهر عدالت، از ميان مردم رخت بر بست و آن رهبر دلسوز و مهربان جاى خودرا به ديگران سپرد، هنگامى که آن مخزن علوم الهى که به هنگام خواندن اين خطبه ها، علم و دانش از زبانش فرو مى ريخت، از ميان مردم رفت و ظالمان و جباران بنى اميه که جز هوسهاى شيطانى و غرايز حيوانى چيزى را به رسميّت نمى شناختند بر جاى او نشستند وسيل خون بى گناهان را جارى ساختند، مسلمانان فهميدند، چه کسى را از دست داده اند، و چه خسارت عظيمى دامان آنها را گرفته است. بنابراين تعبير به «غداً» (فردا) همان گونه که ظاهر عبارت است نه اشاره به عالم برزخ است، نه قيامت، (آن گونه که بعضى از شارحان پنداشته اند) بلکه اشاره به همان ايّام شوم و تلخ و تاريکى است که بعد از شهادت اميرمؤمنان (عليه السلام) بر مسلمانان گذشت.
جمله «مُرْصِد لِلتَّلاَقِي» (کسى که آماده و منتظر ملاقات است) خواه به معنى ملاقات با فرشته مرگ باشد، يا پروردگار، نشان مى دهد که روح مقدّس على (عليه السلام) پيوندى با اين جهان مادى و زودگذر نداشت، بلکه پيوندش، با عالم بالا، با فرشتگان خدا و با ذات پاک پروردگار بود، و ضربت «ابن ملجم» را مقدمه اى براى اين فوز عظيم و لقاى پروردگار «کعبه» مى دانست و جمله «فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ» شاهد گوياى آن است. و اگر چند روزى بر طبق حکمت پروردگار روح پاکش در اين قفس تن، زندانى بود، و در کنار مردم دنيا مى زيست، هنگامى که اين قفس شکسته شد، پر و بال گشود و به هواى کوى دوست پرواز نمود. خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست        به هواى سرکويش پروبالى بزنم خطبه ۱۴۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺فیلم دیده نشده مصاحبه شهید سلیمانی درباره شهید صیاد شیرازی 🔹حاج‌قاسم سلیمانی چهل و دو سه ساله که در دوران دفاع مقدس فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و از سال ۷۶ فرماندهی نیروی قدس سپاه را بر عهده داشت، در حاشیه مراسم تشییع شهید صیاد مصاحبه‌ای کوتاه کرد و گفت شهید صیاد، سلمان بود. 🕊🥀 ✨ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا