خاطرات شهید کرمی
-سخنان برادر شهید
مقام معظم رهبری و ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت ا...العظمی امام خامنه ای : زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . با این آرزو که توانسته باشیم قدمی در را ه عملی نمودن این سفارش آقا برداشته باشیم .
زندگی نامه شهید مدافع حرم آل ا... مجتبی کرمی رابه رشته تحریر در می آورم امید است با عنایت حضرت حق تعالی و مدد شهدا بتوانم آنچه شایسته مقامشان هست باز گو نمایم.
امروز قلم را بر روی صفحه کاغذ می نگارم و می خواهم زندگینامه عزیزی را به رشته تحریر درآورم که مدت 29 سال عمر با برکتش را در کنارم بوده و در لحظه لحظه زندگی با هامون خاطره داشته واکنون فراغش را تجربه می کنم .روز گار را ببین چطور انسانهای با معرفت گوی سبقت رسیدن به معبود را می ربایند و به قول بزرگان ره صد ساله را یک شب می پیمایند و همه را مات و مبهوت می گذارند . می خواهم این جمله را تکمیل کنم وبگویم که شهید وشهادت موضوعی اتفاقی نیست و قسمت همه کس نمی شود .به قول شیخمان آقای پناهیان شب زنده دار و اهل عبادت زیادند اما چرا بالا ترین مقام به شهدا می رسد .؟این اخلاص عمل و بدون ریا کار کردن برای رضای خداست که انسانها را به این مقام می رساند اخلاصی که با خون وپوستشان عجین و آمیخته شده (( هر کس چهل شبانه روز خود را برای خدا خالص کند . خدا چشمه های حکمت رابر قلب وزبان او جاری می سازد .)) این ره یک شبه حاصل حداقل چند سال اخلاص عمل است ...
و اما بعد .....پاییز 65 با همه زیبایهایش آرام آرام به پایان می رسید در هوایی صاف و آفتابی در حال بازی فوتبال با دوستان در پشت بام منزل مشدی سلیم بودیم خبر آوردند خدا برادری به شما عطا نموده . با شوق وذوق به خانه آمدیم دیدیم مجتبی در آغوش مادر آرام گرفته بود . روی دستش بر چسبی زده بودند مجتبی کرمی فرزند قاسم متولد 20/9/65 وزن 3/300 که نامگذاریش به خاطر محبت وارادت خاص پدر به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) بود. و به پاس احترام شهید مجتبی اسدبگی که تازه شهید شده بود وجز رسوم آن زمان بود نام مستعار ((هابیل)) براو گذاشتیم .خانواده ما با آمدن مجتبی تکمیل شد . 5 برادر و 3 خواهر با خورشید وماه جمعا شدیم ده نفر پدر راضی به رضای حق تعالی بود و همیشه شکر گزار نعمت های که خدا به اوعطا نموده (( خدایا غلا مانی را که خودت عطا نمودی محافظت و حفظشان کن )) وبه شکرانه آن هر ساله عید قر بان علیرغم اوضاع سخت اقتصادی آن زمان بهترین ها را قربانی می کرد . بزرگترین و زیباترین گوسفند را انتخاب ودر راه رضای دوست سر می برید .و بین فامیل ها و همشهریان تقسیم می نمود . گاهی وقت ها که گوشت قر بانی کسر می کرد از قصابی می خرید و جبران می نمود . به حقیقت ایمان رسیده بود ما غافل بودیم مگر نه اینکه قرآن فرموده هر گز به حقیقت ایمان نمی رسید مگر اینکه از آنچه به شما عطا نمودیم بهترین را انتخاب و انفاق نمایید آری این چنین بود و پدر مان چنین روحیه داشت .اگر می خواهید اورا بهتر بشناسید داستان رفاقتش رابا عمو جلال و همچنین موضوع خواب سعید نصرت ا.. را پرسجو کنید .مگر خدا به هرکسی کرامت عطا می کند ...
@shahid_karami
خاطرات شهید کرمی
-سخنان برادر شهید
روز گار کم کم سپری شد وبزرگتر شدیم مجتبی هم کودکی را در کنار برادر و خواهر ها پشت سر نهاد .از همان کودکی جنسش فرق می کرد بین فامیل ها به (داش هابیل) شهرت یافت کودک بود اما عمو ها هم اورا داش هابیل صدا می کردند . شیرین بود وبا محبت به سلامتی خودش هم توجه می نمود و انگار می دانست که چه آینده سخت و پر کاری در انتظارش هست و برای موفقیت باید جسمی قوی داشته باشد .کمک کار پدربود .در تقسیم اجناس شرکت تعاونی بین همشهریان وردست بابا می ایستاد و کوپن می گرفت و حساب کتاب می کرد .بعضی وقت ها هم لبه تیز حلب های روغن دستاشو می برید .گاهی وقت ها هم به سفارش پدر نفت سهمیه بندی را داخل فر غون می گذاشت برای خانواده معظم شهدا مثل عمو گردعلی پدر شهید جهانبخش و عمو صحبت ا.. پدر بزرگوار شهید آیت که سال خورده بودند به درب منزلشان می برد وتحویل می داد. از همان کودکی کار هاش مردانه بود دوستیش محکم واستوار بود همیشه در کنار دوستانش بود مخصوصا با مهدی در کارهای کشاورزی و باغداری اورا یاری می نمود به همین خاطر حاج میزعلی اورا (( کاری )) خطاب می کرد .ابتدایی را در مدرسه نزدیک منزل ( رشدیه) گذراند. درسش خوب بود جز نفرات اول کلاس بود . راهنمایی را در مدرسه ( نیکدل ) و دبیرستان را در مدرسه ( مصطفی خمینی ) پشت سر نهاد . دوران راهنمایی و دبیرستان یکی از اعضا فعال و واقعا تلاشگر بسیج بود و به عنوان بسیجی نمونه در نو جوانی به دیدار آقا اعزام شدند.تا اینکه در سال 82روستای کهنوش ودیار پر خاطره را بهمراه پدر ومادر ترک کردند و به همدان آمدند.دو سه سال بعد راهش را انتخاب نمود . برای عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داو طلب و ثبت نام کرد . در کنار کار ادامه تحصیل نمود و در رشته کار شناسی مشغول بود به لحاظ فشار کاری و اینکه ماموریت آنها در مزرهای غربی بود نتوانست ادامه دهد و به مدرک فوق دیپلم بسنده نمود. سال 86 در اوج غرور جوانی شریک زندگی وهمتای خود را انتخاب نمود . یکی از شروط ازدواجش این بود که من با پدر و مادر زندگی می کنم و امکان دارد به لحاظ شرایط شغلی ام به ماموریت های خارج از کشور اعزام شوم مثل لبنان و... که بعضی ها موافق نبودند و پا پس کشیدند . باالاخره قرعه فال بنام نسرین خانم درآمد و با شروطش موافقت کرد به خواستگاری ر فتیم . مخالف برگزاری عروسی بودند و می خواستند شروع زندگیشان را با زیارت امام رضا (ع) شکل گیرد . که ظاهرا اینگونه نشداما بعدش هر سال دوسه بار زایر آقا بودند
@shahid_karami
خاطرات شهید کرمی
-سخنان برادر شهید
روز گار کم کم سپری شد وبزرگتر شدیم مجتبی هم کودکی را در کنار برادر و خواهر ها پشت سر نهاد .از همان کودکی جنسش فرق می کرد بین فامیل ها به (داش هابیل) شهرت یافت کودک بود اما عمو ها هم اورا داش هابیل صدا می کردند . شیرین بود وبا محبت به سلامتی خودش هم توجه می نمود و انگار می دانست که چه آینده سخت و پر کاری در انتظارش هست و برای موفقیت باید جسمی قوی داشته باشد .کمک کار پدربود .در تقسیم اجناس شرکت تعاونی بین همشهریان وردست بابا می ایستاد و کوپن می گرفت و حساب کتاب می کرد .بعضی وقت ها هم لبه تیز حلب های روغن دستاشو می برید .گاهی وقت ها هم به سفارش پدر نفت سهمیه بندی را داخل فر غون می گذاشت برای خانواده معظم شهدا مثل عمو گردعلی پدر شهید جهانبخش و عمو صحبت ا.. پدر بزرگوار شهید آیت که سال خورده بودند به درب منزلشان می برد وتحویل می داد. از همان کودکی کار هاش مردانه بود دوستیش محکم واستوار بود همیشه در کنار دوستانش بود مخصوصا با مهدی در کارهای کشاورزی و باغداری اورا یاری می نمود به همین خاطر حاج میزعلی اورا (( کاری )) خطاب می کرد .ابتدایی را در مدرسه نزدیک منزل ( رشدیه) گذراند. درسش خوب بود جز نفرات اول کلاس بود . راهنمایی را در مدرسه ( نیکدل ) و دبیرستان را در مدرسه ( مصطفی خمینی ) پشت سر نهاد . دوران راهنمایی و دبیرستان یکی از اعضا فعال و واقعا تلاشگر بسیج بود و به عنوان بسیجی نمونه در نو جوانی به دیدار آقا اعزام شدند.تا اینکه در سال 82روستای کهنوش ودیار پر خاطره را بهمراه پدر ومادر ترک کردند و به همدان آمدند.دو سه سال بعد راهش را انتخاب نمود . برای عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داو طلب و ثبت نام کرد . در کنار کار ادامه تحصیل نمود و در رشته کار شناسی مشغول بود به لحاظ فشار کاری و اینکه ماموریت آنها در مزرهای غربی بود نتوانست ادامه دهد و به مدرک فوق دیپلم بسنده نمود. سال 86 در اوج غرور جوانی شریک زندگی وهمتای خود را انتخاب نمود . یکی از شروط ازدواجش این بود که من با پدر و مادر زندگی می کنم و امکان دارد به لحاظ شرایط شغلی ام به ماموریت های خارج از کشور اعزام شوم مثل لبنان و... که بعضی ها موافق نبودند و پا پس کشیدند . باالاخره قرعه فال بنام نسرین خانم درآمد و با شروطش موافقت کرد به خواستگاری ر فتیم . مخالف برگزاری عروسی بودند و می خواستند شروع زندگیشان را با زیارت امام رضا (ع) شکل گیرد . که ظاهرا اینگونه نشداما بعدش هر سال دوسه بار زایر آقا بودند
@shahid_karami
خاطرات شهید کرمی
-سخنان برادر شهید
پس از عضویت در سپاه پاسداران در گردان حضرت علی اکبر گروه تکاور شروع بکار نمودند آموزش های ویژه ( پرواز – غواصی – رزمی و عملیاتی و...) را فراگرفت در تیر اندازی باسلاح گرم بلند همیشه اول بود .و دو سه بار هم تشویق شده بود .سال 90 هنگام برگشت از ماموریت با موتور سیکلت تریل دچار سانحه شد واز ناحیه مچ پا مصدوم شد . مدت شش ماه پاش تو گج بود . بعد از سلامتی مجدد به گردان برگشت .سال 91برایش خوش یمن بود خدا دختری به نام ریحانه را به او عطا نمود .گوسفندی را با هم به یمن وجودش قربانی و تقسیم نمودیم .و فامیل ها را ولیمه داد . همان سال مجدد در یکی از مانورهای آموزشی از ناحیه سر مصدوم شد . او را با یک دستگاه آمبولانس گل مالی شده به درب منزل آوردند . زمینه حضور در مناطق جنگی داشت فراهم می شد و انسانهای لایق شهادت پرورش می یافتند. همان سال پای دختر ش ( ریحانه ) نیز شکست .این پدر و دختر آنقدر به هم وابسته بودند که درد را با همدیگر حس می کردند وطاقت نداشتند یکی درد بکشد و دیگری آرام باشد . یکی از همرزمان مجتبی تعریف می کرد و می گفت مجتبی وقتی شنید پای دخترش شکسته تب کرد و بی حال شد که ......آخرای پاییز 92 بود که پدرمان دار فانی را گفتند و به دیار باقی شتافتند.آری بزرگ خاندان طایفه جلیل حاج قاسم بار سفر را بست و رفت و از آن به بعد دیگر سایه مهرش را حس نکردیم .در آن روز ها صدای ساخت حسینیه در بین هیاتیها پخش شد همه خوشحال بودند .آری این کار انجام شد و بنای ساخت حسینیه نهاده شد. بچه بسیجی ها از همان ابتدا پای کار بودند . وخالصانه تلاش می کردند . همزمان با ساخت بر اساس برنامه تفضیلی کار بر گزاری بزرگ داشت اولین یاد واره استانی شهدای سر افراز روستای کهنوش پیش می رفت . مجتبی همیشه یه پای ثابت جلسات بود و در همه جلسات حضور داشت در آنجا هم مثل همیشه جور کشی می کرد و از اعضا جلسات صمیمانه پذیرایی می کرد و...یادواره دو قسمت مهم داشت . یکی بخش فرهنگی وهنری و بخش دیگر پشتیبانی امور پشتیبانی با مهدی و مجتبی بود . کار خیلی سنگین بود کار آماده سازی فضای مراسم همزمان در دو روز در نزدیکی های هفته گرامی داشت دفاع مقدس از نصب داربست گرفته تا آوردن فرش وموکت وپهن نمودن آن در اطراف حسینیه و بلا فاصله روز بعد بردن در روستای کهنوش و همچنین تدارک و تهیه غذا و بسته بندی و پخش بسته های فرهنگی و آبمیوه و...برای حدودا ده هزارنفر واقعا کار سخت وطاقت فر سایی بود . من از نزدیک می دیدم شبانه روز تلاش می کردند . خالصانه و بدون ریا مراسمات که تمام می شد و همه بدنبال کارشان می رفتند تازه کار این دو نفر مجتبی و مهدی شروع می شد . چه در همدان و چه در کهنوش یادم نمی ره ساعت دوشب بود تعدادی از میهمانان عزیز یادواره خانه ما بودند . به مجتبی زنگ زدم گفتم بیا پیش میهمان ها با خنده گفت گردنه گنجنامه با مهدی فرش ها را بار زدیم می بریم کهنوش فردا اول همه به کهنوش رفتم تا اگر کمکی هست انجام بدم . دیدم چادر برپا شده و فرش وموکت ها در هوای آفتابی و گرم پهن شده ماشین ده تنی سپاه کنار دیوار منزل حاج نوری پارک شده و مجتبی و مهدی و هادی و حامد وپژمان با سر و روی و لباس خاکی از فشار خستگی سایه خودرو خوابیده بودند. مراسم آن روز هم در کهنوش به یمن حضور شهدا با عظمت و شکوه خاص به پایان رسید نزدیک 3 الی 4 هزار نفر شر کت داشتند.
@shahid_karami
خاطرات شهید کرمی
-سخنان برادر شهید
یک ماه بعد که دستش خوب شد .بازی والیبال در سالن کوثر را راه اندازی کردیم چند جلسه ای با هم والیبال رفتیم شب های با خاطره ای شد . بعضی وقت ها سرویس های سخت و قدرتی می زد و تیم حریف را عقب مینداخت .شادی بازی والیبال چندان دوام نیاورد . دو سه یار اصلی مجتبی ومهدی و حمید رضا پس از چند روز آموزش های سخت جنگ شهری به سوریه رفتند و ما را تنها گذاشتند در غیاب این عزیزان بازی می کردیم اما شور و نشاطی نبود . قرار بود با تیم پیش کسوتان کهنوش مسابقه بدیم . مشروط کردیم به زمان بازگشت آقا مهدی ومجتبی وحمید رضا شرطی که محقق نشد . یار اصلی ما دیگر نیامد و بازی والیبال ما را برای همیشه تعطیل کرد . تا وقتی از کنار سالن کوثر عبور کنیم . یاد آوری دوران بازی همراه با آهی سرد و عمیق باشد . کمی به عقب بر می گردیم زمان اعزام به سوریه را می خوام نقل کنم .روز دوشنبه مورخ 14/7/94ساعت 20 همرزمش محمود احمدی به مجتبی زنگ زدندگفتند .آماده شو باید بریم سوریه بلا فاصله نماز مغرب وعشا را در منزل به جماعت سه نفره خواندیم بعدش آماده شد. همسرش می گه روز خدا حافظی این دفعه با دفعه قبلش فرق می کرد .(آخر چند روز قبل آماده شدند برای اعزام رفتند یک هفته ای تهران بودند و برگشتند . ظاهرا ماموریتشان به عقب افتاده بود) رفت با مادر و برادرا ش یوسف و ابوالفضل و...خدا حافظی کرد و برگشت. می خواست با ما خدا حافظی کنه ریحانه را بوسید چند قدم رفت دو باره برگشت و او را غرق در بوسه کرد و محکم به سینه چسباند دوباره رفت می رفت اما برمی گشت و پشت سرش را نگاه می کرد انگار می دانست این آخرین دیداره یه دفعه دل من هم شور افتاد با خود گفتم نکنه خوابم تعبیر بشه ((همسرش چند ماه قبل از اعزام واینکه حرفی از ماموریت سوریه باشه خواب شهادت مجتبی را می بینه و میبینه که مجتبی غریبانه شهید می شود و روی تا بوتش نوشته بعضی ها جا ودانه اندو...)) به او گفتم بیا و ماموریت را کنسل کن اما قبول نکرد. گفت می تونی جواب حضرت زینب (س) را بدی .... ورفت .چند روزی در سوریه بود بعضی وقت ها تماس می گرفت و احوال پرسی می کرد .3 با مداد پنجشنبه دو روز قبل از شهادت با خانواده و براداران تماس گرفت و پس از احوال پرسی طلب حلالیت کرد . و گفتند چند روزی نمی توانم تماس بگیرم ظاهرا قصد عملیات داشتند وهمینطور بود . جمعه سوم محرم ساعت 10 صبح در یک عملیات درحوالی حومه حلب در درگیری با گروه ترو ریستی و تکفیری داعش بر اثر اثابت گلوله قناسه به فیض عظمای شهادت نایل می آید.
@shahid_karami
مشخصات فردی شهید مجتبی کرمی:
شهید مجتبی کرمی
تاریخ تولد : ۱۳۶۵/۹/۲۰
تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۷/۲۵
محل شهادت : سوریه،حلب
نحوه شهادت : بر اثر اصابت گلوله قناسه به سرش توسط تک تیر اندازان تروریستی داعش
درجه : پاسدار
@shahid_karami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رونمایی از تندیس سپهبد شهید سلیمانی در منطقه مارون الراس در مرز فلسطین اشغالی
@shahid_karami
༻﷽༺
#السلام_علیک_یااباعبدالله🌷
خوش آن #صبحے ڪه آوردم زتو نام
ز شهد عشق شیرین ڪردم این ڪام
طلوع عشق با نام تو #زیباسٺ
خوش آن #عشقے ڪه گیرد از تو فرجام
#حضرٺ_عشق❤️
#صلےالله_علیڪ_یاسیدالشهدا
#صبحتوݩ_ڪربلایی
@shahid_karami
••|♥️🥀🇮🇷|••
•| #شهیدحآجقاسمسلیمانۍ🌿~
داعشزنوبچہهاییروڪهاسیرڪرده
بودازهمجداڪردوچندروزبہاونها
گرسنگیدادتااینڪهیهروزبراشون
چلوگوشتآوردنزنهایگرسنهبشدت
مشغولخوردنشدنوقتےسیرشدن
نسبتبهفرزندانشونابرازدلتنگےمیڪنن
داعشےهامیگنگوشتےڪهخوردید
فرزندانتونبودن...حاجقاسمبااینها
مےجنگید..؛💛•~
@shahid_karami
🎙مقام معظم رهبری "مدظله"
🔸 در ماه #رجب دائم، #استغفار کنید.
ماه رجب فرصت خوبى است؛ ماه دعاست، ماه توسل است، ماه توجه است، ماه استغفار است. دائم هم باید استغفار کنیم.
🔹بلاشک #پیغمبر هم حداقل روزى #هفتاد مرتبه استغفار میکرد. استغفار براى همه است؛ بخصوص ماها که در این تحرکات مادى، در این دنیاى مادى غرقیم و آلودهایم.
🌹🌲🌹🌲🌹🌲🌹
@shahid_karami
⭕️همدلی، رمزِ پیروزی!
🔹مردم ما نشون دادن که همیشه در بلاهای طبیعی، پشتِ هموطنانشون هستند.
👈اینبار کلِ مردمِ ایران به نبرد با این ویروس(مزاحم) خواهیم رفت و #کرونا_را_شکست_خواهیم_داد
@shahid_karami