3.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
✨پنج شنبه است
💫 #شهدا رویاد کنیم...
✨با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
💫برای در گذشتگان
✨ شاید همه دلتنگیم ؛ بهر #پدرباشد
💫که نیست یااینکه دل دیوانه وار دلتنگ
✨ #مادرمیشود.
#روحشان قرین #رحمت_الهی
💫تمام اسیران خاک
و ياد درگذشتگان😔
پنجشنبه است و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابع بَیننَا وَ بَینَهُم بِالخیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمةِ الفَاتِحةِ معَ الصَّلَوَاتِ
🙏 التماس دعا 🙏
در دنیایی که مــــــادرم نیست😔
فـــــرقی نمی کند امروز پنج شنبه باشد یا جمعه
اصــــلادنیای بی مــــــادر
دنـــــیای تعطیلی روزها و ساعت هاست😭😭😭
وقــــــتی حتی یک لحظه از خیالم نمی رود
دیــــگر چطوربتوانم باغم هجرانش کنار بیایموقــــتی می بینم فرشته ام
زیر خروارها خاک خفته است😔😔
و من جز بر مـــــزارش گریه کردن کاری نمی توانم بکنم😭
🖤یاد عزیزان رفته بخیر🖤
پنج شنبه ها
به مـــــادرم بگین خسته ام
🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
1.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
گَشته ام یارب چو مجنون واله وبیمار دوست
میکُشد آخر مرا این حسرت دیدار دوست
آنقَدَر چشم انتظاری میکِشم در راه او
تا شوم شب زنده دار و عاشق بیدار دوست
عاشقِ رویش منم افتادهٔ کویش منم
داده ام دل را زِکَف کِی میشوم دلدار دوست
صاحب عصر و زمان است و ولیکَن غائب است
مانده ام یا للعجب در حکمت اسرار دوست
سلام بر عاشقان مهدی عجل الله
صبحتون مهدوی
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#تلنگر
👈 🍃💔ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ📱 ﻭ ﭘﺎﮎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ، ﺗﻘﻮﺍﯼ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...🍃🥀
👈ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﯾﮏ ﻻﯾﮏ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ...🍃💧
👈🍃💦 ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ، ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ 📱ﻫﻢ
" ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ ..."🍃💞
🍃💔ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ🗣 ، ﮔﻮﺍﻫﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﻧﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ... 😢😢
😓 ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﻏﻔﻠﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ #خدا ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺳﺖ👀 ﻭ ﺑﺲ !... 😓
👈 ﮔﺎﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯿﻢ :
"ﻭﺭﻭﺩ #شیطان 👺 ﻣﻤﻨﻮﻉ " 🚫🔥
🍃💔ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﺳﺘﯽ✋ ﮐﻪ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ،
ﭼﺸﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ👀 ،
ﻭ ﮔﻮﺷﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻨﻮﺩ👂 ﺑﺎﺷﯿﻢ ...
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ...
" ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧﻼﻳﻦ ﺍﺳﺖ "☝️
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
﴾﷽﴿
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
دلگیرم !!
هرچہ میــدوم!
بہ گرد پایتـان هم نمیرسم!💔
مسئلہ یڪ سـربـنـد و لـبـاس خاڪے نیست!
هواے دلـم از حد هشــدار گذشتہ!😭
شہـــــدا یارے ام ڪنید...
شهید نشوم
می میرم...😔
اللهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
#خیانت_۳
--من اومدم اینجا که همه چیزو به سارا بگم محمد
-- توغلط کردی،، زود از خونه من برو بیرون
-- قبل اینکه من برم سارا باید بفهمه که من کی ام و چرا اومدم اینجا
محمد تن صداشو بالا برد
-- لازم نکرده خودم بهش میگم
--ولی میخوام خودم بهش بگم
رو کرد به من و گفت
--چند دقیقه پیش ناراحت شدی که شوهرتو به اسم کوچیک صدا زدم ؟!
نگاهشو بین من و محمد چرخوند و ادامه داد
-- من و محم
-- ساکت شو
صدای فریاد محمد مانع حرف زدنش شد وصدای گریه امیرطاها بلندشد، بمیرم بچه ام از سروصدایی که بود ترسیده بود ،بدون هیچ حرفی بردمش سمت اتاقش ولی بدجوری تپش قلب گرفته بودم یعنی این خانم کیه؟؟؟ درگیر آروم کردن امیرطاها بودم که صدای بلند خانمه به گوشم رسیدم
-- همین امروز همه چیزو به سارا میگی وگرنه فردا باز خودم میام
وچند ثانیه بعد صدای بسته شدن درب سالن به گوشم خورد،، امیرطاهارو مشغول بازی با اسباب بازی هاش کردم و خودم از اتاقش زدم بیرون و نگاهی به سالن انداختم، متوجه شدم خانمه نیستش و محمد روی یکی از مبلا نشسته و سرشو پایین انداخته، خودمم حالم خوب نبود ولی باید میفهمیدم که چه خبره ،رفتم سمتش و با لحن آرومی گفتم
-- جریان چیه ؟؟؟ این خانم کی بود ؟؟
-- یکم بهم زمان بده برات توضیح میدم
-- نمیتونم صبر کنم همین الان همه چیزو میگی
--آخه
عصبی پریدم وسط حرفش وگفتم
-- آخه نداریم همین الان میگی این خانم کی بود که با تو انقدر صمیمی بود؟
با پریشونی سرشو تکون داد و بعد چند دقیقه مکث کردن گفت
--من اشتباه کردم سارا ، شیطون گولم زد بجون امیرطاها خیلی پشیمونم
ادامه دارد...
کپی حرام.
﴾﷽﴿
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
دلگیرم !!
هرچہ میــدوم!
بہ گرد پایتـان هم نمیرسم!💔
مسئلہ یڪ سـربـنـد و لـبـاس خاڪے نیست!
هواے دلـم از حد هشــدار گذشتہ!😭
شہـــــدا یارے ام ڪنید...
شهید نشوم
می میرم...😔
اللهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
پیام شهید ابراهیم هادی و همه ی شهدا
لطفا در میان نگاه های مختلفی که به خود جلب میکنید ،
مراقب چشمان گریان امام زمان عج الله و شهدا باشید .
چه خانوم هستید چه آقا....
پا روی هوای نفستان بگذارید تنها برای رضای خدا کار کنید نه برای جلب توجه و معروفیت یا هر چیز دیگری که بشه ازش نام برد .
دقت کنید رفتارها و کردارهای شما زیر ذره بین امام زمان(عج) و شهدا قرار دارد .
انشاءالله خطا و اشتباهی ازتون سر نزند که شرمنده ی امام زمان(عج) و شهدا شوید .
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
اللهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان #شهادت خواست. شاید اشک ریخت، #دعا خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند...🕊
🍃در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام #علی_اکبر حسین و به دست دیگر به نام #قاسم بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک ابوالفضل بوسه می زد و از درد #کربلا گریه می کرد، اشک ریخت😭
🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی #فکه شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار #مین در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد. به رسم #علمدار دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش #حسین بود.
در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا #تشییع...عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند. بوی #کربلا از سرزمین های جنوب میاد. از فکه....
شلمچه...
طلائیه.....
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_صابر_ازوجی
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید ابراهيم فلاح گالشي
فرزند غلامعلي
متولد 1364/11/05
محل تولد : رشت
تاریخ شهادت : 1384/07/02
محل شهادت : بافق- یزد
مذهب : شیعه
دین : اسلام
تحصیلات : دبیرستان
درجه : سرباز
استان سکونت : گیلان
شهر سکونت : رشت
نوع استخدام : وظیفه
تاریخ حادثه : 1384/07/02
استان حادثه : يزد
علت شهادت : درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر
عامل شهادت : قاچاقچیان مواد مخدر
شرح علت شهادت : در تاريخ 84/7/2 در بافق يزد به تعقيب قاچاقچيان مواد مخدر پرداخته كه منجر به كشف بيش از 650 كيلو انواع مواد مخدر شد ولي در اثر درگيري شديد ، با تعدادي از همرزمانش به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.
🦋شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🦋
الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
رفیق شهید داری؟
حواست به #رفاقتت هست؟!
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید بیدارمیکند ...
شهید دستت را میگیرد ...
شهید بلندت میکند ...
شهید، "شهیدت" میکند ...
کافیه #اراده کنی و بخواهی.
روحشان شاد🕊🌹🕊 نامشان جاویدان
شادی ارواح مطهر شهیدان صلوات
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
پروردگارا ؛
هم جراحت ، هم اسارت
و هم شهادت را روزی من کن
و نگذار شرمنده مولایمان
سیدالشهداء بشوم ...
به یاد دلسوختهی حضرترقیه(س)
شهیدی که خداوند نگذاشت شرمنده شود
هم زخمی شد هم اسیر و هم شهید..!
#ذاکر_اهلبیت
#شهید_مسعود_ملا 🌷
پنج شنبه ها یادی کنیم از شهدا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
#خیانت_۴
اخمی وسط پیشونیم نشست و متعجب لب زدم
-- چه اشتباهی ؟؟
--من با مینا عقد کر
جلو چشام سیاهی رفت و دیگه چیزی نشنیدم.
سردرد شدیدی داشتم و وقتی چشامو باز کردم امیرطاهارو بغل محمد دیدم که کنار تختم وایساده بودن با دیدن چشای باز من محمد لبخند بی جونی زد و شرمنده گفت
-- خوبی؟؟
بدون اینکه جوابی بهش بدم نگامو ازش گرفتم و به پنجره اتاق بیمارستان دادم و همه حرفاش توی سرم اکو شد و همه چیز یادم اومد پس دلیل دروغ گفتن و پنهون کاری هاش همین بود.قطره اشکی از گوشه چشمم سرازیر شد و افتاد روی بالشت
--سارا بذار همه چیزو برا..
نذاشتم ادامه بده و باصدای لرزونی گفتم
-- برو بیرون بذار یکم نفس بکشم.
چیزی نگفت و فقط صدای قدم هاش اومد که خبر از رفتنش میداد ده دقیقه ای گذشت و من توی افکارم غرق بود و یه سوال عین خوره بجونم افتاده بود و میخواستم بدونم چرا اینکارو باهام کرده ؟؟؟ مگه من چی براش کم گذاشتم که باصدای پرستار به خودم اومدم
-- مرخصید خانم میتونید برید خونه.
انقدر درگیر افکارم بودم که متوجه نشده بودم پرستار کی سُرم رو از دستم درآورده بود ، از رو تخت بلند شدم و داشتم کفش هام رو میپوشیدم که صدای محمد تو گوشم پیچید
-- میخوای کمکت کنم ؟؟؟
ادامه دارد...
کپی حرام.