#فریبکار1
سال اول دانشگاه بودم بچه ها میگفتن رشته سختی داریم و دروس تخصیصش رو قبول شدم واقعا دشواره.
با این حال امید داشتم چون با علاقه این رشته رو انتخاب کرده بودم.
به ساره که کنار دستم نشسته بود نگاه کردم. منو ساره از راهنمایی با هم دیگه هستیم و باهم تصمیم گرفتیم که دانشگاهمون هم یک رشته انتخاب کنیم. روز اول دانشگاه بود و منتظر استاد بودیم.
استادی که این درس رو باهاش داشتیم میگفتن خیلی سخت گیره. از طرفی خود درس هم تخصصی بود.
رو به ساره گفتم_ چرا انقدر استاد دیر کرد؟
ساره نگاهی به ساعت مچیش انداخت و همزمان سرش رو به اطراف تکون داد_ نه عزيزم هنوز وقت داریم. بعدش با تشر گفت_ رضوان همین روز اولی شروع نکن بذار خوش باشیم!
خندیدم و گفتم_ وا من که چیزی نگفتم!
ادامه دارد.
کپی حرام.
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔖#معرفی_شهید
نام : محمــــود
نام خانوادگی : تقــــیپــــور
نام پدر : حسنعلی
نام جهادی : ابوقاســــم
تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۶/۳۰ - گرگان🇮🇷
دین و مذهب : اسلام شیعه
وضـعیت تأهل : متأهل
شـغل : روحانی
ملّیـت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۸/۱۸ - دیرالزور🇸🇾
مزار : مشهد - گلزار شهدای بهشترضا(علیهالسلام)
#سالروزشهادت....🕊🌸
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
دل #شهید💔🥀
جنتی است که
#ملائک بدان غبطه می خوردند
آری #جنتی که جز حضور دائم چیز دگری نیست
#و_عند_ربهم_یرزقون
Ghasedake par par shodeh 🖤
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🕊🌷
خونشهید،
جاذبهےخاڪراخواهدشڪست؛
وظلمتراخواهددَرید،
ومعبرےازنورخواهدگشود؛
وروحشراازآن،
بہسفرےخواهدبرد
ڪهبراے پیمودنآن،
هیچراهےجز #شهادت وجودندارد.
#شهید_محسن_حججی
#شهید_آوینی
#شهیدانه
Ghasedake par par shodeh 🖤
🦋🦋🦋
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌸
#دااشی؟؟ #رفیق؟؟ #اخوی؟؟ #باامرااممممم؟؟ 🌹
#یک نِگاه به نامَحرم
می توانَد سالها عبادَتت را بِسوزانَد
#و یک نِگاه نَکردڹ مــےتَواند بَرتر از سالها عِبادت باشَد
فَقط یک نِگاه را برگرداڹ
چِشمت را بِـــــبند!
🌸
🌿🍂 Ghasedake par par shodeh 🖤
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🦋🦋🦋
#فریبکار 2
ابرویی بالا داد_ همین روز اولی گیر دادین که استاد دیر اومده!
نوچی کشیدم_ نه بابا من همینطوری گفتم آخه هیجان دارم برای تشکیل کلاس ها.
با خنده گفت_ ببینیم این هیجانت تا آخر ترم میمونه!
همون لحظه با ورود آقایی به کلاس تمام کلاس در سکوت فرو رفت.
مردی که بهش میخورد 30 یا 32 ساله باشه. نگاهم به استاد بود که روی صندلیش نشست.
نگاهی سرتاسری به کلاس انداخت و بعد دفتری رو بیرون آورد.
شروع کرد به خوندن اسامی و بچه ها هم یکی یکی دست بلند میکردن و اعلام حضور میکردن.
تا رسید به اسم من رضوان فتح الهی.
سریع دست بلند کردم _ حاضر استاد.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#فریبکار 3
نگاه استاد تو صورت من خشک شد. همونطور بهمخیره بود و منم دستم بالا بود.
به آرومی لب زد_ خانمفتح الهی؟
به تایید سر تکون دادم_ بله.
لحظه ای بعد نگاهشو از من گرفت و به حضور غیاب ادامه داد.
سردرگم بودم از رفتار عجیب استاد.
استاد خودشو حامد طاهری معرفی کرد.
هراز گاهی سر کلاس متوجه نگاه های استاد طاهری میشدم و خیلی معذبم میکرد.
کلاس که تموم شد بی اهمیت به نگاه ها و رفتاراش سریع با ساره بیرون اومدیم.
ساره گفت: متوجه نگاهای استاد به خودت شدی؟ دوست نداشتم حرفم بیفته سر زبون دانشجوها. گفتم: استاد برای اینکه دانشجوهاش رو بشناسه به همه نگاه میکنه، مکثی کرد و بعد ادامه داد _ اما طرف به نظر نگاهش خیلی دنبال تو بود .
عصبی لب زدم_ اصلا همچین چیزی نیست...
ادامه دارد.
کپی حرام.
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#رفیق شهید که داشته باشی
یک قدم به خدا نزدیک تری
دل هایی با رفاقت به خدا
هر دلی قدر این ارزش را نمی داند
کاش دل ما بی معرفت نباشد.
هادی دلهای ما باش رفیق
Ghasedake par par shodeh 🖤
🦋🦋🦋