eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.1هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.2هزار ویدیو
99 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ .... 🌷پرسید: مادر! دوست داری من چه‌طوری شهید بشوم؟ گفت: من چه می‌دانم که تو دوست داری چه‌طوری شهید بشوی؟ ناصر گفت: دوست دارم فوری شهید نشوم؛ چند ساعت توی خون خودم بغلطم و درد بکشم تا سختی و رنج جانبازان را هم درک کنم. 🌷خمپاره که آمد، یازده ترکش به بدنش نشست. وقتی رساندنش به بیمارستان، داشت ذکر می‌گفت: یا حجت‌بن الحسن(عج…) پارچه نوشته “آزادی خرمشهر را به حضور امام و امت حزب الله تبریک می‌گوییم” بر فراز مسجد جامع خرمشهر یادگار شهید ناصر فولادی است. 🌷شهید ناصر فولادی مسئول تبلیغات تیپ ثارالله (قبل از تبدیل تیپ به لشکر) بود و در عملیات بیت المقدس و روز فتح خرمشهر به فیض عظیم شهادت نائل شد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ناصر فولادی علیک مشتیاا شهداایی Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
2 سری تکون دادم_ خوب عزیزم حالا حرف بزن بگو چی شده؟ مامان چی رو بفهمه؟ فکرم هزار راه رفت. _ الهام جون حرفتو بزن و منو از نگرانی در بیار. الهام کمی من من کرد و بعد گفت_ صبح که رفتم طاها رو به مهد کودک ببرم. وقتی که داشتم برمی‌گشتم بابا رو دیدم. پرسشگرانه نگاش کردم خوب ادامه داد _ به خدا هنوز تو شوکم. پری نفسی تازه کرد و بعد به سختی لب زد _ مضطرب از خونه یک خانم بدنام بیرون اومد پری! دهنم وا موند و با تعجب گفتم _چی داری می‌گی؟ در مورد بابا حرف می‌زنی؟ به تایید سری تکون داد_ منم شاخ درآوردم! آخه چرا پدرم این کارو کرده وقتی که مامانم انقدر دوستش داره پدرم که فقط به فکر زندگی بود صبح تا شب که می‌رفت در مغازه ....آخه این چه بلایی بود که سرمون اومد. ادامه‌دارد. کپی حرام.
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ! 🌷در گردان تخریب لشکر ۵۷ که رزمندگانشان به واحد «ایثار» معروف شده بودند، در اکثر مواقع پس از خنثی کردن میادین مین، در ادامه عملیات هم حضور داشتند وکمک می‌کردند. در عملیات «فتح ۵» برای آزادسازی شهر «ماؤوت» عراق نیز چنین شد. یکی از نیروهای واحد تخریب نوجوانی بسیجی به نام «مرتضی آقایی» اهل روستای دارایی خرم آباد بود که روحی لطیف داشت و عاشق شهادت بود. او در وصیتنامه خود نوشته بود «خدایا من آرزوی شهادت دارم و از تو می‌خواهم شهادتم را به وسیله اصابت تیر به قلبم که برای امام حسین (علیه السلام) می‌تپد قرار دهی تا شرمنده او نباشم و قلبم فدای قلب حسین (علیه السلام) شود.» 🌷پس از عملیات از تیم تخریب خواسته شد که به مقر خود بازگردند؛ اما آن‌ها سلاح برداشته و به همراه گردان در ادامه عملیات شرکت کردند. سه نفر از نیروهای دشمن در یک سنگر محکم بتونی مخفی شده بودند و چند نفر از نیروهای لشکر را مجروح و شهید کرده‌ بودند. این سنگر موقعیت استراتژیکی و مهمی در منطقه داشت و با مهندسی نظامی مناسبی ساخته شده بود. اسلحه «آر.پی‌.جی» و تیربار هم با توجه به فاصله زیادی که داشت در آن اثر نمی‌کرد و سلاحی با بُرد قدرت بیشتر هم در اختیار نبود. بنابراین باید با پذیرش خطر کشته شدن پیشروی نیروها انجام می‌شد.... 🌷در نهایت تصمیم بر این شد که چند نفر از رزمندگان شهادت طلب، خود را به خطر بیاندازند و برای انهدام آن سنگر اقدام کنند. از جمله افراد داوطلب، سردار شهید احمد قاسم‌زاده و مرتضی آقایی بودند. آن‌ها جهت انهدام سنگر به طرف دشمن حرکت کردند و نوع عملیات آنان به روش جنگ چریکی و حرکت و دویدن با سرعت و استفاده از خیزهای پنج ثانیه بود. در آخرین لحظاتی که مرتضی آقایی خود را به نزدیکترین فاصله به سنگر دشمن رسانده بود تیر دشمن به سینه‌اش اصابت کرد و او را به آرزویش رساند. 🌷پس از او سردار احمد قاسم‌زاده خود را به آن سنگر رساند و با پرتاب نارنجک آن را منهدم کرد و نیروهای دشمن را که در درون آن سنگر بودند به هلاکت رساند. وقتی بچه‌ها به بالین جسد مرتضی آقایی رسیدند، دیدند تیر شلیک شده از سمت دشمن دقیقاً به قلبش اصابت کرده است. 🌹خاطره ای به یاد سردار شهید احمد قاسم‌زاده و شهید معزز مرتضی آقایی منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ : بی‌نمازها از شفاعت محرومند! ▫️یکی از آشنایان، خوابِ شهیـد احمد پلارک رو دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد ، شھید پلارک بهش‌گفت: "من نمی‌تونم شما رو شفاعت کنم... فقط وقتی می‌تونم شما رو شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبان‌تان را نگه دارید ، در غیر این صورت هیچ‌کاری از من بر نمیاد..." -شہیدسیداحمدپلارك Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
✳️ دانشجوی مدافع حرمی که در روز دانشجو به شهادت رسید 💐شهید دانشجو « کرانی» در آزمون کارشناسی ارشد رشته مکانیک پذیرفته شده بود که عشق به دفاع از اسلام او را به دانشگاه جهاد کشاند تا اینکه در 16 آذر سال 94 به شهادت رسید. 💠«احمد قاسمی کرانی» اردیبهشت ماه سال 1369 همزمان با میلاد پیامبر اکرم(ص) در یکی از روستاهای توابع شهرستان فارسان متولد شد. پس از پایان دوران کارشناسی و در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه شیراز پذیرفته شد. قرار بود بهمن ماه سال 94 در این دانشگاه مشغول به تحصیل شود که جهاد در سوریه علیه تروریست‌ها او را به دانشگاه جهاد در برابر تکفیری‌ها کشاند. 💐وی پس از معرفی از گردان فتح لشکر عملیاتی هفت ولیعصر (عج) خوزستان به تیپ پانزده تکاوری امام حسن مجتبی(ع) در بهبهان رفت و در سحرگاه 25 آبان ماه سال 1394 به همراه گردان امام حسین ع تیپ تکاور جهت دفاع از حرم آل الله به سوریه اعزام شدند و در 16 آذرماه، روز دانشجو به دست تروریست‌های تکفیری در منطقه لاذقیه سوریه به شهادت رسید . عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌹 رویاد کنیم... 🌺با و یک ..
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ قصہ‌ی معراج سیمرغ راز بود قصد او از زندگے پـرواز بود لحظہ‌ی پـايـان او آغــاز بـود مرگ او خود آخرين پرواز بود امروز 15 آذرماه مصادف با سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری و «روز هوانیروز» در سال 1359 است. «احمد کشوری» افتخار اسلام و هوانیروز است و به وسیله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارتشی نمونه لقب گرفته است. از شجاعت پدرش همین بس که رئیس ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال بوده و با سردمداران زر و زور مبارزه می‌کرد و در آخر مجبور به استعفا شد و سپس به کشاورزی پرداخت و از قدرت روحی مادرش چه چیز بالاتر از این که در هنگام دفن پسرش در حالی که عکس او را می‌بوسید و پرچم جمهوری اسلامی را که به دست خودش دوخته بود، بر سر مزار او می‌آویخت و فریاد می‌زد: احسنت، پسرم،‌احسنت پسرم. 🕊🌹🕊 🌹تاریخ تولد : ۳۱ تیر ۱۳۳۲ 🌹تاریخ شهادت : ۱۵ آذر ۱۳۵۹.میمک 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🦋شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🦋 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم 🥀🥀 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ : بی‌نمازها از شفاعت محرومند! ▫️یکی از آشنایان، خوابِ شهیـد احمد پلارک رو دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد ، شھید پلارک بهش‌گفت: "من نمی‌تونم شما رو شفاعت کنم... فقط وقتی می‌تونم شما رو شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبان‌تان را نگه دارید ، در غیر این صورت هیچ‌کاری از من بر نمیاد..." -شہیدسیداحمدپلارك Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ؟؟ مشتیااا!!؟ با ریش و تسبیح و چادر سر کردن!!کسی مذهبی نشده اینا ظواهر که باید رعایت بشه اما مهم باطنِ باطنْ!!! هفته ایی چند ساعت خودسازی میکنید؟! چقدر رو باطنتون کار میکنید؟ چندتا کلاس اخلاق شرکت کردید؟ Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
🔆 خیلی اتفاق می افتاد که دوستان و آشنایان برای کارهای خود به پدر مراجعه می کردند و می خواستند به علی بگوید تا مشکل شان را حل کند. علی هم سبک کارش این بود هر کسی به او مراجعه می کرد؛ اگر درخواستش منع قانونی نداشت انجامش می داد و اگر منع قانونی داشت، توجیهش می کرد و علت نشدنش را بیان می کرد. 🔸 یک بار یکی از همشهری ها کاری داشت. پدر به علی نامه نوشت. آن شخص به تهران رفته بود و علی به او ناهار هم داده و علت انجام نشدنش را بیان کرده بود. اما او شیطنت کرده، به پدر گفته بود: «دیدی پسرت اعتنایی به تو و حرفت نکرد.» این مطلب باعث نارحتی پدر از علی شد. 🔸 آن وقت ها علی تیمسار بود و فرمانده نیروی زمینی ارتش. وقتی هم می آمد همه خواهرها و برادرها جمع می شدیم تا ببینیمش. علی از در که وارد شد به سمت پدر رفت تا دستش را ببوسد؛ اما پدر با ناراحتی علی را هل داد و روی زمین انداخت. 👈 علی دیگر بلند نشد. همین طور با زانو آمد و خودش را روی پای پدر انداخت و گفت: اگر مرا نبخشید از روی پای تان بلند نمی شوم. او التماس می کرد و ما همه گریه می کردیم. پدرم ناگاه تکانی خورد و علی را بلند کرد. 🔸 علی وقتی بلند شد بعد از دست بوسی پدر و مادر کنار پدر نشست. گویی اصلا اتفاقی نیفتاده است. در ضمن حرفها، پدر را روشن کرد که آن شخص حقش نبوده. بعدا پدر مفصل خدمت آن شخص رسیده بود. راوی: خواهر شهید 📚 برگرفته از کتاب؛ «خدا می خواست زنده بمانی» بقلم فاطمه غفاری نشر روایت فتح
با ناباوری گفتم_ نه من باور ندارم الهام بابا همچین کاری نمی‌کنه بابا همچین آدمی نیست! آخه حتماً اشتباه چیزی شده. اصلا مطمئنی که بابا بود؟ ببینم اصلاً اشتباه نگرفتی من که تو رو می‌شناسم یه وقتایی گیج می‌زنی خواهر ! الهام کلافه لب زد _ وا خواهر این چه حرفیه که می‌زنی؟ یعنی من بابای خودمو نمی‌شناسم؟ به خدا خودش بود اصلاً بحث این حرفا نیست ! من خیلی وقته که بابام مشکوک شدم عزیزم... ولی نمی‌تونم که به کسی چیزی بگم نمی‌خوام که زندگیشون خراب بشه. با ترس نگاهش کردم_ دیگه چی می‌دونی. کمی معطل کرد و بعد با پته تته کردن گفت_ راستشو بخوای پری جان اون هفته که خونه بابا بودم بابا مدام با تلفن حرف می‌زد حتی مامان را هم کلافه کرده بود بعد می‌گفت فلانیه اما رفتاراش مشکوک بود. ادامه دارد. کپی حرام.
بغض بدی به صدای الهام افتاد_ من متوجهم من دارم می‌فهمم دارم می‌بینم که داره به مادرمون خیانت می‌کنه! آخه چرا با مادرمون این کارو کرد؟ مگه مادر ما چیکار کرد جز اینکه جونیشو برای پدرمون گذاشت. الهام که دروغ نمی‌گفت. وای خدایا هنوز تو کتم نمیرفت ! نه پدر من همچین آدمی نیست حتماً اشتباهی شده! اما اگه حرفی می‌زدم الهام رو بدجوری عصبی می‌کردم البته حقم داشت می‌گفت با چشمای خودش دیده نمی‌دونستم چیکار کنم دلم برای مادرم خون شده بود. رو به الهام گفتم_ حالا بگو ببینم می‌خوای چیکار کنی قضیه رو به مامان میگی یا اینکه سکوت می‌کنی؟ شونی بالا انداخت و گفت_ من اومدم اینجا که با تو مشورت کنم گفتم فکرامونو رو هم بریزیم ببینم چیکار می‌تونیم بکنیم آخه؟ ادامه‌دارد. کپی حرام.
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره:الاحزاب🦋 :47 :الاستاد:حامدعلیزاده سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. شهید سید مجتبی علمدار شهادت آرزومه🕊💚🌷🖤 🌹 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃