eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
6.5هزار ویدیو
108 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- تلاوت بسیار زیبا سورة قریش - استاد سمیع الله مرادی🍃🌸🍃 سوره قریش یا ایلاف صد و ششمین سوره و از سوره‌های مکی قرآن که در جزء سی‌ام جای گرفته است. این سوره را از آن جهت که درباره همبستگی قریش سخن می‌گوید، قریش یا ایلاف نامیده‌اند. این سوره نعمت‌های خدا به قریش و وظایف آنان را در برابر این نعمت‌های الهی بیان می‌کند.🍃🌺🍃 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
🌸🍃 💚😍 🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹 🕊💖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَياةِ... 🍃✨🌼🍃✨🌼🍃✨🌼 🍃🌸سلام بر تو ای مولایی که یادت زنده کننده قلبها و ظهورت سر آغاز حیات طیبه است. ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎🍃✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ عالم به امید یک نفر می‌پوید نرگس ز کنار قدمش می‌روید 🍃✨🌸🍃✨🌸🍃✨🌸 هر روز جهان به شوق، اللهم عجل لولیک الفرج می‌گوید 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 🌹🇮🇷🌹 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
12.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های بچه های شهید حسین امان اللهی 🥺🥺🥺 ____________________ 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Maresh Rezhe_(NiyazMusic).mp3
5.96M
دوستان و همراهان گرامی. بیاد حماسه‌آفرینی‌های رزمندگان اسلام در دفاع مقدس پخش مارش در تمام گروه‌ها 👊👊👎👎👎🙏🙏🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷‼️⁉️♨️♨️♨️♨️🇮🇷🇮🇷 🤲اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 مارش پیروزی ایران بر اسرائیل👌 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
😍 نبـوغ ایرانی را در قدس ببینید اینـــــــــــه قــــــــدرت ایــــــــــران... ایرانی که یه زمانی هیچی نداشت و در اوج تحریم‌ها به اینجا رسیده... واقعاً انسان لذت میبره ☺️👌 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
ولی چون هیچ وقت دعا نخونده بودم احساس کردم شاید غلط بخونم. گفتم نه متشکرم من نمی‌خونم. تا پایان مراسم نشستم دعا خوندن که تموم شد رو کردم به اون خانمی که لباس می‌فروخت سلام خانم شما لباس مشکی می‌فروشید بله عزیزم دو تا لباس می‌خواستم برای پسر ۱۰ ساله و ۱۲ ساله دارید.از توی ساکش دو تا لباس درآورد داد به من که اندازه پسرای من بود. با خجالت و شرمندگی گفتم قسطی هم لباس می‌فروشید؟ نگاهی به من انداخت و گفت حقیقتش من نذر کردم به پنج تا پسر بچه به نیت پنج تن لباس مشکی امام حسین رو هدیه کنم الان می‌خوام دو تاش پسرای شما باشه. با خودم فکر کردم نکنه داره تعارف می‌کنه بهش گفتم: خیلی ممنون شما لطف داری من پول لباس بچه‌هامو میدم فقط نقد ندارم. لبخندی زد_ نه عزیزم دیگه نذر کردم باید نذرم رو ادا کنم مبارکشون باشه خیلی خوشحال شدم می‌خواستم بیام خونه که خانمی که مجلس رو کنترل می‌کرد رو کرد به جمع خانم‌ها ، هر کی کار نداره بمونه می‌خوایم حسینیه رو تکیه بزنیم منم به احترامی که از این حسینیه دو تا لباس به بچه‌هام دادن موندم سارا دخترم دم دست من فرمون می‌برد و خیلی بهش می‌گذشت بعدم رو کرد به من مامان میشه برای منم یه روسری بخری صورتشو بوسیدم و گفتم باشه عزیزم می‌خرم. ولی دیگه روم نشد به اون خانم بگم شما روسری هم دارید. تکیه حسینیه تموم شد از خانم‌ها خداحافظ کردم و اومدم خونه سعید بهم گفت چرا انقدر دیر کردی؟ منم هرچه اتفاق افتاده بودو براش گفتم لبشو برگردوند و گفت مثلاً حسینیه رو مشکی پوشیدن که چی بشه! حالا بشینن اونجا هی گریه کنن وبه سرو سینه شون بزنن که چی بشه؟... ادامه دارد... کپی حرام⛔️
امام حسین زنده میشه؟‍ یا... یزید زنده میشه که اینا مجازاتش کنن در جواب سعید گفتم این چیزایی رو که تو میگی من نمی‌دونم ولی من امروز خیلی حالم تو این حسینیه خوب بود انقدر که دلم نمی‌خواست از حسینیه بیام بیرون حتماً یه چیزی هست که انقدر مردم هر ساله تو سر و سینه خودشون می‌زنن حسین حسین می‌کنن. چپ چپ نگاهی به من انداخت_ نکنه توهم میخوای بری قاطی اونا بشی؟ حاضر جوابی با سعید اوضاع زندگیم رو بدتر میکنه که بهتر نمیکنه برای همین جوابش رو ندادم و رفتم توی آشپز خونه و خودم رو سر گرم کردم. بچه‌ها اومدن خونه مامان پیرهن مشکی برای ما گرفتی گفتم بله بیاید بپوشید ببینید اندازتون هست بچه‌هام با ذوق و شوق اومدن بلوزهاشون رو درآوردن و پیرهن مشکی تنشون کردن انقدر اندازه‌شون بود که انگار خیاط این‌ها رو مخصوص بچه‌های من دوخته بودند. رو کردن به من گفتن: بهمون میاد؟ گفتم: آره عزیزم خیلی بهتون میاد سعید گفت: تو خونه نمی‌پوشی نا، پارسا اومد جواب باباش رو بده که جلوش رو گرفتم. شب اول محرم شدو یه خانمی اومد در خونه ما من رو دعوت کرد حسینه برای مراسم عزاداری. سعید که فهمید گفت حق نداری بری. نشستم کلی قربون صدقه ش رفتم و التماسش کردم تا اجازه گرفتم و اومدم حسینه. دیدم مراسم تشت گذاری دارن. یه عده هم دارن تو آشپزخونه پذیرایی آماده میکنند. بهشون گفتم کمک میخواهید. از حرفم استقبال کردند و من رفتم توی آشپزخونه کلی کمک کردم. یه خانمی عدس پلو نذر کرده بود و آورده بود حسینه تا بین خانم ها پخش کنند کمک کردم همه رو بسته بندی کردن... ادامه دارد... کپی حرام⛔️