eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
6.3هزار ویدیو
105 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ همیشه توی جیبش یه داشت😊 کار هر روزش بود ؛ بعد هر نماز باید زیارت میخوند🌹🌹 حتی اگه خسته بود😐 حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد 🤔 شده بود تند میخوند ولی میخوند همیشه بهش حسودیم میشد تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین (ع) چی بود😭😭😭😭😭 🌹🌹🌹 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💠21 خرداد سالروز اعزام به لبنان در سال61 برای کمک به مردم لبنان در نبرد با صهیونیست‌ها است. . ●《 از رزمندگان می‌گوید: «برادرهای ما گرم کار شناسایی بودند که پیامی از به دست‌مان رسید. حاجی در این پیام، خیلی کوتاه و صریح نوشته بود: تصمیم گرفته شده که ما برای جنگ با اسرائیل، عازم لبنان بشویم. سریع وسایل و تجهیزات تیپ را جمع کنید و بیایید تهران، .» . ●نیروهای اعزامی، صبح روز جمعه بیستم خرداد 1361‌ یعنی یک روز پیش از عزیمت به سوریه‌ـ‌ به فرمان در پادگان امام حسین (ع) گرد آمدند. . ● مسئول وقت واحد اطلاعات عملیات تیپ 27 می‌گوید: «هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. قریب به هزار نفر بودیم؛ حدود هشتصد نفر از نیروهای کادر سپاه، و مابقی، بچّه‌های تکاور تیپ 58 ذوالفقار ارتش بودند که در محوطه زمین صبحگاه پادگان امام حسین (ع) صف کشیده بودند.در مقابل ما و روی جایگاه، علاوه بر حاج‌احمد و ، و تعدادی از فرماندهان محترم ارتش جمهوری اسلامی ایران هم حضور داشتند؛ اصحابی که دیگر گمان نکنم اَحدی بتواند مثل و مانند آنها را در یک جا گردآوری کند. ●حاج‌احمد در جمع این رزمندگان، سخنرانی هیجان‌انگیزی ایراد کرد. پشت میکروفن، با چهره‌‌ای برافروخته و لحنی حماسی گفت: برادران، این راه، راهی بی‌بازگشت است! کسی که با ما می‌آید، باید تا آخر خط همراه ما باشد. اگر در آنجا عملیاتی انجام بدهیم، ممکن است حتی جنازه هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگردد. تنها دالان هوایی تهران به دمشق،‌ از فراز ترکیه می‌گذرد و این کشور، به علت عضویت در پیمان نظامی ناتو و روابط گرمی که با اسرائیلی‌ها دارد، به محض اطلاع از حضور قوای نظامی جمهوری اسلامی در دمشق، قطعاً این تنها دالان هوایی را هم، به روی هواپیماهای ترابری ما خواهد بست. شاید ما اوّلین و آخرین مجموعه رزمندگانی باشیم که به سوریه خواهیم رفت؛ بنابراین، برادرانی با ما بیایند که تا آخر پای کار خواهند بود... ‌● برادرها، درحال حاضر دشمن، وسیع‌ترین تهاجم خودش را علیه سرزمین اسلامی لبنان شروع کرده و بر همه مسلمانان آزاده جهان واجب است که به فریاد مردم مظلوم لبنان برسند. ما نیز برای ادای همین تکلیف و تحقق بخشیدن به فرمایش امام عزیز بود که به اینجا آمدیم... من صحبت دیگری با شما عزیزان ندارم. با توکل به خداوند آماده پیاده شدن از هواپیما باشید.» . 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
چه باعظمت است ذی الحجه: حضرت موسی به طور می‌رود 💙 حضرت فاطمه به خانه امیرالمؤمنین 💖 حضرت ابراهيم با پسرش به قربانگاه❤️‍🩹 حضرت محمد با علی علیه السلام به غدير💞 مهدی زهرا به عرفات❤️‍🔥 و امام حسین با همه هستی اش به كربلا💔 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
17.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🎥نحوه‌ی به شهادت‌رسیدن سرهنگ شهید مدافع‌حرم سعید شاملو 🎙به‌روایت شهید مدافع‌حرم حسن اکبری 🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🏴شهدا شرمنده ایم 🩸تصاویری روح خراش از نحوه شهادت شهید اقبالی خلبان قهرمان ایران زمین 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
⚘﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ انا لله و انا الیه راجعون💔 🔹️بانو عفت شجاع همسر شهید صیاد شیرازی بعد تحمل یک دوره بیماری به همسر شهیدش پیوست روحش شاد. درگذشت این همسر فداکار و زحمت کش را به خانواده صیاد شیرازی تسلیت عرض مینمایم از خداوند متعال خواستار علو درجات برای مرحومه می‌باشم. 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
همزمانی که من از اتاقم اومدم بیرون ساسان هم وارد خونه شد تا چشمش افتاد به من گره‌ای تو ابروش انداخت و دو قدم اومد سمت من با تشر فریاد زد _برای چی سر چهار راه در ماشین رو باز کردی و فرار کردی؟ ترسیدم و یک قدم برداشتم به عقب گفتم _ جلوی مامان بگم؟ داد زد _ بگو _ آخه تو می‌خواستی اون دختره رو سوار کنی _ به تو چه ربطی داره که من می‌خواستم کیو سوار کنم مامانم رو کرد به ساسان _ جریان این دختره چیه امروز صبحم ماهان یه چیزایی بهم گفت _هیچی مامان جریانی نداره یه دختر بی‌پناهِ گرسنه رو می‌خواستم ببرم بهش شام بدم پریدم تو حرفشون _فقط بهش شام بدی یا ساسان حمله کرد من رو بزنه مامانم بین من و ساسان قرار گرفت داد زد بس می‌کنید یا نه ساسان از جلوی مامانم سرش رو خم کرد سمت من _دیگه رو من حساب نمی‌کنی به من هیچ ربطی نداره که بابا از خونه بندازت بیرون کتکت بزنه بکشتت سارا در اتاقش رو باز کرد اومد بیرون رو به من آب دهن انداخت و فریاد زد برای دختر مردم غیرتی میشی اونوقت یه مشت پسر لات بی سرو پا رو میریزی سر من... ادامه دارد... کپی حرام⛔️
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 فرا رسیدن عید سعید قربان و آغاز دهه امامت و ولایت بر تمام مسلمین جهان مبارک
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عید قربان و عبدالله الاکبر عید سعید غدیر مبارک باد 🌺🌷🪷🌹🌼⚘️🌺🪻🌷🌷🪷🌹🌼🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗳 ✅انتخابات را پرشور کنیم پیشنهاد: سعی کنید تو معابر و جاهای شلوغ شهر آهنگ انقلابی بذارید و شهر را با فضای عِرق ملی پر کنید. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗳 ✅مشارکت در انتخابات را حداکثری کنید پیشنهاد: روز انتخابات پا نشی تنها بری‌ها حتما با اشنایان و دوستانت قرار بگذار باهم برین پای صندوق های رای.. ادامه دارد....
از اینکه آب دهن انداخت تو صورتم حالم بهم خورد. نا خود اگاه دستم رفت بالا که بزنم تو صورتش ولی ساسان دستم رو روی هوا گرفت و پیچوند صدای آخ آخم از درد بلندشد و ساسان همینطور دستم رو میپیچوند. انقدر دستم درد گرفت که که احساس کردم شکست. مامانم رو کرد به ساسان و به تندی گفت _دستس شکست ولش کن ولی ساسان همچنان دستم رو مییچوند. از شدت درد هوار زدم که مامانم با مشت زد تو سینه ساسان و با گریه و داد زد _تو چقدر بی رحم و سنگدلی حقا که به بابات رفتی. دست بچم رو ول کن انگار که ساسان دلش به اشکهای مامانم سوخت. دست من رو رها کرد و گفت _ مامان سارا آسیب دیده از کار احمقانه ماهانِ. بعد این احمق میخواد سارا رو بزنه همینطوری که از درد دارم به خودم میپیچم صورتم رو نشون دادم _ ببین تو صورتم آب دهن انداخت خودت باشی تحمل میکنی؟ ساسان صورتش رو مشمئز کرد _ ببند دهنت رو تحمل آب دهن خواهرت سخت تره، یا این بیچاره رو دزدیدن و بردن بین چند تا مرد. یه لحظه به خودم گفتم حق با ساراست این بیچاره افتاد تو تله ای که من درست کردم. خواستم رو به سارا ازش عذر خواهی کنم که با دستش زد تو سر من و گفت _ خاک بر سرت کنن، ان شاالله بمیری که من مجبور نباشم هر روز قیافه نحست رو ببینم. حرفهاش رو که زد رفت توی اتاقش در رو هم قفل کرد... ادامه دارد... کپی حرام⛔️