💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
بعضی تصاویر
بدون شرح نیست
فقط😶
هر چی
به ذهنت فشار میاری
که یه جمله واسش بگی نمیتونی🙁
📢 #هروقتافتادین
خودتونو برسونید
در خونه ی #شهدا💝
نفسی تازه کنید
باهاشون خوش و بشی کنید🙂
و انرژی بگیرید واسه پاشدن
این دردانه های خدا💗
#خیلیمهربونن
دلشون نمیاد ردمون کنن
🌷🌷
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋.🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید صدرزاده در يادداشتى📝 به دوستان بسیجی خود مىنويسد:
چه مىشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد🚌🚎
فکرش را بکن!
راه مىروى و راوی مىگويد:
اینجا قتلگاه شهید رسول خليلى است.💔
یا اینجا را که مىبينى همان جایی است که، مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.😭😭
یا مثلاً اینجا همان جایی است که،
شهیدحيدرى نماز جماعت مىخواند.🌱
شهید بيضائى بالای همین صخره نیروها را رصد مىكرد و کمین خورد.😞
شهید شهریاری را که مىشناسيد؟
همین جا با لهجه آذری برای بچهها مداحی مىكرد.🎤
یا شهید مرادى؛ آخرین لحظات زندگىاش را اینجا در خون خودش غلتیده بود.😔
یا شهید حامد جوانى؛ اینجا عباسوار پر کشید.😭
خدا بیامرزد شهيد اسكندرى را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت.😭
شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید ...💔
عجب حال و هوایی مىشود کاروان مدافعین حرم ...
عجب حال و هوایی ...😭
#شهیـدمصطفےصـدرزاده
#ما_ملت_امام_حسینیم
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
📝فرازی از وصیتنامه
🟢شهید مدافعحرم عبدالرشید رشوند
✍🏻از: شهید عبدالرشید رشوند آوه
💭به: مردم عزیز ایران
ما تا آخرین قطره خون،
مقابل دشمــــن ایستادیم
و سنگرمان را خالی نکردیم
تا کشورمـان امــــن بمانــــد
و کسی نگاه چپ به
ایران عزیز اسلامیمان
و نامــــوس کشورم نکند!
حــــالا اینجــــا در کنــــارِ
بقیــــه دوستانِ شهیــــدمان
و حــــاج قاســــم عزیــــــــز،
چشــــــممــــان به شمــــاست...
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
💚اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد💚
🦋•🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
انگار به مامانم شوک زدی خیره شد به یه گوشهای از اتاق
دلم به شور افتاد رفتم دست گذاشتم روی شونههاش
_مامان، مامان خوبی؟
سری تکون داد زیر لب زمزمه کرد
_آخرشم شما دوتا پسر منو دق میدین
_خب مامان کار بدی نکرده که دختره رو دوست داره میخواد باهاش ازدواج کنه الان یه عقد موقت کردن که به هم محرم باشن
اکرم هم اون اکرم سابق نیست که، روسری سرش میکنه چادر میپوشه محرم نامحرم سرش میشه یه توبه واقعی کرده
انگار مامانم صدای منو نشنیده تو حال و هوای خودشِ. زیر لب زمزمه کرد چقدر من برای تو زحمت کشیدم پسر چه خون دلهایی برات خوردم حالا یواشکی من میری زن میگیری
ای داد بیداد چه غلطی کردم بهش گفتم
دستم رو گذاشتم روی بازوش تکون دادم
ببین، مامان جان یه خطبه کوچولو خونده شده که اینا با هم حرف میزنن به هم محرم باشن، همین
مامانم سر برگردون سمت من
_تو بهش زنگ میزنی جواب میده؟
نه مامان جواب منم نمیده ولی مطمئن باش جاش خیلی خوبه نگران نباش
_ماهان به من دروغ نگو
_به جون خودت دارم راستش رو میگم، من به شهدا قول دادم که هیچ وقت دروغ نگم
_تو خونه مادر بزرگ عرشیا رو بلدی؟
یا خدا میخواد بگه منو ببر اونجا بهش گفتم
_چطور مگه
صداش رو برد بالا
_چطور مگه و مرض بلد هستی یا نه
_من فقط یکبار رفتم اونجا نه نمیتونم برم
__ داد زد سرم
پاشو از جلوی چشمم برو گم شو تو بلدی میخوای منو نبری میگی بلد نیستم...
ادام دارد...
کپی حرام
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
ﺧــــــــــﺪﺍﯾــﺎ؛ ❣
صفحه ی ﺁﺧﺮ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎمهﺍﻡ ﺭﺍ اینگونه می ﺧﻮﺍﻫﻢ:👇
به توفیق «شهادت» نائل شد ...🌹🍃
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
⚠️
- ازهرتکراریخستهام،جزدوستداشتنِطُ 🧡 -
#دلتنگی💔
🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
قـرار عاشقی بـه رسم پـ🕊ـرواز #السلام_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا_؏
سلام ای که بوی خدا میدهے
جواب سلام مرا میدهے؟
تاڪسی بنده ی سلطان خراسان نشود
غمش از دل نرود مشڪلش آسان نشود
#یا_امام_رضا علیه السلام
شاعری گفت رفاقت ممنوع،اما ما
با رفیقان رضا حال و هوایی داریم
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
تلنگر👇
شمر نمازش را میخواند،
روزهاش را هم میگرفت،
آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد،
و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود...
معاویه و ابنزیاد و عمربنسعد هم همینطور.....
یادمان باشد،
زیارت عاشورا که میخوانیم
وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...»هایش؛
لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این «لعن الله...» شامل حال ما هم بشود؟؟؟!!!!!
مایی که گاه خودمان را
"ارزانتر" از شمر و عمر و ابنزیاد میفروشیم......
جمله ای بس سنگین از شهید آوینی:
"کربلا"به رفتن نیست...
به شدن است!..
که اگر به رفتن بود!
شمر هم "کربلایی" است!
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
2.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عملی که باعث میشه برکت ببشمارشه...
🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
3.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖊مرحوم #دولابی می فرمودند :
1️⃣ همین که گردی بر دلتان پیدا می شود
☘️ یک سبحان الله بگویید ، آن گرد کنار می رود.
2️⃣ هرجا هم فیضی و نعمتی به شما رسید
☘️ الحمدلله بگویید ، چون شکرش را به جا آورده ای ، گرد نمی گیرد.
3️⃣ هر وقت خطایی انجام دادید
☘️ استغفرالله چاره است.
👌 با این 3 ذکر با خدا صحبت کنید. صحبت کردن با خدا ، ذات غم و حُزن را می برد.
🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
26.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥معجزه ای از حدیث شریف کساء
👤حجت الاسلام فرحزاد
🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
از این حرفش که گفت گم شو برو استفاده کردم و کفشهام رو پوشیدم اومدم بیرون آخه نمیتونم مامانم رو ببرم خونه فاطمه خانم بعد ساسان چی به من میگه
تا شب که بابام بیاد من تو کوچه بودم بابام تا چشمش افتاد بهم پرسید
_چرا تو کوچه وایسادی
اگه میگفتم که مامان بهم گفته برو باز دلیلش رو میپرسید اوضاع بدتر میشد جواب دادم
_همین جوری اومدم هوا بخورم
کلید انداخت در رو باز کرد دوتایی با هم وارد خونه شدیم از روزی که ساسان رفته خونمون بی روح شده انگار کسی حوصلهش نمیاد حرف بزنه پدر مادر منم کوتاه بیا نیستند و حاضر نیستند که اکرم رو به عنوان عروسشون قبول کنند سفره شام رو که پهن کردیم صدای گریه و جیغ زنانه از کوچه اومد ریختیم توی کوچه. همه از هم میپرسیدن چی شده صداها از خونه اعظم خانم همسایه اول کوچه میاد
مامانم رو کرد به منیر خانم همسایه رو به رویی مون پرسید
چرا از این خونه داره صدایِ گریه میاد
منیر خانم جواب داد
_من رفتیم ببینیم چی شده در رو، روم باز نکردن
مامانم و منیرخانم مشغول صحبت کردن بودن که آمبولانس پیچید توی کوچه و زنگ خونه سر کوچه رو زد آقایون اورژانس وارد خونه شدن چند دقیقه گذشت یکی رو روی برانکارد خوابونده بودن روش هم ملافه سفید کشیدن و آوردن بیرون به دنبالش پدر و مادر و خواهر برادرهاش گریه کنون راه افتادن. مامانم دلش طاقت نیاورد رفت جلو و بر گشت رو به منیر خانم زد زیر گریه
_شهرام پسر وسطیه اعظم خانم رویِ برانکارد بود
منیر خانم پرسید
_مُرده بود
مامانم با گریه جواب داد
_آره
منیر خانم گفت
بیچاره شهرام یه دختر رو میخواست اعظم خانم و مشد اسماعیل میگفتن نه حتما شهرام از فشار عصبی سکته کرده