#ایشان با آن #فکر #اقتصادی و #مدیریت #قویاش اگر میخواست برای #خودش #کار کند الان #میلیاردر بود، اما که #فکرهای #بزرگش را #فقط برای #کارهای خیر #صرف میکرد.
🍃🌷🍃
میگفت بیایید به #دو #هدف کلی دست پیدا کنیم، یکی اینکه تا چند سال بعد یک #گزارش #خدمت #حضرت آقا بفرستیم که در یک #گوشه کشور به اسم #اسلامشهر هیچ #فقیری سر گرسنه زمین #نمیگذارد و #خیالتان از اینجا راحت باشد.
🍃🌷🍃
و #دوم؛ #حداقل #هزار #شغل در #اسلامشهر #خود ما #ایجاد کنیم. #رسیدن به این #دو هدف به #راحتی #میسر نبود، بنابراین #ایشان هر #کاری میکرد و هر #پیشرفت یا #ترقی میکرد صرف #گسترش #کارآفرینی میشد.
🍃🌷🍃
با چنین #دیدگاهی #آقا مهدی با آن همه #مشغله و #کارهای اقتصادی و... فقط یک #آپارتمان #هشتاد و خردهای متری در همان #محلهمان مهدیه جنوبی و یک #ماشین تیبا داشت.😭
🍃🌷🍃
#بابا هم که به افراد زیادی #قول داده بود، #خودش ۱۸۰#نفر را با #هزینه #شخصی میبرد. ما از این جریان اصلاً #مطلع #نبودیم. یکی از دوستانش بعداز #شهادت شون به ما گفتند #بابا هیچ وقت از #کارهای خیرش در #خانه #حرفی #نمیزد.😭😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از دوست #شهید آقا جواد حیدری :
ما در شهرک مهدیه جنوبی اسلامشهر بچه محل بودیم. البته بنده سه سال از ایشان بزرگتر هستم و در بسیج به نوعی پیشکسوت #آقا مهدی بودم.
🍃🌷🍃
#پدر ایشان از #جانبازان شیمیایی #دفاع مقدس بود که در مقطعی مشکل #شیمیاییاش عود کرد و نتوانست کار سنگین انجام دهد. (#حاج یدالله #پدر #آقا مهدی درست یک سال قبل مرحوم شد)
🍃🌷🍃
#ایشان به دلیل #مشکل #پدرش و همین طور #بیماری سرطان #برادر کوچکترش میثم که چند سال درگیر آن بودند، مجبور بود از #نوجوانی کار کند و #زحمت بکشد.
🍃🌷🍃
ما #بسیجی #مسجد #امام جواد (ع)🌷بودیم و حدود ۲۰#سال پیش هم #مؤسسه #خیریه #امام جوادالائمه (ع)🌷را در همین #مسجد #تأسیس کردیم. #بانی این #کار خود #آقا مهدی بود. چون خودمان با #فقر دست و پنجه نرم کرده بودیم، گفتیم کاری برای #مستمندان انجام دهیم.
🍃🌷🍃
#بابا هم که به افراد زیادی #قول داده بود، #خودش ۱۸۰#نفر را با #هزینه #شخصی میبرد. ما از این جریان اصلاً #مطلع #نبودیم. یکی از دوستانش بعداز #شهادت شون به ما گفتند #بابا هیچ وقت از #کارهای خیرش در #خانه #حرفی #نمیزد.😭😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از دوست #شهید آقا جواد حیدری :
ما در شهرک مهدیه جنوبی اسلامشهر بچه محل بودیم. البته بنده سه سال از ایشان بزرگتر هستم و در بسیج به نوعی پیشکسوت #آقا مهدی بودم.
🍃🌷🍃
#پدر ایشان از #جانبازان شیمیایی #دفاع مقدس بود که در مقطعی مشکل #شیمیاییاش عود کرد و نتوانست کار سنگین انجام دهد. (#حاج یدالله #پدر #آقا مهدی درست یک سال قبل مرحوم شد)
🍃🌷🍃
#ایشان به دلیل #مشکل #پدرش و همین طور #بیماری سرطان #برادر کوچکترش میثم که چند سال درگیر آن بودند، مجبور بود از #نوجوانی کار کند و #زحمت بکشد.
🍃🌷🍃
ما #بسیجی #مسجد #امام جواد (ع)🌷بودیم و حدود ۲۰#سال پیش هم #مؤسسه #خیریه #امام جوادالائمه (ع)🌷را در همین #مسجد #تأسیس کردیم. #بانی این #کار خود #آقا مهدی بود. چون خودمان با #فقر دست و پنجه نرم کرده بودیم، گفتیم کاری برای #مستمندان انجام دهیم.
🍃🌷🍃
به روایت از پسر #شهید :
#پدرم از #اولین نفراتی بودند که به تولید #ماسکهای بهداشتی پرداختند،وقتی شروع به #تولید ماسک کرد، ماسک در اوج #گرانی و #کمیابیاش بود، #کارگاه خیاطی را #جمع و از #امکاناتش برای #تولید #ماسک استفاده کرد.
🍃🌷🍃
#ماسکهای تولیدی را هم به هر کسی نمیداد که وارد #دلال بازی و این چیزها بشود. در #کارگاهش #گروههای جهادی میآمدند و #سه شیفته به صورت #شبانهروزی #کار میکردند.
🍃🌷🍃
#همان اوایل، ایشان #ماسکها را #مجانی در اختیار خیلی از #نهادها و #جاهایی قرار میداد که #امکان #خرید #ماسک نداشتند. به جاهایی هم که میفروخت اصلاً #سودی نمیکرد.
🍃🌷🍃
در همین #راه تهیه، #تولید و #توزیع #ماسک با خیلی از #افراد #ملاقات میکرد و #جلسه داشت. در یکی از همین #جلسات فردی که #کرونا داشت این #ویروس را به #پدرم و #آدمهایی که در آن #جلسه بودند انتقال داد😭
🍃🌷🍃
سال گذشته #خیری به #بابا گفته بود #هزینه اربعین ۲۰۰#نفر را که امکان #مالی سفر ندارند، #تقبل میکند. کمی مانده به #اربعین، مشکلی پیش میآید و آن #بنده خدا نمیتواند #هزینه را تقبل کند.
🍃🌷🍃
#شهید دفاع مقدس، سید علی خرازانی
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۴۷/۲/۲۰# در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی و زحمت کش متولد شد.
پدر ایشان ،آقا سیدحسین، خوار و بار فروش بودند ، تاپایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت.
🍃🌷🍃
به عنوان #بسیجیی در #جبهه حضور داشت و #بیست و پنجم مهر ۱۳۶۵#، در #سد دزفول به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از دوستان #شهید :
در سال های دوم و سوم راهنمایی (1359-1361) یکی از #بهترین و #صمیمی ترین #همکلاسی هایم #امیر ( سیدعلی ) بود.
🍃🌷🍃
دوران بسیار #دوست داشتنی و #خاطره آمیزی داشتیم این ارتباط علیرغم جدایی در دوران دبیرستان ادامه یافت و به بهانه های مختلف دیدار تازه می کردیم
منزل ما ابتدای خانی آباد نو و منزل #امیر کوچه 60 بود.
🍃🌷🍃
گذشت زمان باز هم ما را از هم جدا نمی کرد تا این که #جنگ پای بسیاری از #نوجوانان و #جوانان را به #جبهه باز کرد و البته #امیر بیشتر از من پای #کار بود.
🍃🌷🍃
تا این که 12#خرداد 65# باز هم با هم #ماموریت گرفتیم که به #جبهه بریم #علی دوست داشت به #گردان عمار لشکر 27 بره و من هم دوست داشتم یا با هم باشیم یا در #گردان حمزه باشم.
🍃🌷🍃
#شهید دفاع مقدس، سید علی خرازانی
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۴۷/۲/۲۰# در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی و زحمت کش متولد شد.
پدر ایشان ،آقا سیدحسین، خوار و بار فروش بودند ، تاپایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت.
🍃🌷🍃
به عنوان #بسیجیی در #جبهه حضور داشت و #بیست و پنجم مهر ۱۳۶۵#، در #سد دزفول به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از دوستان #شهید :
در سال های دوم و سوم راهنمایی (1359-1361) یکی از #بهترین و #صمیمی ترین #همکلاسی هایم #امیر ( سیدعلی ) بود.
🍃🌷🍃
دوران بسیار #دوست داشتنی و #خاطره آمیزی داشتیم این ارتباط علیرغم جدایی در دوران دبیرستان ادامه یافت و به بهانه های مختلف دیدار تازه می کردیم
منزل ما ابتدای خانی آباد نو و منزل #امیر کوچه 60 بود.
🍃🌷🍃
گذشت زمان باز هم ما را از هم جدا نمی کرد تا این که #جنگ پای بسیاری از #نوجوانان و #جوانان را به #جبهه باز کرد و البته #امیر بیشتر از من پای #کار بود.
🍃🌷🍃
تا این که 12#خرداد 65# باز هم با هم #ماموریت گرفتیم که به #جبهه بریم #علی دوست داشت به #گردان عمار لشکر 27 بره و من هم دوست داشتم یا با هم باشیم یا در #گردان حمزه باشم.
🍃🌷🍃
در سال 1367# دوره #فلوشیپ #ایمونولوژی تازه راه اندازی شده و #بخش #ایمونولوژی #بیمارستان #مرکز #طبی کودکان برای این کار مورد تایید قرار گرفته بود. ایشان در آن سال به عنوان #اولین #فلوشیپ این #رشته در #بیمارستان مرکز #طبی کودکان #پذیرفته شد.
🍃🌷🍃
ایشان در سال 1371# به همراه همسر، پسر ۸ ساله و دختر ۶ ساله اش برای مدت #سه سال به #انگلستان رفت و در بخش #ایمونولوژی بالینی #بیمارستان وابسته به #دانشگاه لندن دوره #آموزشی گذراند و سپس به #کشور #بازگشته و به عنوان #هیئت عملی #مرکز #طبی کودکان مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
آنها توانستند #رجیستری را در سال 1378# ایجاد کنند. در این #طرح برای تمامی #بیماران مبتلا به #نقص ایمنی تشخیص داده شده #پرسشنامه #طراحی و #تکمیل گردید.
🍃🌷🍃
سپس تمامی #پرسشنامه تکمیل شده در #نرم افزار #تهیه شده #وارد و #ثبت گردید. تا کنون #سه مقاله در #ارتباط با #نتایج #رجیستری در سال های 2002#، 2006# و 2013#منتشر شد و در مجموع 2000#بیمار مبتلا به #نقص ایمنی #ثبت شده اند.
🍃🌷🍃
بعد از #فارغ التحصیلی در سال 57# در اوایل شهریور برای انجام دوره #سربازی به تهران آمد و در #پادگان عباس آباد مشغول #آموزش شد.
🍃🌷🍃
بعد از گذراندن دو ماه آموزشی، افراد به جاهای مختلف انتقال یافتند. ایشان هم در اواخر مهر ماه به عنوان #پزشک #سپاه بهداشت به #بهداری شهرستان آبادان جهت #کار در #درمانگاه #داروخوین #اعزام شد.
🍃🌷🍃
در مجموع مدت 7#ماه (4 ماه قبل از پیروزی انقلاب و 3 ماه بعد از پیروزی انقلاب) #خدمت سربازی را در #دارخوین بودم و #سه ماه را در #سوسنگرد گذراند.
🍃🌷🍃
ایشان مدتی در #جهاد #سازندگی #سوسنگرد و #اهواز مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
باشروع #جنگ تحمیلی، ایشان برای #پشتیبانی و #تهیه #تدارکات لازم در #ایجاد #بیمارستان #صحرایی و #سرکشی با #سپاه #همکاری داشت.
🍃🌷🍃
با همسرش نسبت فامیلی دارند و از یک طایفه هستند. در #فروردین 1360# ازدواج کردند که #معیار ایشان برای #ازدواج این بود که بیشتر #هم سنخ و #هم سنگ خودش باشند.
🍃🌷🍃
ایشان تصمیم گرفت ابتدا در رشته #بیماری کودکان تخصص بگیرد و بعد از آن #ایمونولوژی بالینی را ادامه بدهد.
🍃🌷🍃
بیشتر دوستان هم محله ای ایشان، سه ماه تابستان را به کاری مشغول می شدند. ایشان هم مانند سایر دوستانش در تابستان ها به #کارهای #مختلفی مانند کار در #خیاطی و یا در #مغازه پدر #مشغول می شد.
🍃🌷🍃
در تابستان سالی که چهارم دبیرستان را گذرانده بود از پدرش خواست که با #پزشکی که در نزدیکی محله شان #مطب داشت و پدرش نیز با او آشنائی داشت صحبت کند تا در صورت موافقت تابستان را نزد وی #کار کند.
🍃🌷🍃
تا #کارهایی مانند #تزریقات، #پانسمان و #کمک های #اولیه را یاد بگیرد. تابستان سال 1347# را در #مطب #دکتر پارسا #خیلی چیزها یادگرفت و همینطور باعث شد که ایشان به #پزشکی علاقمند شد ودوست داشت که #پزشک شود.
🍃🌷🍃
ایشان هم مانند سایر #دانشجویان در #مشهد #فعالیت #سیاسی داشت و با #دوستانش در #تکثیر و #انتشار #اعلامیه های #امام خمینی (ره) #مشارکت می کرد.
🍃🌷🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا
#کار رسانه را جدی بگیرید؛
جنگ امروز جنگ نرم است...
-آیتاللهخامنهای-
#لَعَلَّكَعَنْبابِكَطَرَدْتَني
وَعَنْخِدْمَتِكَنَحَّيتَني
#نڪنددورشودقلبمنازدرگاهت
برڪنارمنڪنازبندگیات #یاﷲ..💚❤️🩹
#ساام علیک مشتیاا
#وقت شومااا شهداایی
#عباداتتون مقبوول درگااه #اوستاا کریم
#عیدتون مباارک..
#التماااس دوعااا
#زت همگی زیااد
Ghasedake par par shodeh🖤
🦋🦋🦋
تنها یک #عشق و #باور #درونی است که آنها را در کار #تفحص #ماندگار میکند، #عشق و #باوری که از #رفاقت با #شهدا نشئت میگیرد. مگر میشود با کسی #رفیق باشید، اما نسبت به او #مسئولیتی در خود احساس نکنید؟
🍃🌷🍃
#حاجمحمود و #بچههای #تعاون #رزم از این ویژگی #خاصترند؛ چرا که #وظیفهشان در زمان #جنگ هم #همین بوده است.
🍃🌷🍃
خود همینها برای #بچهها #پلاک #صادر میکردند، #وسایل #شهدا را میگرفتند، #خبر #شهادتها را برای #خانوادههای آنها میبردند😭 و الان همینها این #دین را بر #دوش خودشان #احساس میکنند.😭😭
🍃🌷🍃
با #التماس از من میخواست کار #یگان آنها تعطیل نشه 😭هیچ موقع #شهید توکلی را این گونه ندیده بودم. طوری #التماس میکرد که انگار نیاز وحشتناکی به این کار داره.😭😭
🍃🌷🍃
من که سراغ ندارم #هیچوقت #حاج محمود احساس #خستگی کرده باشه، یک بار شایعه شد که قراره کمیته مفقودین کار #تفحص بعضی از یگانهای سپاه رو تعطیل کنه #حاج محمود برای دیدن من به اهواز آمد.
🍃🌷🍃
دلیل این #التماسها چه بود؟😭
واقعا #دغدغهاش ماندن در آن #سرزمین و #کار کردن و #پیدا کردن #شهدا بود و #عجیب میلی به #شهادت داشت.😭
🍃🌷🍃
قسمت اول
#پاسدار و#جهادگر #شهید مدافع سلامت،
حاج مهدی حبیب پور
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۶۱/۶/۱۶# در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
متاهل بود و دو فرزند به یادگار دارد،
یک پسر ویک دختر
🍃🌷🍃
ایشان #موسس #خیریه جوادالائمه (ع)🌷بود.
از #نوجوانی وارد #بسیج شد و از همان #نوجوانی کارهای #جهادی و #خیرخواهانه را شروع کرد خیلی #کار میکرد و #خدا🤍 هم به #زندگیاش #برکت داده بود.
🍃🌷🍃
ایشان در کارهای #جهادی، #هیئت،#بسیج، #راهیان نور و... بود. ۱۸#سال بود که #هر ماه در #خانه شان #روضه #امام حسن (ع)🌷 داشتند و #آخر مراسم هم #سفره احسان پهن میشد.
🍃🌷🍃
سالها قبل همراه #دوستان #مؤسسه #خیریه #امام جواد (ع)🌷را #تأسیس کرده بود. حدود ۲۰۰#خانواده محروم را #تحت پوشش گرفته و #بستههای معیشتی و #سبد کالا در #اختیارشان میگذاشت.
🍃🌷🍃
از#اوایل دهه نود تصمیم به #کارآفرینی گرفت یک #کارگاه خیاطی راه انداخت که حدود ۸۰# نفر از #زنان #سرپرست خانواده به صورت #مستقیم در آن #مشغول بودند و ۲۰#، ۳۰# نفر هم #غیرمستقیم با #کارگاه #همکاری داشتند.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت سوم
به روایت از پسر #شهید :
#پدرم از #اولین نفراتی بودند که به تولید #ماسکهای بهداشتی پرداختند،وقتی شروع به #تولید ماسک کرد، ماسک در اوج #گرانی و #کمیابیاش بود، #کارگاه خیاطی را #جمع و از #امکاناتش برای #تولید #ماسک استفاده کرد.
🍃🌷🍃
#ماسکهای تولیدی را هم به هر کسی نمیداد که وارد #دلال بازی و این چیزها بشود. در #کارگاهش #گروههای جهادی میآمدند و #سه شیفته به صورت #شبانهروزی #کار میکردند.
🍃🌷🍃
#همان اوایل، ایشان #ماسکها را #مجانی در اختیار خیلی از #نهادها و #جاهایی قرار میداد که #امکان #خرید #ماسک نداشتند. به جاهایی هم که میفروخت اصلاً #سودی نمیکرد.
🍃🌷🍃
در همین #راه تهیه، #تولید و #توزیع #ماسک با خیلی از #افراد #ملاقات میکرد و #جلسه داشت. در یکی از همین #جلسات فردی که #کرونا داشت این #ویروس را به #پدرم و #آدمهایی که در آن #جلسه بودند انتقال داد😭
🍃🌷🍃
سال گذشته #خیری به #بابا گفته بود #هزینه اربعین ۲۰۰#نفر را که امکان #مالی سفر ندارند، #تقبل میکند. کمی مانده به #اربعین، مشکلی پیش میآید و آن #بنده خدا نمیتواند #هزینه را تقبل کند.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم
#ایشان با آن #فکر #اقتصادی و #مدیریت #قویاش اگر میخواست برای #خودش #کار کند الان #میلیاردر بود، اما که #فکرهای #بزرگش را #فقط برای #کارهای خیر #صرف میکرد.
🍃🌷🍃
میگفت بیایید به #دو #هدف کلی دست پیدا کنیم، یکی اینکه تا چند سال بعد یک #گزارش #خدمت #حضرت آقا بفرستیم که در یک #گوشه کشور به اسم #اسلامشهر هیچ #فقیری سر گرسنه زمین #نمیگذارد و #خیالتان از اینجا راحت باشد.
🍃🌷🍃
و #دوم؛ #حداقل #هزار #شغل در #اسلامشهر #خود ما #ایجاد کنیم. #رسیدن به این #دو هدف به #راحتی #میسر نبود، بنابراین #ایشان هر #کاری میکرد و هر #پیشرفت یا #ترقی میکرد صرف #گسترش #کارآفرینی میشد.
🍃🌷🍃
با چنین #دیدگاهی #آقا مهدی با آن همه #مشغله و #کارهای اقتصادی و... فقط یک #آپارتمان #هشتاد و خردهای متری در همان #محلهمان مهدیه جنوبی و یک #ماشین تیبا داشت.😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت پنجم
#ایشان یک #فروشگاه #راه انداخت و با #مدیریت خوبش ظرف #چهار سال این #فروشگاه تبدیل به یکی از #بزرگترین مراکز #توزیع کتاب در #خصوص #شهدا شد.
🍃🌷🍃
#آقا مهدی از ۱۵#سال پیش در بحث #راهیان نور در #دهلاویه و #معراج #شهدای #اهواز #بزرگترین #نمایشگاه کتاب را #دایر #میکرد. میگفت تا وقتی زنده هستم این #راه را ادامه میدهم. فقط سال گذشته به دلیل بحث کرونا نمایشگاه تعطیل شد.
🍃🌷🍃
در این #نمایشگاهها #آقا مهدی #کتابهای #شهدا را با ۵۰#درصد تخفیف در #اختیار مردم قرار میداد. خود انتشارات ۳۰#یا نهایتاً ۴۰#درصد تخفیف میداد،
🍃🌷🍃
آن وقت #ایشان میآمد #بانی پیدا میکرد و #خودش هم #تخفیفی قرار میداد و #کتابها را با ۵۰#درصد تخفیف میفروخت. #اعتقاد داشت و میگفت من هر چه دارم از #کار برای #شهدا دارم.😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت ۱
#نخستین #شهیده خانم #تفحص شده فاطمه اسدی
🍃🌷🍃
یازدهم مرداد ماه سال ۱۳۳۹ در روستای ماموخ علیا در کردستان، متولد شد. پدر و مادرش آمنه نام داشتند.
مثل خیلی از دختران روستایی در آن سالها از نعمت یادگیری علم و دانش محروم ماند، از زمانی که توان کار کردن را پیدا کرد در کنار سایر اعضای خانواده #کار میکرد و در #اداره امور زندگی #کمک #کار آنان بود.
🍃🌷🍃
در جوانی با شاهمحمد محمودی، ازدواج کرد و در روستای باقرآباد از توابع شهرستان دیواندره ساکن شدند.
همسر ایشان در خارج از منزل برای اداره زندگی تلاش میکرد و ایشان کارهای خانه را عهدهدار بود. ثمره زندگی شان یک دختر سه ساله و یک پسرچند ماه بود.
🍃🌷🍃
و با وجود همه کاستیها از زندگی مشترکشان راضی و به آینده امیدوار بود. طولی نکشید که با اسارت همسرش توسط گروهکهای ضد انقلاب آرامش زندگی شان به هم خورد.😔
🍃🌷🍃
خانمی بود، #بیسرپرست با یک #کودک سه ساله و یک #نوزاد چندماه و در کمال #فقر و #تنگدستی با توکل بر خدا #تلاش برای #نجات همسرش بود که #بیگناه او را به #اسارت برده بودند.😔
🍃🌷🍃
ادامه درد👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت_۲
در کمال شجاعت در مقابل عوامل ضد انقلاب ایستاد تا جایی که آنها ناجوانمردانه ایشان #بیدفاع به #گلوله بستند و #مظلومانه #شهید کردند و #غریبانه #پیکرش را در اطراف روستای نرگسله از توابع شهرستان ديواندره به خاک سپردند.😔
🍃🌷🍃
به روایت از همسر#شهیده:
بنده دردها و سختیهایی، خودم و #همسر و فرزندانم در راه #حفظ و #ارزشهای دینی در جامعه کشیده ایم.
🍃🌷🍃
سال ۱۳۶۰ که ساکن روستای باقرآباد بودم از طرف #سپاه و #جهاد که در آن سالها در کنار #دفاع از #میهن به #عمران و #آبادانی در #روستاها میپرداختند از من خواستند تا برای #تأمین آب روستای حسین آباد سنندج چند حلقه چاه #حفر کنم
در آن سالها #حفر چاه با دست و بدون استفاده از امکانات امروزی انجام میشد. ظرف چند روز کار را به خوبی انجام دادم و #آب شرب مورد نیاز مردم #روستا را تأمین کردم ولی نمیدانستم که این #کار و #خدمت من #جرم محسوب میشود.
🍃🌷🍃
زمستان همان سال که برف زیادی هم بر روی زمین جا خوش کرده بود سه نفر از اعضای گروهک ضد انقلاب مرا كه در خانه بودم به #جرم# همکاری با نظام نوپای #اسلامی دستگیر و چشم بسته از روستا خارج کردند.😔
ادامه دارد👇👇
قسمت دوم
سال ۱۳۶۰# در #پایگاه منتظران #شهادت که مرکز #فرماندهی #جنگ در #جنوب بود به نوعی ایشان را کشف کردند و پی بردند که از لحاظ #هوش و #تدبیر #نظامی #آدم لایقی هست و برای #گذراندن یک دوره #فشرده #طرح و #عملیات #انتخاب شد.
🍃🌷🍃
پس از طی این دوره تا زمان #شهادت به عنوان #مسئول #طرح و #عملیات #قرارگاه نصر در کنار #سردار #شهید حسن باقری بود و تا لحظه #شهادت هم هیچکس نمیدانست که ایشان در #جنگ #چهکاره هست.
🍃🌷🍃
به روایت از #سردار امین شریعتی درمورد #هوش و #ذکاوت #شهید: لحظه به لحظه که پیش میرفتیم و #اعتماد به نفس و #خلاقیت #مسعود را میدیدم واقعاً #شگفتزده میشدم.
🍃🌷🍃
بهگونهای که #ساعتها بدون آب و غذا و خواب #کار را انجام دادیم و حتی ایشان #سؤالاتی را طرح کردند که باعث شد #شناساییها را دوباره #چک کنیم.
🍃🌷🍃
بالاخره بعد از چند روز،# مسعود #پیشنویس طرح #عملیات را بهعنوان #طریقالقدس تهیه کرد و با تنظیم آن توسط #فرماندهان عالیرتبه منطقه جنوب به #آقامحسن و #شهید #صیاد ارائه شد.
🍃🌷🍃
#تصویب هم شد و بعد از مدتی #عملیات #طریقالقدس با #موفقیت انجام شد.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇