﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید سجاد قدمی
فرزند محمدعلی
متولد 1378/11/18
محل تولد : قروه کردستان
تاریخ شهادت : 1402/02/01
محل شهادت : مرز بسطام کردستان
دین : اسلام
درجه : استواریکم
استان سکونت : کردستان
شهر سکونت : قروه
نوع استخدام : کادر مرزبانی
تاریخ حادثه : 1402/02/01
استان حادثه : کردستان
محل دفن : گلزار شهدای قروه
علت شهادت : پایش مرزی
عامل شهادت : واژگونی خودرو
شرح علت شهادت : شهید مدافع وطن سجاد قدمی متولد سال 1378 قروه کردستان، از کارکنان مرزبانی قروه مورخ 1402/2/1 در عملیات پایش مرزی براثر حادثه به شهادت رسیدند.
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
«🌼✨»
#چادرانھ🧕🏼
حجابماننداولینخاڪریزجبهہاسٺ
ڪہدشمنبراۍتصرفسرزمینۍ
حتماًبایداول آنرابگیرد.🔖🎈
+بانو
#محڪمبگیرچادرترا🙂♥️
#حجاب
_قول من به شهدا چادرمه..؛
سرم بره چادرم نمیره..!
#چادࢪانـه
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
👈چادرتـ را سر ڪن
از اینجاے ڪار بہ بعد با توستـ
➣باید شهر بوے فاطمہ(س) بردارد 🌹
⚫️باید هر طرفـ را ڪہ نگاہ ڪردے ،
فرزندان فاطمہ(س) را ببینے❣
🌀ڪہ دارند براے یارے امامشان آمادہ مےشوند
چــــ♡ـــادرتـ را سر ڪن ؛🌟
چــــ♡ــادر لباس فرم فاطمے هاستـ 💕
اصلا زین پس 🔻🔻
چـــــ♡ــادر نشانہ آنهایے است ڪہ میخواهند در قیام مهدوے امامشان را یارے ڪنند
چـــــ♡ــــادر نشانہ اے باشد براے ڪسانے ڪہ دیگر فڪر دیدہ شدن نیستند⁉️
✅اینبار فڪر پسندیدہ شدن هستند حضرتـ زهرا (س) باید بپسنددتـ 😍
و زیر حڪم چــــ♡ـــادرتـ را امضا ڪند📝
باید تعهد بدے ڪہ در گردان فاطمـــے ها حافظ حیا و عفت باشی
💢باید حواست باشد ڪہ امام زمان هر لحظہ تو را میبیند
در ڪوچہ و بازار و خیابان چــــ♡ـــادر تو ،
بـــانو عَلـَم این جبهہ ے جنگ نرم است♥️
مبادا دشمن چادر از سرت بردارد😡
گردان فاطمے باید با چــــ♡ـــادرش بوے یاس بدهد
✍شھیدآوینیمیگفت:
بالینمیخواهم...
اینپوتینھایڪھنہھممیٺواند
مرابہآسمانھاببرد
منھم بالے نمیخواھم.
بیشكبا'ݘادرم'میتوانممسافرِ آسمانھاباشم:)
چادر من،بالپروازمَناسٺ.
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🕋 #دم_اذانی
🕗زمان اذان
بشیـــن کنارِش...
آرومِ آروم 😌
تا وقتی درآغوش خدایی
از هیچ چیز نترس و
برای هیچ چیز عجله نکن!
فقط یه جا عجله کن:
👈🏻که تا دیرنشده عاشق شی.
┄┄┅┅┅○❁○┅┅┅┄┄
#نماز_اول_وقتش_میچسبه
#دعا_کنیم_برای_ظهور_امام_زمان_علیه_السلام 🤲🏻
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#تشرفات
#حکایت_وصل_مهدی_عج🌴
✍این خاطره را شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو برای آزاده شهید حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی نقل کرده اند:
یک بار مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه رودخانه وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج می زد بر سر ما و من دیدم با زن و بچه نمی توانم عبور کنم. راه بر گشت هم نبود، چون همه جا در ایران دنبال من بودند. همان جا متوسل به وجود آقا امام زمان ارواحنافداه شدیم. نمی دانم چه طور توسل پیدا کردیم گفتیم: آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب در نمانند، آقا! اگر من مقصرم این ها تقصیری ندارند.
✨💫✨
در همان وقت اسب سواری رسید و از ما سوال کرد این جا چه می کنید؟ گفتم: می خواهیم از آ ب عبور کنیم. بچه را بلند کرد و در سینه ی خودش گرفت، من پشت سر او، خانم هم پشت سر من سوار شد. ایشان با اسب زدند به آب؛ در حالی که اسب شنا می کرد راه نمی رفت. آن طرف آب ما را گذاشتند زمین. من سجده شکری به جا آوردم و در همان حال گفتم بهتر است از او بیشتر تشکر کنم. از سجده برخاستم دیدم اسب سوار نیست و رفته است در همین حال به خودم گفتم لباس هایمان را دربیاوریم تا خشک شود نگاه کردیم دیدیم به لباس هایمان یک قطره آب هم نریخته است! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است. دو مرتبه به سجده شکر افتادم و حالت خاصی به من دست داد.
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#حرفقشنگــ✨
وقتےشماازاینوانطعنهمیخورید
ولاجرمبهگوشهاتاقپناهمیبرید..😔
وباعکسهایماسخنمیگویید
واشڪمیریزید..
بهخداقسماینجاکربلامیشود..💔
وبرایهریڪازغمهایِدلتان
اینجاتمامشهیدانزارمیزنند.....(:
🦋🦋🦋
#آبرو
توی خونه دائم در حال نضافت بودم. کنترل سه تا نوجوان خیلی سخت بود شش ماه زندگی ما اینجوری بود وقتی که به شوهرم اعتراض می کردم سرم فریاد می کشید و میگفت من که نمی تونم کارمو بخاطر تو تغییر بدم حالا چند روز میرم ماموریت مگه چی میشه توقع داری سرکار نرم و بشینم بچه داری کنم؟ انگار یه صدایی توی سرم زنگ زد گفت که زندگیت در حال زیر و رو شدن هست و یه چیزی این وسط درست نیست اما بازم خودمو به نفهمی زدم گفتم به خاطر فشار کاری همسرم اینجوری رفتار کرد یه روز همسرم گفت که باید یه مأموریت به مشهد بره خیلی براش مهمه خیلی خوشحال بود می گفت شرایط شغلیش داره بهتر میشه و این ماموریت خیلی واجبه خوشحالی همسرم غیرعادی بود و من احمق فکر کردم که واقعاً به خاطر کارش اینجوری هست...
ادامه دارد...
کپی حرام
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔰 فرازی از وصیت نامه شهید؛
با عرض پوزش تقاضایی که از رزمندگان، جانبازان و خانوادههای معظم شهیدان در طول انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و هم اکنون در حال ایثارگری و جانبازی برای اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی متحمل میشوید حتی اگر برایتان مشکل بوجود آمده یا میآید از عملکرد خوب و خالصانه خود پیشمان نگردید.
انقلابی بودن خوب است اما انقلابی ماندن مهمتر و موجب عاقبت بخیری میشود.
با تقدیم احترام
سرباز کوچک آقای خامنهای، رضا رستمی مقدم
شهید رضا رستمی مقدم🌷
ولادت: ۱۳۴٠/۴/۵ ، خرم آباد
شهادت: ۱۳۹۵/۳/۱۴، حلب - سوریه
🦋شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🦋
الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🍃هرچه بگویم باز نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم چرا که هنوز درکی از مقام والای شهید و #رسم_شهادت ندارم.😔
هنوز اندر خم این کوچه ماندم وَ به گمانم قرار نیست دل را تکانی بدهم تا گرد و غبارهای هایش برود و #صاف شود ،دلم یک #پایان متفاوت میخواهد مثل همه آنهایی که رفتند. 😓
.
🍃دلم پر میکشد برای #مکتبی که جایی برای من نیست چون هنوز خود را پیدا نکردم.😞
.
🍃کاش متفاوت به آخر برسیم!😌
وگرنه #مرگ
پایان همه قصه هاست.🌹
.
✍️نویسنده : #مهدیه_نادعلی
.
🌸 به مناسبت سالروز
#تولد #شهید_سعید_بیاضی_زاده
.
📅تاریخ تولد : ۵ تیر ۱۳۷۳
.
📅تاریخ شهادت : ۲۲ مهر ۱۳۹۵ .حما سوریه
.
🥀مزار شهید : روستای محمد آباد ساقی
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
⚘شهدای مظلوم فراجا⚘:
شهید حسن کریمی
فرزند محمد
متولد 1339/03/07
محل تولد : قم
تاریخ شهادت : 1402/02/07
محل شهادت : بیمارستان آیت الله گلپایگانی قم
مذهب : شیعه
دین : اسلام
وضعیت تاهل : متاهل
تحصیلات : دیپلم
استان سکونت : قم
شهر سکونت : قم
نوع استخدام : سرباز ژاندارمری
تعداد فرزندان : 2
تعداد پسرها : 1
تعداد دخترها : 1
تاریخ حادثه : 1360/06/09
استان حادثه : خوزستان
محل دفن : گلزارشهید راهجرد
علت شهادت : جراحات جنگی و جانبازی
عامل شهادت : عوارض جانبازی
شرح علت شهادت : شهید مدافع وطن حسن کریمی متولد سال 1339 قم از کارکنان ژاندارمری سال 1360 در منطقه آبادان براثر اصابت ترکش خمپاره رژیم بعثی عراق به جانبازی نائل و پس از تحمل سال ها جراحات جانبازی مورخ 1402/2/7 به یاران شهیدش پیوست.
🦋🦋🦋
#آبرو
مثل همیشه که شوهرم رفت تا یه چند ساعت بچهها ناراحت بودن دو روز گذشت که از پلیس با من تماس گرفتن گفتن که شوهرم توی جاده شمال تصادف کرده، گفتم محاله اون به مشهد رفته اما گفتن که توی جاده شمال تصادف کرده و فوت شده دنیا دور سرم چرخید همراه پدرم رفتیم به سمت شمال توی مسیر فقط گریه میکردم و دعا میکردم که اشتباه باشه تصورشم سخت بود که دیگه شوهرم زنده نباشه توی مسیر فقط خودمو میزدم و گریه میکردم. وقتی رسیدیم بیمارستان جسد شوهرم رو دیدم و تایید کردم، پلیس گفت همراه خانوم داشتن. گفتم به من گفته بود که تنها میره مشهد آقای پلیس گفت: خانم توی ماشین ی خانم دیگه هم بود و توی مدارکشون هم ی صیغه نامه بود. فوری با شرکت تماس گرفتم و از رئیسش پرسیدم شوهرم ماموریت میرفته؟ رئیسش گفت: بخشی که شوهر شما کار می کرده ماموریتی نبوده ایشون مرخصی گرفته بوده برای مریضی بچه ها. فهمیدم که تمامی ماموریت ها مسافرت های عاشقانه همسرم با معشوقه ش بوده
ادامه دارد...
کپی حرام