eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
108 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
❌️ ستاد مرکزی پزشکیان در زنجان خیلی جالبه عکس سردسته های فتنه ۸۸ رو بنر زدند تو ستاد پزشکیان ! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ... انتشار با ذکر 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شطرنج‌بازان چیره‌دست 🗯 مهم نیست اسرائیل چه واکنشی به عملیات مشترک مقاومت یمن و عراق نشان دهد؛ آن‌ها راه گریزی از شکست ندارند. انتشار با ذکر 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
تا اذان صبح از فکر وخیال هم خوابم نرفت هم نتونستم درس بخونم. با شنیدن صدای اذان اومدم دستشویی وضوع گرفتم و اومدم نماز صبحم رو خوندم و خوابیدم با صدای مکرر و پشت هم مامانم که میگه ماهان پاشو مدرسه ت دیر میشه از خواب بیدار شدم و اومدم توی هال، یا خدا بابا سر سفره صبحانه نشسته. با اضطراب رو کردم به مامان و بابام _ سلام بابام محل نداد. مامانم گفت سلام زود باش لباس بپوش برو مدرسه دیرت شده منم برات لقمه میگیرم توی راه بخور بابام نگاهی انداخت به مامانم بیخود زحمت نکش این آخرشم هیچی نمیشه مامانم جوابش رو نداد و رو به من، با اشاره ابرو فهموند که زود باش حاضرشو بابام ادامه داد آخرشم باید براش از این بیسکویهای رنگا رنگ بگیرم بدم بهش بره سر چهار راها بفروشه حرفهاش بد جوری رفتن تو مخم برای اینکه بیشتر از این حرفهای تحقیر آمیزش رو تحمل نکنم. خیلی سریع حاضر شدم و لقمه ای که مامانم برام گرفته رو گذاشتم توی کیفم و از خونه اومدم بیرون چند قدمی که از خونه دور شدم متوجه شدم که از شدت استرس و عصبانیت یادم رفته خدا خافظی کنم. با دست زدم رو پیشونیم _ وااای بد بخت شدم ظهر که برم خونه باید توهین ها و تیکه متلک های بابام رو تحمل کنم. سری تکون دادم و با خودم گفتم بی خیال حالا کو تا ظهر ولی این حرف هم نتونست درون داغون من رو آرامش بده. انقدر که حس کردم دارم بالا میارم و واقعا دلم بهم خورد و داشتم بالا میاوردم سریع نشستم سر جوب و چند بار دلم زیر و رو شد ولی چیزی از دهنم خارج نشد. دلم میخواست وقت داشتم و میرفتم پیش امیر محمد بگم _ببین بابام با من چیکار میکنه اونوفت تو میگی... ادامه دارد... کپی حرام⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دختربچه‌ای که بمباران صهیونیست‌ها، مهلت پوشیدن کفش‌های عید را به او نداد... انتشار با ذکر 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴پیشنهاد میکنم حتما ببینید حقایقی درمورد رو میگه که برای ما اشکار نیست و ازش الکی میترسیم..!! 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃
قاضی زاده هاشمی: آقای پزشکیان،دولت رئیسی تونست غربزدگی رو کنار بذاره،بخلاف دولت قبل که دوست شما بود. پزشکیان :بنده هیچ ربطی به دولت روحانی ندارم😑 انتشار با ذکر 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
🌷اولین یادواره سه شهید والامقام روستای ریگچشمه ساری «شهیدان سید موسی حسینی،سید حمید رضا هاشمی،اسماعیل خلیلی» 🗓زمان:جمعه۱ تیر۱۴۰۳ از ساعت ۱۰ صبح 🕌 مکان: کیلومتر ۲۰ جاده ساری،کیاسر،حسینیه روستای ریگچشمه 🌷دعوتید به میهمانی لاله ها انتشار با ذکر 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
🔸صحنه‌ی این انتخابات، جنگ صفین روزآمدشده است. 🔹جماعتی قرآن و نهج‌البلاغه بر سر نیزه زده‌اند، در نقل آیات و روایات از هم سبقت می‌گیرند و خود را مالک اشتر زمانه تصویر می‌کنند در حالی که در وارونه‌نمایی، فریبکاری، و تظاهر به بی‌پیرایگی در جهت تحمیق مردمان، چیره‌دست‌ترین‌ها هستند. انتشار با ذکر 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫وضعیت یکی از ستادهای پزشکیان در اصفهان و پخش ترانه اغتشاشات ١۴٠١ ! انتشار با ذکر 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫وضعیت یکی از ستادهای پزشکیان در اصفهان و پخش ترانه اغتشاشات ١۴٠١ ! انتشار با ذکر 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
باهاش رفیق شو. یادم اومد قبل از اینکه توبه کنم و نماز بخونم بابام خیلی دوستم داشت و بهم توجه میکرد همه این بی محلی ها و اون لگدی که به شکمم زد به خاطر اینه که من مثل اونها فکر نمیکنم. من تا دیشب از بابام کتک نخورده بودم. از فکر و خیال و استرس نتونستم لقمه م رو بخورم. وارد مدرسه شدم و تا پایان زنگ آخر همش تو خومم که بالاخره کی این روزهای تلخ زندگی من تموم میشه. از مدرسه اومدم بیرون دلم نمیخواد برم خونه؟ خونه نه جهنم فامیلهامونم بهمون نزدیک نیستن که برم خونشون خونه امیر محمدم روم نمیشه برم. ساسانم که دیگه تحویلم نمیگیره. قدم زنون اومدم تو پارک کنار مدرسه و نشتم روی نیمکت یک ساعتی نشستم فکرم رفت پیش مامانم الان بابام بره خونه ببینه من نیستم به مامانم گیر میده. از روی نیمکت بلند شدم و اومدم سمت خونمون همزمان که اومدم تو کوچمون بابام هم رسید. تا من رو دید نگاه چپی بهم انداخت و ساعتش رو نشون داد _ ببین ساعت چنده کدوم گوری بودی من هر جوابی به بابام بدم محکوم هستم ساکت فقط نگاه کردم با سرش اشاره کرد _گم شو برو تو با ترس و لرز که نزنم وارد خونه شدم. بابامم پشت من اومد و در رو محکم بست و داد زد _تحویل بگیر خانم. شازدتون ساعت یک و نیم بعد از ظهر تازه تشریف اوردن ازش بپرس کجا بوده مانانم رنگ روی پریده پرسید _کجا بودی؟ _تو پارک کنار مدرسمون گله مند زد پشت دستش تو دیونه ای، دلم هزار راه رفت بچم کجا رفته زنگ زدم به بابات که ماهان هنوز نیومده خونه اونوقت تو رفتی تو پارک نشستی؟ خواستم دلیلش رو به مامانم بگم که دیدم بابام کنارم ایستاده و جرات نکردم... ادامه دارد... کپی حرام⛔️