مگرمی شود
درقلب پدر ...
عشق و محبت فرزندنباشد ؟!
مگرپدرمیتوانددرهرحال
دل ازفرزند خودبکند؟!
مگر او،علاقه ندارد...
رشد وتعالی #فرزند را ببیند؟
.
اما ...رفت ...
و آرزوهایش را ...
پشت درهای دنیا ...
#خاک_کرد ...
و برای #عشق ...
#آسمان را درآغوش کشید ..
#مدافع_حرم_و_ولایت
#شهیدحسین_مشتاقی
#دوقلوها
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
#فرزند ۱
بیست و دو سالم بود که به پیشنهاد مادرم با دخترخاله م ازدواج کردم زندگی خوبی داشتیم ولی چون تازه اول راه بودیم مشکلات مالی کمر شکن بود صدام در نیمومد و بیشتر از قبل کار میکردم پدر زنمم همش بهم سرکوفت میزد که مورچه چیه که کله پاچه ش چی باشه تو پسر با جناقی و چیزینمیشی زنمم همیشه سکوت میکرد و گاهی به این شوخی های بی مزه میخندید ی جورایی این کارش مهر تایید روی حرفهای پدرش بود فشار کاریم رو بالا بردم که زنم کمبود نداشته باشه و ناراحت نشه رفاه و رضایت همسرم اولویت اولم بود اما نمیذاشتم از خانواده خودم کسی چیزی بفهمه
#ادامهدارد
❌کپی حرام⛔️
#فرزند ۲
زنم اصلا مراعات مخارج رو نمیکرد و برام مهم نبود هر چیزی میگفت عمل میکردم فقط میخواستم اون خوشبخت باشه اگر میگفت بمیر بی چون و چرا میمیردم ی روز مادرم اومد خونمون و متوجه خستگی زیاد من شد وقتی پرسید چرا اینجوری هستی زنم گفت که مشکلات مالی مون زیاده و احمد مجبوره بیشتر کار کنه خیلی بهش فشار میاد و نمیتونه منو ببره گردش مامانمم که دید زنم اینجوری میگه گفت خاله جان خدا بزرگه و غصه نخور از خونه رفت اولین دعوای منو همسرم اون شب بود که بهش گفتم حق نداشتی به مادرم چیزی بگی اما اهمیت نداد و با بی خیالی گفت مادرته مگه چیه؟ بذار بفهمن چقدر تو سختی هستی شاید یکی ی کاری برات کرد
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#فرزند ۳
خیلی جدی بهش گفتم بار اخرت باشه اینکارو میکنی تو کاری به اینکه من تو سختی هستم یا نیستم نداشته باش تو هر چیزی خواستی بگو اگر نداشتی اونوقت ابرو ریزی کن زنم خیلی ناراحت شد و چند روزی باهام سرسنگین بود ی روز مادرم اومدخونمون و گفت پسرم بیا دم در رفتم دیدم تمام مایحتاج خونه رو خریده و با ماشین اورده گفتم نمیخوام چرا خریدی اونم گفت لازم میشه وقتی مادرم رفت به زنم گفتم کدوم از اینارو خواستی و نداشتی که این ابرو ریزی رو راه انداختی؟ بیخیال مشغول بازرسی وسایل بود دیگه مادرم کارش شده بود مدام بهم پول میداد یا برامون چیزی میاورد منم دیگه فشار روم کم شده بود و کم کم داشتم رنگ ارامش رو میدیدم تا اینکه کمک های مادرم کم شد
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#فرزند ۳
خیلی جدی بهش گفتم بار اخرت باشه اینکارو میکنی تو کاری به اینکه من تو سختی هستم یا نیستم نداشته باش تو هر چیزی خواستی بگو اگر نداشتی اونوقت ابرو ریزی کن زنم خیلی ناراحت شد و چند روزی باهام سرسنگین بود ی روز مادرم اومدخونمون و گفت پسرم بیا دم در رفتم دیدم تمام مایحتاج خونه رو خریده و با ماشین اورده گفتم نمیخوام چرا خریدی اونم گفت لازم میشه وقتی مادرم رفت به زنم گفتم کدوم از اینارو خواستی و نداشتی که این ابرو ریزی رو راه انداختی؟ بیخیال مشغول بازرسی وسایل بود دیگه مادرم کارش شده بود مدام بهم پول میداد یا برامون چیزی میاورد منم دیگه فشار روم کم شده بود و کم کم داشتم رنگ ارامش رو میدیدم تا اینکه کمک های مادرم کم شد
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#فرزند ۴
زنم که دید کمک ها کم شده صداش در اومد و گفت چرا اینجوری هست و مامانت داره شل کن سفت کن راه میندازه که چیو ثابت کنه هر چی بهش گفتم اون وظیفه ای نداره و اگر پولی بده لطف کرده اصلا متوجه نمیشد فقط میگفت چرا کمک نمیکنن تا چند وقت این دعوای ما بود که کمک های مادرم قطع شد دیگه واقعا زنم عصبی بود و همش میگفت برو ببین پولهاشو چیکار میکنه اونهمه حقوق بابات رو میگیره میخواد چیکار انقدر در گوشم خوند و خوند که منو ترغیب کرد برم مادرمو کتک بزنم تا ازش پول بگیرم منم که دیگه مزه مال مفت رفته بود زیر دندونم راضی شدم رفتم خونه مادرم تا خواست حرفی بزنه شروع کردم داد و بیداد که چرا دیگه پول نمیدی من پول میخوام و شروع کردم به کتک زدن مادرم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#فرزند ۵
انقدر زدمش تمام بدنش سیاه و کبود شد پولهاش رو برداشتم و برگشتم خونمون زنم تشویقم کرد و گفت هفته ای ی بار بزنیش ادب میشه یک هفته گذشت و ی روز تو خیابون خلوت بودم که چندتا مرد هیکلی اومدن سمت ماشینم و منو کشیدن بیرون انقدر منو زدن تمام بدنم رو با قمه تیکه تیکه بریدن و رهام کردن حتی ی جای سالم روی بدنم نبود وقتی به هوش اومدم دیدم توی بیمارستانم و پرسیدم امروز چندمه متوجه شدم ده روز بیهوش بودم اونا حتی به ماشین و پولهامم دست نزدن انگار تیر غیب بودن که فقط منو بزنن به محض خوب شدن رفتم و به دست و پای مادرم افتادم منو حلال کن، منو حلال کرد ولی عذاب وجدان رهام نمیکمخ
#پایان.
❌کپی حرام⛔️