eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
6.3هزار ویدیو
105 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🔳 🌴آرزو نیست رجز نیست من آخر روزی 🌴وسط صحن حسن سینه زنی خواهم کرد 🎙 👌بسیار دلنشین 🦋🦋🦋
قلبم میگه این عین یقینه - @Maddahionlin.mp3
4.91M
🔳 🌴قلبم میگه این عین یقینه 🌴این عقده نمیمونه تو سینه 🎙 👌بسیار دلنشین 🦋🦋🦋
﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام ...🌿🌸🌺🌸🌿 🦋🦋🦋
﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ دلم شورِ دمادم دارد اینجا هوای گریه نَم نَم دارد اینجا دلِ من روشن از نورِ حضور است صفای سعی و زمزم دارد اینجا به یادِ گل رخان با سینه ی درد هزاران غصه و غم دارد اینجا نمی پرسد کسی از حالِ زارش نه همراهی نه محرم دارد اینجا ندارد هم زبانی، هم نشینی بسی اندوه و ماتم دارد اینجا نشسته خسته و غمگین کناری که یاری مهربان کم دارد اینجا 🥀🍂 💔 🏴 🦋🦋🦋
﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ پنج پسر داشتم، اما عبدالله چیز دیگری بود، یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم، زل زد تو چشم هایم، نگاهش دلم را لرزاند گفت: مامان من تو نمیخوای خمس پسرهات رو بدی؟ گفتم: مادر نرو سوریه عبدالله گفت: خودت یادم دادی مامان همان وقت ها که چادرت رو می کشدی سرت و دست ما پنج تا رو می‌گرفتی و می‌کشوندی تو هیئت و مسجد، در روضه ضجه می‌زدی و می‌گفتی: کاش کربلا بودیم یاری‌ات می‌کردیم، یادته؟ بلند بلند داد می‌زدی که خانم زینب من و بچه هام فدات بشیم، بفرما الان وقت عمل شده گفتم: پسرم من هیچ؛ با این دخترهای بابایی چه کنم؟! گفت: مادر با این حرفها دلم رو نلرزون، مگه هیچ کدام از اونایی که زمان جنگ رفتن زن و بچه نداشتن، آنقدر گفت و گفت تا راضی‌ام کرد. 🌷شهید مدافع‌حرم‌حاج عبدالله باقری🌷 🔹تاریخ ولادت: ۱۳۶۱/۱/۲۹ 🔸محـل ولادت: تهران 🔹تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۷/۳۰ 🔸محل شهادت: حلب سوریه 🔹مزار: بهشت‌زهراسلام‌الله‌علیها 🎁 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🎉اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎉 🦋🦋🦋
﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🥀🕊هرگز نمیـرد ... آنڪہ حسینی‌ست قلب او در مڪتبِ حسین بقا فرق می‌ڪند 🌷پنج،شش ساعت قبل ازشهادتش ایشان را دیدم گفتم ابومحسن تو شبانه‎روز در حال خدمت و جهاد هستی باید مزدت شهادت باشد اگر شهادت نصیبت نشود یعنی اینکه ناخالصی در شما وجود دارد. 🥀پس ازاین حرفم شهید خیلی آرام رو به من کرد وگفت:«برای شهادت به اینجا نیامدم برای خدمت و جهاد آمدم اینجا باید طوری جهاد کرد که خداوند و حضرت‌زینب(س)از ما راضی باشند.» 🕊وقتی چند ساعت بعد خبر شهادت ابومحسن از بی‎سیم اعلام شد از حرفم پشیمان شدم و گفتم خدایا با این کارت می‎خواستی به من ثابت کنی که این بنده‎ات ناخالصی ندارد ... ✍ راوی : همرزم شهید 🌹 افشین_ذورقی_بحری 🕊 📿شادی ارواح مطهر شهدا صلوات📿 ❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁ فراموش نڪنیم ڪہ ، از شرمندہ ایم 🍃🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلے‌مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّدوَعَجِّل‌فَرَجَهُم🌸 🦋🦋🦋
﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💌 🌕شهید مدافع‌حرم عبدالله باقری ♨️شب عروسی یک بادیگارد 🎙راوے: همسر شهید آقــــا عبداللــــه❤️ از پاسداران سپاه انصارالمهدی(عج)🪖 و عضــــو تیــــم حفاظــــت بود🛡 و عادت کرده بود😘 به دلیل حفاظــــت از🥷 شخصیت‌هایی که همراهش هستند💞 ابتدا درِ عقب ماشین را باز کند🚗 و آن شخص مهم که نشست🧎 بعد، خودش برود و جلو بنشیند💨🛻 روز عروسی‌مون، وقتی که خواست🧖‍♀ مرا از آرایشگاه به سالن ببَرد🏢 در عقب را باز کرد، من سوار شدم☺️ بعد خودش تا رفت جلو بنشیند😃 فیلمبردار گفت: داری چکار می‌کنی🤨 عبدالله خندید و گفت😁 ببخشیــــد حواســــم نبــــود🤦‍♂ وقتی رسیدیم سالن، اذان را گفتند🕋 و عبدالله خواست که🙏 صدای اذان در سالن پخش شود🔊 و نماز جماعــــت را در آنجا برپا کرد💚 🎁 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 💥اللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💥 🦋🦋🦋
﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 29 فروردین روز جمهوری اسلامی ایران گرامی باد. تبریک به همه دلاوران ارتشی 💙 🔹 امام خامنه‌ای : در دفاع مقدّس ، جوهر ارتش جمهوری اسلامی ایران آشکار شد. ارتش در بخش‌های مختلف، با عناصر گوناگون خود توانست کارهای درخشان و بزرگی را انجام بدهد. ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ •┈• 🦋🦋🦋
(به مناسبت ) ﻫﻤﺴﺮاﻧﻪ✍: آن لحظه استرس شدیدی گرفته بودم. سینی چای را به خاله برگرداندم و گفتم: من اصلا نمی توانم... شما چای را ببرید. شیرینی را برداشتم و آرام وارد اتاق شدم. پس از پذیرایی در کنار مادرش نشستم. پس از دقیقه ای پدر اجازه داد تا چند کلمه را با یکدیگر صحبت کنیم. وقتی صحبت را شروع کردیم. اولین موردی که اشاره کرد، بود او گفت: "من یک هستم ماموریت های زیادی می روم و ." برایم عجیب بود که چرا روز اول از شهادت صحبت می کند ✍ دستنوشته شهید مجتبی ذوالفقارنسب در روز 13 فروردین (ﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ)/سوریه: امیدوارم سالی همراه با تغییر و دگرگونی در درون و احوال ما به سمت و سوی احسن الحال خداوند رقم بزند. عاقبت هم ختم به خیر شود و جمیع شیعیان و محبین حضرت علی علیه السلام در مورد آمرزش و مغفرت قرار گیرد و نهایت عمر من هم به در راه خدا رقم بخورد. 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🦋🦋🦋
صدام زد ریحانه تو چرا رفتارت اینطوری شده گفتم چطوری شدم_ سرد برخورد میکنی. بغص گلوم رو گرفت و نتونستم خودم رو کنترل کنم و با گریه گفتم تو خیلی قدر نشناسی دو سال تو خونه افتادی و من همه جوره باهات بودم و یه کلمه هم گله نکردم بعد تو چشم های من نگاه میکنی و میگی خوب بشم میرم زن میگیرم الهی که هیچ وقت از این رخت خواب کنده نشی. خنده تلخی کرد_ اوووه چته تو حالا کو زن مگه گرفتم_ آخه هنوز خوب نشدی که بری بگیری. گفت تقصیر خودتِ چسبیدی به اون حسینه و من رو تو خونه تنها میزاری و میری، دیگه نه فیلم با من نگاه میکنی و نه_ نگذاشتم ادامه بده پریدم تو حرفش_ ببین من توبه کردم و اصلا هم از توبه ام بر نمیگردم و اون فیلم های کوفتی رو نگاه نمیکنم بعدم مگه من ادم نیستم دل ندارم، یا حوصله م سر نمیره که در روز دوساعت برای خودم نباشم. حالا خوبه توی این ده روز تونستیم چند وعده عذای درست و حسابی بخوریم. اخم کرد و گفت حالا هی منت این غذاها رو سر من بگذار_ وقتی خودت نمیبینی منم مجبورم به روت بیارم_کمی مهربون شد و گفت خیلی خب میدونی که طاقت گریه هات رو ندارم پاشو دست وصورتت رو بشور یه دو تا چایی بیار با هم بخوریم... ادامه دارد... کپی حرام⛔️
⚘﷽⚘💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ آقاجان سالهاست که آمدنتان را به انتظار نشستيم سالهاست که دیدگان منتظرمان به طلوع روشن تو خیره مانده است با حس غریب حضورتان در نبودنتان ، انس گرفته ايم اے همدم لحظه هاے تنهایےمان ، این اشک فراق توست که پهناے صورتمان را براے خیرمقدمتان ، فرش میکند . . . + رفیق منتظر ناامید نمیشه لَاتَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ نترس و غمگین مباش، ما تو را نجات مى ‏دهیم عنکبوت/۳۳ يابن الحسن راهے که انتهایش به تو ختم میشود ، سختےدارد اما نا امیدےنه مایقین داریم به روزهاےخوشِ بعدازظهورتو . . . ؏‌َـجِّلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْفَرَج 🦋🦋🦋