eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
105 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صحبت‌های شهید ابومهدی المهندس در منزل شهید سرلشکر اسماعیل دقایقی بعد از شهادت ایشان در سال ۱۳۶۵ ۲۸ دی ماه سالروز شهادت شهید سرلشکر اسماعیل دقایقی فرمانده‌‌ لشکر عراقی‌ها در دوران دفاع‌مقدس سرداری که شجره بسیج جهانی را در عراق غرس کرد ... شهادت: عملیات کربلای‌۵ شلمچه ۱۳۶۵🌷 🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍوعجل فرجهم 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
15.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ *شهآدتت‌مبآرک‌‌نور‌زندگی‌تآریکم* 🍃♥️ بـــانوےِ جَهــادے شهیدجهادمغنیه🕊️ ۲۸ دی ماه سالگرد شهادت مدافع حرم 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای شهـدا ؛ از چشمانـتان ، از امتداد نگاه روشن‌تان ، می‌توان یافت ، مسیرِ شهادت را سالروز شهدای قنیطره سوریه سردار شهید محمدعلی ﷲدادی🌷 شهید جهاد مغنیه🌷 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
∘ سال۱۳۹۳بودوڪشوࢪدࢪهیاهوے ∘ مـُــذاڪࢪه‌ومشـــڪلاٺِ‌آن‌موقع‌بود. ∘ برای‌نمازبه‌امامزاده‌اطشاࢪان‌ࢪفٺه‌بودیم. ∘ بحث‌فٺنه‌و‌آینده‌ےانقلاب‌شدکه ∘ سجـادگفٺ:«این‌انقـــلاب ∘ مثل‌دࢪخــــٺۍاست‌ڪه‌بࢪاےࢪُشد ∘ هم‌آب‌مۍخواد‌،هم‌ڪـود» ∘ گفــــٺم:«یعنــــۍچــــۍ؟» ∘ گفٺ:«آبِ‌موࢪدنیاز‌آن،همان‌خونِ‌شهیدانه ∘ و‌ڪودِ‌آن،مسئولین،منافقین‌و‌خائنینۍهسٺند ∘ ڪه‌دࢪفٺنـــه‌ها‌چهࢪه‌شان‌مشخّـــص‌مۍشود.» •|🕊|• •|🗣|• •|🎁|• 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
بعد از خواندن خطبه عقد و دادن هدایا، همه اتاق را ترک کردند و من و منوچهر تنها ماندیم. سکوت سنگینی میان‌مان بود، سکوتی که انگار هر کلمه‌ای می‌توانست در آن غرق شود. منوچهر با چشمانی پر از شوق و انتظار، بی‌معطلی چرخید و سمت من آمد. نگاهش به صورتم ثابت ماند، انگار می‌خواست در آن لحظه همه‌چیز را از من بگیرد. اما وقتی دستم را جلو بردم و چادر را محکم‌تر روی سرم نگه داشتم، نگاهش لحظه‌ای رنگ تعجب به خود گرفت. از کنارش بلند شدم و خودم را عقب کشیدم،دستم را به نشانه اعتراض تکان دادم و گفتم: «نه، نیستیم.» صدایم لرزان بود، نه از ترس، که از یک احساس عمیق‌تر، از چیزی که... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
🌷..دیگـر نمی‌خواهـم زنـده بمـانم. من محتـاج نیست شدنم. من محتـاج تـو هستم. خـدایا! بگو ببـارد باران؛ که کـویر شـوره‌زار قلبـم سالهاست که سَترون مانده است. من دیگرطاقت دوری از باران را ندارم.خدایا! دوست دارم تنهای تنها بیایم؛ دوست دارم گمنامِ گمنام بیایم؛ دوراز هـر هویتـی. 🌷خدایا! اگر بگوئی لیاقت نداری، خواهم گفت: «لیاقت کدامیک از الطاف تو را داشته‌ام؟خدایا! دوست دارم سوختن را؛ فنـا شدن را؛ از همه جـا جاری شدن را؛ به سوی کمالِ انقطاع روان شدن را.» 🌹 شهـید احمـدرضا احـدی
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ که داشته باشی یک قدم به نزدیک تری دل هایی با رفاقت به خدا هر دلی قدر این ارزش را نمی داند کاش دل ما بی معرفت نباشد. ما باش برادر ابراهیم فراموش نڪنیم ڪہ ، از شرمندہ ایم 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
‌‌✋✋نیت کنید که مهمان امروزما حاجت میــده 🌺به مناسبت سالروز تولد 🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂 🍃هربار که قلم را به دست میگیرم زمزمه ای در گوشم میپیچد، کسی سوره را در گوشم تلاوت میکند و هر آیه اش مأمن گرمابخشی میشود برای دل که سرمایش به نسیم گرم و التیام بخشی بند است که از آیه های جنون برمی‌خیزد😌 . 🍃به آیه بیست و هشت سوره عشق که میرسد مجنونی متولد میشود از خاکی که سیراب شده از خون و هزاران سرباز به خود دیده که مجنون وار بهر رزم به شتافتند🕊 . 🍃و سربازی دیگر یا شاید هم عباسی دیگر برای ، حیات یافت. در کالبدش روح دمیدند و شرح عشق گفتند که روا نباشد عاشق غیرتش را به دیوار خانه قاب کند و تماشایش کند، اصلا عاشقان را ساختند بهر فدا شدن برای عشق، برای دین، برای . . 🍃سجاد از آنها بود که رسم عشاق را به فراموشی نسپرده بود و غیرت در رگ‌هایش می‌جوشید که همین را هم سرمشق شاگردانش کرد تا بعد خودش های دیگری باشند که عَلم را بردارند و برای سربازی کنند🙃 . 🍃او زیبا گذشتن را در مکتب مولا آموخته بود و چه پایانی دلپذیرتر از پرواز به سوی آسمان آن هم از شام سرزمین برای چون اویی که شفیع و دست گیر دوستانش بود، دوستانی که هم کلاس او در مکتب مولا بودند و همرهش در نبرد حق علیه باطل🌹 . 🍃وحالا فاطمه زهرایش به رسم دختری سی و هفتمین بهار زندگی پدر را جشن میگیرد بر سنگ سرد مزار که آخرین یادگاری پدر است و قاب عکسی که در آن پدر لبخند میزند♡ . سرباز❣ . ✍نویسنده : . 🌺به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد : ۲۸ دی ۱۳۶۱ . 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴ . 📅تاریخ انتشار : ۲۸ دی ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان .🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
‌✋✋نیت کنید که مهمان امروزما حاجت میــده 🌷 👇 🕊 🕊 🖋 همان کسی است که گردان را از میان سربازان عراقی که به اجبار بعثی ها به جنگ آمده بودند و به سمت ایران فرار می کردند یا پس از اسارت به حقانیت ایران و باطل بودن حزب بعث پی می بردند- تشکیل داد و خودش فرمانده شان شد. اسرای عراقی با علاقه در مقابل ارتشی که خودشان سال‌ها در آن بودند، می‌جنگیدند و بسیاری از آنها هم به شهادت رسیدند. آنها به دلیل ایمان و اخلاق خوب اسماعیل عاشقش شده بودند. در مورد مجاهدان عراقی گفته بود: «آدمی که گذشته اش خیلی بد باشه، اگر توبه کنه از آدم های پاک و بی گناه بهتر میشه. چون تونسته خودش را از منجلابی که در آن بوده بیرون بکشه.» 🌹 نحوه شهادت شهید اسماعیل دقایقی اسماعیل دقایقی سرانجام در 28 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسیدنام ویاد شهدا گرامی باد 🌹 شهدا را یاد کنید با ذکر یک صلوات 🌹🌹🌹🌹 🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
11.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰دست نوشته شهید سلیمانی در وصف لحظه‌ای که می‌خواستند وارد ضریح مطهر حضرت زینب شود: من باید نمانم، اگر بناست قبر زینب (سلام‌الله) بدست نااهلان بیفتد. من باید زودتر از این دنیا بروم که این ننگ و شرمندگی را نبینم... 🏴 به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت زینب بانوی بزرگ اسلام 🦋شادی‌ارواح‌طیبه‌شهداصلوات🦋 ••┈🌷پنج شنبه است 🌹 رویاد کنیم... 🌺با و یک ... 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ که داشته باشی یک قدم به نزدیک تری دل هایی با رفاقت به خدا هر دلی قدر این ارزش را نمی داند کاش دل ما بی معرفت نباشد. ما باش برادر ابراهیم فراموش نڪنیم ڪہ ، از شرمندہ ایم 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔 🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
دارم برای عروسی شهر بانو تمرین چوب بازی میکنم باریکلا خیلی خوبه بازی کن ببینم چیکار میکنی تا فردای حنابندون من هر فرصتی پیدا کردم تمرین چوب بازی کردم. عصر همه منتظر طایفه داماد بودیم که صدای ساز و دهل بلند شد. فوری اومدم تو اتاق لباسهایی رو که شهر بانو برام خریده بود تنم کردم و برگشتم تو حیاط حبیبه خانم که توی یه ظرف بزرگ ذغال زیادی رو روشن کرده بود دو تا مشت اسپند ریخت تو آتیش بوی خوش دود اسپند تو حیاط پر شد.صدای ساز دهل نزدیک شد و اول مهمانها با مجمعه هایی که توش خرید عروس و تزیین حنا بود وارد حیاط شدند و بعد ساز و دهل و حلقه بستند. از فرصت استفاده کردم و اومد وسط حلقه و شروع کردم با چوب بازی رقصیدن بعد از چند حرکت سعید که هم سن و سال خودم بود با چوب اومد وسط شروع کردیم به بازی کردن در بین تشویق جمعیت که صدا میزدن باریکلا سعید، ماشاالله سعید، یه تک صدایی به گوشم خورد آفرین حسن، جانم حسن خوب که صدا رو گوش کردم فهمید صدای آقا ابراهیم هست صدای تشویق‌های ابراهیم آقا به من دل و جرات داد و همینطوری که بازی میکردیم از غفلت سعید استفاده کردم و یه چوب زدم به پاش. بهش بَر خورد که چرا چوب خورده جریح شد و همه حواسش رو داد که به من چوب بزنه ولی من از روی همه ضربه‌هاش میپریدم. اونشب خیلی به من خوش گذشت و من تا فردای روز عروسی سرحال بودم. ولی وقتی داماد رو آوردن که شهر بانو رو ببرن دلم خیلی گرفت. دنبال شهر بانو و آقا رجب همراه با مردم و ساز دهل رفتیم تا پشت در خونه پدر داماد اونجا پدر داماد از همه تشکر کرد و همه برگشتن خونه ولی من... کپی حرام⛔️